مقاله

 

 

تاریخ انتشار: 12.05.2014

هزارو یک شب مریم ومسعود رجوی !

hoshyaresmaeil@live.com

 

دفتر پنجم مثنوی

داستان آن کنیزک که با خر خاتون شهوت می‌راند و او را چون بز و خرس آموخته بود جهت شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر می‌کرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لیکن کدو را ندید . کنیزک را ببهانه براه کرد جای دور و با خر جمع شد بی‌کدو.....وهلاک شد بفضیحت... کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی....؟

 

 

حکایت انقلاب ایدئولوژیک مریم و مسعود رجوی را دیریست " استاد " قول داده است تشریح کند ، که انسان بعد از بلع شدن توسط دستگاه رهبرعقیدتی ( عاشق شدن ) چگونه از روده به معده  و به سیرابی گّه میرسد ؟ ولی فقط قول داده و هنوزهم قول میدهد....اما از توضیح یا تشریح خبری نیست یا عاجز است. شرط میبندم حتی نمیداند که بندهای انقلاب به ترتیب کدام است؟ میتواند البته از یک عاشقی ( همان کُسخل )  بپرسد ومثل طوطی تکرار کند ولی مسئله ای حل نمیکند .  تلاش کردم و میکنم که مواقعی جدی بگویم . این حکایت عطف به نتیجه....البته به درد شوخی و طنزهم سخت آید . ولی از شناخت و تجربه مکفی از پدیده ها تا حرف مفت زدن درباریان کمی فاصله هست .

 

 

آنان که انقلاب شدند و کوران عملی این پیله متعفن را تجربه کردند ؛ پس عاشقند و بر اعمال عاشق ایرادی نمیشود گرفت . عاشق یعنی کسی که عقل را تعطیل میکند . عاشق یعنی کسی که مجنون میشود . سوالی ندارد و میرود تا ترکستان به خاطر عشق . هر چند عشق به تاپاله باشد ولی مهم تاپاله نیست مهم عشق است . کسانی که سیاست میکنند ( منافع ) میدانند که انقلاب درونی را نباید وارد زمین سیاست کرد که خرابتر میشود زمین سیاست روز به اندازه کافی بوی خون میدهد وای به روزی که به ایدئولوژی رهبرعقیدتی و انقلابش درونی اش هم آراسته شود ! ولی کسانی مثل استاد که اهل سیاست نیست و پروسه عاشق شدن هم خودش نرفته و نمیداند .... وقتی میخواهد زبان باز کند خراب میکند . بدترین ضربه محصول دفاع بد است .

 

 

" استاد " حتما میداند که رسیدن و عاشق شدن درپروسه عمل شدنی است و نه درویشی و بازی بازی...میخواهی حرفی بزنی و یا کاری کنی و یا خلاء درون را با همان تاپاله پرکنی....راحت باش . ولی از پدیده ای که نمیشناسی و نمیفهمی و نبودی و ندیدی...حرفی نزن . فیلابی یادتان نرود که درصدای آمریکا میخواست از انقلاب ایدئولوژیک دفاع کند و گفت : انقلاب ایدئولوژیک یعنی اینکه زنها آزاد باشند طلاق بگیرند و دوباره شوهر کنند . مطابق این تعریف شاه ایران هم انقلاب ایدئولوژیک را استاد کرده بود . فقط اسمش را گذاشت انقلاب سفید ! یا همین انواع ژنرالهای آمریکایی که به واسطه همین انقلاب درونی مریم ؛ روشنفکران غربی و انقلابیون لقب گرفتند....

 

 

خلاصه از ما گفتن . مطابق حکایت دفترپنجم مثنوی به سرنوشت خاتون بدبخت دچار نشوی که سر پیری عیب است . ما که رفتیم و دیدیم و سقط شدیم....هنوز در فهم این همه دجالییت مانده ایم  . شما چطور میتوانی از این داستان حکایت کنی وقتی حتی از کنار طویله انقلاب درونی هم رد نشدی پدر جان ؟

 

 

داستان سازمان مجاهدین خلق مسعود رجوی مطلقا وحتا در یک میلی هم با سایر احزاب صد ساله اخیر ایران قابل مقایسه نمی باشد . لازم به قلم فرسایی نیست کلمات را به تکرار مصرف کنیم . همه آن احزاب اگر فقط یک هفته سازمان مجاهدین خلق را بخود دیده بودند ، از شدت خجالت و شرم کف میکردن وهمچون برف زیر آفتاب تموز آب شده و به زمین فرو می رفتند . در حال به صراحت می گویم که پیدایش جمعی از خائنان بی ارزش حول این سازمان و داستان مگسان دور شیرینی ، ازجمله نتایج همان انقلاب است که بکار باز تعریف خیانتی نوین پرداخت . البته تعدادی هم متکی بر شرف و جوهره شریف انسانی خود ، سکوت نکردند و تن به اشکال مزدوری وخیانتی نوین ندادند....دراین مرحله که میدانیم ، نوسازی خیانت ، مجاهدت انقلابی می طلبد که کارهر کس نیست .

 

 

از داستانهای هزارویک شب مریم و مسعود بازهم رسیدیم به انقلاب درونی ، که درویش اینگونه حکایت کرد ! بابا جان حداقل اشاره ای هم میکردی که اگرافراد اعتبارشان را از حزب مربوطه میگیرند ، آن حزب و جریان مربوطه اعتبارش را از کجا گرفته است ؟ از خاک و خشت و آجر و بیل و هویج گرفته ، تا کاشف قاره آمریکا را سوسک کند و به واسطه انقلاب ایدئولوژیک به کشف انقلابیون آمریکایی درپنتاگون برسد....؟ به آن دوستت هم که مثل بز زندگی شرافتمندانه و سکوت پیشه کرده بگو لباس خوب بپوشه که سرما نخوره ! تعریف از انقلاب درونی مجاهدین همانقدر تهوع آور است که سروش و کدیور اسلام رحمانی را تشریح میکنند . هر دو بوی خون و عفونت و گُه میدهند . با نام و به خاطر همین انقلاب درونی مسعود و مریم آدم کشتند حاجی....اعتمادها را سلاخی کردند ، همراه با امام خمینی چندین نسل را به ترکستان بردند ! تو نبودی و ندیدی . صحبت از پژمردن یک برگ نیست !

 

 

واما درخاتمه توجل شما را به یک قانون جلب میکنم . میتوانی دوست نداشته باشی و یا حالت را بد کند ولی مطلقا نمیشود آن را نادیده گرفت . این یک قانون است . زمین سیاست و واقعیات با دنیای کارتونی زبل خان فرق میکند . دردنیای زبل خان هرکاری درکمترین زمان شدنی بود . در زمان نیکلای دوم قرار بود رهبرعقیدتی به تنهایی در تهران حاکم شود . زود میخواست ، همشو میخواست.....ولی شرایط امروز کمی فرق کرده است . شرایط اسفبارامروز چه زندانیان درعراق و چه دریوزگی در کریدورهای قدرت ، میوه یا محصول تلاشهای دیروز است . این یک قانون است . مطابق همین قانون تلاشهای امروز هم میوه اش فردا میرسد . اگرهنوز کسی فکرمیکند با رهبرعقیدتی و شورای رهبری و خون وانقلاب ایدئولوژیک، درفردایی فرضی به میوه آزادی و سکولاریسم و حل تضادهای اجتماعی میرسد...پس نیاز به معالجه و روانپزشک دارد .

 

 

ادامه حاکمییت اختاپوس توحیدی اسلام درایران امروز فاجعه است ، اما این یکی تنها آلترناتیو برحق و در تبعید با همین مختصات و شعارهای رهبرعقیدتی وعملکرد امروز که قرار است در فردای جامعه ایران محصول بدهد خوشحالم که هیچوقت به حاکمییت سیاسی به سبک علی و امام سیزدهم نخواهد رسید ! از بس نوشتم زمین سیاست امروز جای این لوس بازیهای ارتجاعی خمینی گونه دیروز نیست ، برایم کسل کننده شده.....زور نزنید تا تفاوت بین ولایت فقیه و رهبرعقیدتی را تشریح کنید...! تلاش کنید بفهمید که مجموعا دوره اش تمام شده است . خمینیسم آغاز وپایان این دوران خون و عاشورا وحماقت بود . برای سیاست فردا، ازهمین امروز به فکرروشی نوین در زمین سیاست باشید .

 

 

 

 

اسماعیل هوشیار

12.05.2014

 


_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد