مقاله

 

 

تاریخ انتشار: 09.04.2014

 سوالی صد ساله

علی ناظر



نزدیک به صد سال از پاسخ لنین به انتقادات ماکسیم گورکی می گذرد، اما آن دیدگاه همچنان پابرجاست. ماکسیم گورکی، نویسنده رادیکال و از یاران لنین، طی انتقاداتی به زندانی کردن روشنفکران توسط دولت شوراها، از لنین می خواهد تا آزادی زندانیان را فراهم آورد.


لنین، در پاسخ، طی دو نامه در ژوئیه و سپتامبر 1919 به ماکسیم گورکی نکاتی را یادآور شده و به او رفیقانه هشدار می دهد که "واقعا اگر خودت را از محیط روشنفکران بورژوا بیرون نکشی مدفون خواهی شد". وی گورکی را سرزنش کرده و پرخاشگرانه می گوید: اجازه می دهی عناصر روشنفکر بورژا دورت را بگیرند؛ و در برابر عجز و لابه آنها سر تسلیم فرود می آوری؛ وی در ادامه گورکی را تمسخر کرده که به زوزه صدها روشنفکر که از دستگیری "وحشتناک" این چند هفته فغانشان به آسمان رفته گوش می دهی، اما صدای توده ها، میلیون ها کارگر و دهقان را نمی شنوی و به صدای آنها گوش نمی دهی.


لنین از شرایط حاکم بر انقلاب می نویسد، و به این واقعیت که چگونه دنیکن و کُلچاک با حمایت های امپریالیسم (منظور او بخصوص فرانسه و تا حدودی انگلیس و آمریکا است) می خواهند شورشیان کادت (و گارد سفید) را ساماندهی کرده و علیه حکومت مرکزی بشورانند، اشاره می کند.


در چند سال اول انقلاب روسیه، شرایط کاملا سخت و بحرانی است. جنگ جهانی اول در جریان است و صدها هزار سرباز در جبهه های اروپا یه قتل می رسند. ارتش آلمان در پشت دروازه روسیه قاطعانه عمل می کند. لنين و دولت شوراها در سال 1918 با آلمان قرارداد برست ليتوسك را امضا كرد و لهستان، اوكراين و حوزه بالتيك را واگذار می کند. این معاهده به تنهایی باعث رنجاندن بسیاری از ملی گرایان چپ می شود. پایه های حکومت نوپای شورایی کاملا لرزان است؛ نخبه گان که زمانی علیه تزار و در یک جبهه با لنین، فعالیت شورانگیزی داشتند، به بسیاری از تصمیمات دولت شوراها انتقاد می کنند. طولی نمی کشد که لنین خود را در برابر جبهه جدیدی از منتقدین می بیند. در این شرایط خطیر و پیچیده، ماکسیم گورکی، همزمان با منتقدین راست، از لنین شدیداللحن انتقاد می کند، و به این نکته دامن می زند که «سرخ ها به همان اندازه سفید ها دشمن مردم هستند".


هرچند نامه های ماکسیم گورکی و لنین صدسال پیش نوشته شده اند، اما محتوای نامه گورکی و پاسخ لنین بیان کننده مبحثی است که هنوز تازگی داشته و بسیاری از روشنفکران و متفکرین در قرن بیست و یکم را بخود مشغول داشته است.


گورکی می گوید "استعداها" در زندان می پوسند، لنین این نگرانی را به سخره گرفته و می نویسد: به این جور استعداد ها اگر چند هفته ای در زندان بگذرانند آسیبی نمی رسد بخصوص که با این کار از توطئه هایی نظیر کراسنایاگورکا و مرگ ده ها هزار نفر پیشگیری می شود. لنین معتقد بود که از میان کارگران و دهقانان روشنفکرانی رشد خواهند کرد، و آنها – روشنفکران واقعی - روشنفکران بورژوا را به زباله دان تاریخ جارو خواهند کرد.


از فحوای این دو نامه، و بررسی رویدادهای سیاسی – نظامی آن دوران، می توان نتیجه گرفت که لنین به انتخابی استراتژیک رسیده است. دشمن داخلی و خارجی می خواهد نظام شورایی را تضعیف کرده و نظام بورژوازی و زمین داران را دوباره به قدرت برساند. او به این واقعیت واقف است که میلیون ها کارگر و دهقان قرن ها همچون برده برای زمین داران عرق ریخته اند؛ و بسیاری برای رهایی، در اقصی نقاط روسیه جان باخته اند. به باور لنین، پیروزی انقلاب می تواند تهی دستان را به زمینی که روی آن کار می کرده اند برساند. اما برای رسیدن به آن هدف، باید برخی از باورهای پیشین را قربانی کرد.


به باور او جنبش انقلابی، بدون نظریه انقلابی، میسر نمی شود، و در آن مقطع از تاریخ، انقلابی گری و خشونت با آرمان آزادیخواهی و لیبرالی مماس قرار گرفته بودند. لنین برون رفت و پرهیز از اصطکاک را حکومت شوراها می دانست.


برای پیشبرد چهار برنامه اصلي 1- صلح فوري 2- تقسيم مجدد اراضي ميان زارعين 3- انتقال مالكيت كارخانه ها به كميته كارگران، و 4- شناسايي سوويت ها به عنوان عالي ترين مرجع اختيارات مملكتي، لنین می بایست به تشکیل موسسان پشت می کرد. اما، روشنفکران، از جمله روشنفکرانی که گورکی بر آزادی آنها اصرار می ورزید، خواهان تشکیل موسسان بودند، و لنین تشکیل موسسان را بر خلاف منافع تهی دستان می دانست. (شایان توجه اینکه، هرچند لنین در نامه هایش موضع گورکی را انحرافی تشخیص می دهد، اما بوخارین و کامنف را موظف می کند تا موقعیت روشنفکران اسیر را بررسی کرده و در حد امکان آنها را آزاد کنند.)


حال به سوال صدساله باز گردیم. یک رهبر در چنین شرایط حاد و خطیری چه باید کند؟ آیا رهبر حق دارد بخاطر رهایی خلق ستمدیده، حق آزادی بیان و مطبوعات را نادیده بگیرد؟ آیا می تواند روشنفکران و متفکرین را اسیر کرده و آنها را سانسور کند؟


اگر پاسخ ما به این سوال، و آنچه در زمان حیات لنین رخ داد، مثبت باشد، ناچاریم هر آنچه خمینی و جمهوری اسلامی در سالهای 57-60 انجام داد را هم درست ارزیابی کنیم. در زمان لنین، آلمان، کادت ها، و گارد سفید علیه دولت شوراها توطئه می کردند و می جنگید؛ و در زمان خمینی در سالهای 57-60 حمله عراق و کودتای نوژه رخ می دهد.


پس از یک قرن، درک شرایط انقلاب روسیه کمی خارج از ذهن است، حتی به سختی می توان شرایط دقیق اوائل سالهای 57-60 در ایران را به یاد آورد. شاید بتوان گفت که آنچه صدسال پیش در روسیه و 35 سال پیش در ایران رخ داد دیگر مهم نیست، و تحلیل و ارزیابی آن دو رویداد بیشتر در چارچوب یک پژوهش آکادمیک معنا پیدا می کند، اما مهم است که از خود بپرسیم، پس از سرنگونی رژیم اسلامی چه خواهیم کرد؟ آیا متفکرین و روشنفکرانی که مخالف "دولت انقلاب"، ابراز عقیده خواهند کرد را برای چند روز و هفته و ماه به زندان می اندازیم؟

 می توان برای فردای ایران، از هماکنون به یک سری تعهدات رسید، و یک سری مسائل را از همین امروز اصلی دانست و برخی را فرعی.
ماکسیم گورکی و هم فکرانش معتقد بودند که فرهنگ جامعه تهیدستان باید رشد کند تا مارکسیسم و رادیکالیسم در جامعه رشد کند. شاید اگر امروز زنده می بود، علت فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم را در عدم فرهنگ سازی در مقطع فروپاشی قدرت تزاری، ارزیابی می کرد.


بهاران خجسته باد
فروردین 1393

 


_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد