مقاله

 

 

 تاریخ انتشار :17.10.2025


پاییز آیت‌الله‌ها؛ تغییرات پیشِ‌روی ایران و پنج سناریوی محتمل کدامند؟




کریم سجادپور، تحلیلگرِ ایرانی‌تبارِ عضو اندیشکده «کارنگی برای صلح بین‌المللی» (Carnegie Endowment for International Peace) در واشنگتن، در این مقاله استدلال می‌کند که نظامی که علی خامنه‌ای طی ۳۶ سال بنا نهاده، اکنون در آستانه فرسودگی و فروپاشی قرار گرفته است.

او می‌نویسد که جنگ دوازده‌روزه ایران و اسرائیل در ژوئن ۲۰۲۵ نمادی از این ضعف ساختاری بود؛ جنگی که در آن حملات اسرائیل و آمریکا بخش بزرگی از زیرساخت‌های نظامی، هسته‌ای و موشکی ایران را از میان برد و نشان داد جمهوری اسلامی، برخلاف ادعاهایش، دیگر توان دفاع از خود و صدور ایدئولوژی‌اش را ندارد.

در تحلیل آقای سجادپور، ایران امروز کشوری است با بیش از نود میلیون جمعیت، اما منزوی، تحریم‌شده و گرفتار در بحرانی چندوجهی. اقتصاد آن در اثر فساد و سوءمدیریت فروپاشیده، ارزش پول ملی به پایین‌ترین سطح رسیده، گذرنامه ایرانی از بی‌اعتبارترین‌ها در جهان است و مردم با تورم، بیکاری و مهاجرت گسترده دست‌به‌گریبان‌اند.

در عرصه اجتماعی نیز، به‌رغم سرکوب شدید، شکاف میان دولت ایدئولوژیک و جامعه سکولار عمیق‌تر از همیشه است. در حالی که حاکمیت همچنان شعار «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» را تکرار می‌کند، اکثریت ایرانیان دیگر به‌دنبال شعار یا ایدئولوژی نیستند، بلکه خواستار زندگی عادی، آزادی‌های فردی و آینده‌ای باثبات‌اند.


آقای سجادپور تاکید می‌کند که خامنه‌ای برای حفظ نظام خود از اصلاحات واقعی، از جمله نزدیکی به غرب و گفت‌وگو با آمریکا، به‌شدت پرهیز کرده است. به باور او، رهبر جمهوری اسلامی با وسواس از تجربه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی درس گرفته و گمان می‌کرده هرگونه انعطاف یا اصلاح، آغاز پایان حکومت خواهد بود. در نتیجه، ایران به نظامی بسته، نظامی‌محور و سرکوبگر بدل شده است که در آن سپاه پاسداران بیش از هر نهاد دیگری قدرت دارد.


نویسنده در ادامه پنج سناریوی ممکن برای آینده ایران پس از خامنه‌ای را ترسیم می‌کند. نخست، تبدیل کشور به الگویی شبیه روسیه، با ظهور یک دیکتاتور ملی‌گرا که مشروعیت خود را بر احساسات ضدغربی و نظم آهنین بنا کند. دوم، حرکت به‌سوی مدلی شبیه چین، با کنار گذاشتن ایدئولوژی انقلابی در برابر توسعه اقتصادی. سوم، تداوم وضعیت فعلی و شباهت یافتن به کره شمالی، یعنی انزوا، سرکوب و اقتصاد بسته. چهارم، سیطره کامل سپاه و تبدیل جمهوری اسلامی به یک دولت نظامی مشابه پاکستان. و پنجم، مدلی ترکیبی که در آن ایران به الگویی شبیه ترکیه اردوغان بدل شود؛ با ظاهری انتخاباتی اما در عمل اقتدارگرا.


آقای سجادپور ریشه‌های تاریخی ذهنیت بی‌اعتمادی و توطئه‌محور در سیاست ایران را نیز بررسی می‌کند و نشان می‌دهد چگونه این ذهنیت، که از قرن نوزدهم و دوران سلطه خارجی شکل گرفته، تا امروز بر سیاست‌گذاری و نگرش نخبگان سایه انداخته و مانع شکل‌گیری همبستگی ملی و اصلاحات پایدار شده است.


در پایان، نویسنده نتیجه می‌گیرد که سرنوشت ایران پس از خامنه‌ای میان دو مسیر در نوسان است: فروپاشی کامل نظام ایدئولوژیک یا گذار به حکمرانی عمل‌گرایانه و پاسخ‌گو.


او می‌نویسد ایران ظرفیت آن را دارد که از کشوری منزوی و بحران‌زده به یکی از قدرت‌های اقتصادی و فرهنگی جهان بدل شود، اما این تحول تنها زمانی ممکن است که حاکمیت از دشمن‌سازی دائمی، شعارهای انقلابی و کنترل زندگی خصوصی مردم دست بردارد.


به باور او، پس از چهار دهه شعار و سرکوب، جامعه ایران دیگر خواهان انقلاب نیست، بلکه تنها می‌خواهد «زندگی کند.»

یورونیوز


 

حکومت دینی در تهران در میانۀ اضطراب و انتظار تغییر گریزناپذیر

ناصر اعتمادی


صاحب یک گالری نقاشی به خبرنگاران نیویورک تایمز پس از جنگ دوازده روزه گفته است : «می‌دانیم تغییر در راه است، اما نمی‌دانیم از کجا و چگونه آغاز خواهد شد و همین ندانستن، ترسناک‌ترش می‌کند.»

نیویورک تایمز می نویسد : در مرکز تهران «کافه گودو» قرار دارد که پاتوق دانشجویان و هنرمندان جوان است : نامی برگرفته از نمایشنامۀ «در انتظار گودو» اثر ساموئل بکت. صاحب این کافه، کارگردان نام‌آشنا همایون غنی‌زاده، است که می‌گوید: «همۀ ما منتظریم، مثل شخصیت‌های بکت، منتظر چیزی که شاید هرگز نرسد.»

به نوشتۀ نیویورک تایمز در تهران امروز، از پارازیت‌هایی که تاکسی‌ها را سردرگم می‌کنند تا اینترنتی که لحظه‌به‌لحظه قطع می‌شود، از بازار سیاه دارو تا کافه‌هایی که نامشان از ادبیات غرب الهام گرفته است، زندگی در مرز سیّال میان اضطراب و امید جریان دارد. در پسِ این همه تناقض، احساسی جمعی از «انتظار» موج می‌زند؛ انتظاری که نه تنها سیاسی، بلکه وجودی است ـ انتظار تغییری که شاید دیرهنگام، اما ناگزیر خواهد آمد.

این انتظار، تنها تجربه‌ای سیاسی یا تاریخی نیست؛ ریشه در کهن‌ترین لایه‌های فرهنگ و ایمان دارد. در همه ادیان ابراهیمی، از وعدۀ بازگشت منجی تا ظهور عدالت الهی، انتظار، صورت دینیِ همان امید به گسست و دگرگونی است. طرح‌های اتوپیایی مدرن نیز، اگرچه از چارچوب دینی رها شده‌اند، از همان سرچشمه سیراب‌اند: پلی میان اضطراب اکنون و رؤیای آینده‌ای بهتر.

این انتظار و امید، تا زمانی که صرفاً در ساحت احساس و آرزو است، در جهان تغییری پدید نمی‌آورد. لحظۀ سرنوشت‌ساز آن‌گاه فرا می‌رسد که این میل پنهان با عنصری عینی - حادثه‌ای، شخصی یا حتی تصادفی کوچک - درهم می‌آمیزد و شکل می‌گیرد. آن‌گاه است که تاریخ به جنبش درمی‌آید و آنچه دیروز خیال می‌نمود، در هیئت واقعیت سر برمی‌آورد.

هگل در مقدمۀ پدیدارشناسی روح می‌گوید که پیش از هر تحول بزرگ تاریخی، «احساس مبهمِ ناشناسی که در راه است» در جان انسان‌ها پدیدار می‌شود و بی‌آن‌که هنوز صورت نهایی‌اش را یافته باشد، نوید جهانی دیگر را می‌دهد؛ جهانی که در چشم برهم‌زدنی، چون طلوع خورشید، افق تازه‌ای پیش چشم می‌گشاید. این روح زمان، گاه در هیئت یک فرد تاریخی تجسم می‌یابد؛ چنان‌که هگل مثلاً ناپلئون را نمونه‌ای از ظهور روح جهان می‌دید: انسانی که ارادۀ شخصی‌اش با ضرورت تاریخی یکی می‌شود.

در تهران امروز، این روح زمان هنوز به صورت شخصی یا واقعه‌ای معین تجسم نیافته است. اما حس عمومی انتظار، نوعی «سپیده‌دمِ تاریخی» را نوید می‌دهد. مردم در میانۀ زندگی روزمره، میان اضطراب معیشتی و فشارهای اجتماعی، گویی آماده‌اند تا در برخورد با نخستین نشانه‌های واقعی تغییر، شریان تاریخ را به جنبش درآورند. انتظار، در ژرفای خود، نه انفعال بلکه صورت پنهان امید است - امیدی که در تاریک‌ترین لحظات، هنوز بر امکان طلوعی دیگر گواهی می‌دهد.

رادیو فرانسه

 

________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

:

اسم

:

ایمیل

پیام


 

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد