تاریخ انتشار :15.10.2025
تأملی بر
آیینهای قدرت در جهانِ بیایمان
هوشنگ آیرام لو

در هر دورهای از تاریخ، انسان برای قدرت لباسی از قداست دوخته
است.در گذشته تاج میدرخشید و شاه را سایهی خدا میخواندند.
بعد عمامه آمد و گفت خدا خودش سخن میگوید
و امروز، در عصر
شبکهها، قدرت در صفحهای نورانی جا گرفته است؛
دیگر نه تاج لازم است نه عمامه — کافی است
میلیونها نفر در یک ثانیه باور کنند.
۱. تاجی که افتاد، عمامهای که برخاست.
در ایرانِ قرن بیستم، دو نماد روبهروی هم ایستادند: تاج و عمامه.
یکی از جنس طلای سکولار بود، دیگری از نخ ایمان
و خشم.
اما هر دو کارکردی یکسان داشتند: توجیه
قدرت با تکیه بر امر مقدس.
شاه میگفت ایران بدون پادشاه نمیماند،و روحانی گفت بدون خدا
نابود میشود.هر دو از مردم میخواستند اطاعت کنند، نه اندیشه.
وقتی انقلاب شد، مردم گمان کردند تاج را بر زمین گذاشتند،اما در
واقع، فقط جای قداست را عوض کردند.
«تاج شاهی» تبدیل شد به «عمامهی ولایت».قدرت، همان بود؛ تنها رنگ
روایت عوض شد.
۲. غرب و صلیبِ طلاییِ سیاست
در غرب، سیاست از مذهب جدا شد، اما نشانههایش باقی
ماند.رییسجمهور آمریکا هنوز دست بر کتاب مقدس میگذارد و سوگند
میخورد.
پاپ در واتیکان رهبران جهان را با همان حرکات باستانی دعا بدرقه
میکند.و وقتی سیاستمداری در اسرائیل مقابل دیوار ندبه دعا
میخواند،
دوربینها طوری تصویر میگیرند که نور خورشید درست روی پیشانیاش
بیفتد —گویی لحظهای قدسی در حال وقوع است.اینجا دیگر ایمان شخصی
مطرح نیست؛بلکه قداست به زبان رسانه ترجمه شده است.
۳. اسرائیل، دیوار، و زبان نمادها
کلاه کوچک بر سر سیاستمداران خارجی در اورشلیم،
بیش از آنکه نشانهی باور باشد، کد احترام دیپلماتیک است.
دیوار ندبه دیگر فقط مکان دعا نیست؛
به صحنهای جهانی برای نمایش «اتحاد با میراث یهودی» تبدیل شده
است.
هر لمس آن دیوار پیامی سیاسی دارد:من با تمدن غرب ایستادهام، نه در برابرش.و همین لمسِ سنگ، هزار تیتر خبری میسازد.
۴. ترامپ و کابال: اسطورههای نو در عصر بیباوری
وقتی ایمان فرو میپاشد، انسان هنوز به چیزی نیاز دارد که باورش
کند.برای همین در عصر توییتر، «ترامپ» به مسیح تازه بدل شد
و «کابال» به شیطان مدرن.
در این اسطوره، جهانی پنهان از نخبگان خونخوار مردم را کنترل
میکند،
و یک منجی از جنس مردم (اما ثروتمند و بیقانون!) آمده تا همه چیز
را افشا کند. خرافه از کلیسا و مسجد به اینترنت مهاجرت کرده است.
حالا دعاها نه در معابد، بلکه در کامنتها و لایکها خوانده
میشوند.
۵. بازتاب ایرانی: پرچم، شاه، و حسرت نجات
در اپوزیسیون ایرانی، بازتابی از همین روانشناسی دیده میشود.بسیاری از مردم، از جمهوری اسلامی خسته و بیپناه،
به نمادهای قدیمی پناه میبرند:شیر و خورشید، تاج، تصویر شاه فقید.
رضا پهلوی برای برخی دیگر فقط سیاستمدار نیست،بلکه سایهی پدر و یادگار عصری است که در خاطرهها بهتر از واقعیت
بهنظر میرسد.
در ذهن جمعی، او بدل به «منجی ملی» شده —
چیزی میان شاه و نجاتدهندهی اسطورهای.و این یعنی بازگشت دین، اما با نامی دیگر.
۶. رسانه؛ معبدِ تازهی قدرت
در دنیای امروز، رسانه همان کلیسای مدرن است.هر تصویر، آیینی است که باید باور شود.دست بر انجیل، لمس دیوار، عمامهی سیاه، یا توییتی طلایی ،همه ابزارهایی برای القای قداستاند.در این میان، مردم مصرفکنندگان ایمانهای فوریاند:
هر روز خدایی تازه، هر شب منجی تازه
و قدرت، از همین نوسان تغذیه میکند.
۷. بازگشت عقل در میان خرافه
با این حال، همیشه گروهی اندک هستند که نمیخواهند در هیچ معبدی
زانو بزنند؛. نه در برابر تاج، نه در
برابر عمامه، نه در برابر توییتر.
آنها شاید ایمان نداشته باشند، اما انصاف دارند.شاید منجی
نمیخواهند، اما عدالت میخواهند.
و شاید تنها امید واقعی همین است:بازگشت به عقل و تجربه، در جهانی
که از هر سو وعدهی نجات میفروشد.
نهایتا
خرافه هرگز نمیمیرد؛ فقط لباس عوض میکند.از محراب تا تلویزیون،
از ندا تا هشتگ،قدرت همیشه زبانی مقدس برای خود میسازد.
اما تا وقتی انسان بتواند بخندد ،،به خمینی، به کابال، به ترامپ، و
حتی به خودش ،،هنوز کورسوی خرد زنده است.
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|