تاریخ انتشار :01.08.2015
مگسهایی که فقط دور شیرینی چرخ
نمیزنند !
نوید اخگر
علی دروازه غاری استاد دانشگاه در امریکا فیلمساز و شاعر و همکار
قدیمی سعید سلطانپور شاعر مبارز ایران که بدست رژیم جمهوری اسلامی
در شب دامادیش ربوده و کشته شد نقطه نظرات علی دروازه غاری را در
مورد اسماعیل نوری علا و شکوه میرزداگی میشنویم
این دغل دوستان که میبینی مگساناند دور شیرینی
دوست عزیز و خوبم نوید اخگر، مجادلات نظری شما را در مورد این
عالیجنابان باصطلاح سکیو لاریست میخوانم. به گمان من، شما آب در
هاون میکوبید. آیا بهتر نیست که همت و کوشایی خود را در کانالهایی
بگذارید که باری مثبت در جهت افشای جنایات رژیم جمهوری اسلامی
داشته باشد؟ این "جارو کشان" (بی روی) حکومت اسلامی هم از این سو
رانده شده هستند و هم چخه شده از آنسو . بنابر این من بر این
اعتقادم که اینها بیش از هر چیز به دنبال هوچی گری هستند تا اشاعه
فرهنگ اجتماعی. اینها علیرغم تمامی دورناهای داخلی و خارجی و
کمکهای شایان اقتصادی هنوز هم نتوانسته اند بیش از ۳۰ نفر را دور
خود جمع کنند (نقل از شما). بنابر این بحث و مجادله کردن با اینها
به نوعی از خود دور بودن و به حاشیه پراکنده شدن است.
به گمان من اینگونه جماعت "پوزیسیون" جمهوری اسلامی هستند نه
اپوزیسیون آن. اینها هر روز نه تنها متناقض صحبت میکنند بلکه
صحبتهای دیروز خودشان را هم فراموش میکنند. اینها "آلسایمر سیاسی"
دارند. اینها دیروز از خاتمی به به و چه چه میگفتند و بعضی هاشان
حتا در رای گیری و انتسابات رژیم اسلامی هم شرکت کردند.
به گمان من چند نکته قابل تامل میباشد:
۱) در اوایل سالهای ۱۳۶۰ ثابت شد دیدگاهی که دنبال "جناح واقع بین
حاکمیت" میگشت (که آنرا خرده بورژوازی و ضد امپریالیزم میخواند)
نظرگاه صحیحی نبود. تاریخ ثابت کرد که نه تنها چنین جناحی در درون
حاکمیت وجود عینی ندارد، بلکه خود این حزب و دسته که چنین نظری را
اشاعه میدادند قربانی همان هیمه ای شدند که خود برپا کرده بودند.
این دیدگاه چنان به منجلاب سیاسی کشیده شد که برای یکی از جنایت
کارترین، مخوف ترین و فاشیست ترین حکومتهای تاریخ، برعلیه نیروهای
آزادیخواه، به جاسوسی مشغول شد. علیرغم چاپلوسی، همکاریهای مستقیم
و غیر مستقیم آنها با رژیم جنایت کار رژیم اسلامی در سالهای
۱۳۶۱-۱۳۶۴ تمامی سرانش یا دستگیر شدند و یا آواره. جالب آنکه همان
"جناح واقع بین" هم در قدرت بود و در کشتار سراسری سال ۱۳۶۷
باقیمانده همه آنها که با این عقیده دستگیر شده بودند را از دم تیغ
گذراند. همانطور که همگان میدانند جرم واقعی این حزب و دسته (علیرغم
جاسوس خواندن آنها توسط حود رژیم) همکاری با رژیم اسلامی بود
ولاغیر.
۲) حتا در نظام های غربی (سرمایه داری) رسم برآنست که آنکس که در
تصمیم گیریهای سازمانی، حزبی و یا شرکتی اشتباه میکنند را از
صحنه اداری اخراج یا بازنشسته کنند. حالا چرا این جماعتی که
عطایشان به لقایشان مشخص است هنوز دهلشان سرود "مه لقا"میزند
برای من حقیر مشخص نیست. اعمال و تفکرات اینان اما فقط برای بیچاره
حافظ شیرازی معلوم نیست. این دسته تحت نام "عدم سیاسی بودن" یا "حفظ
میراث تاریخ" تنها کاری که در حقیقت میکنند لجن مال کردن یا تخطئه
مبارزات مردم ایران است. در بیوگرافی ایشان چنین میخوانیم:
" شکوه میرزادگی سال ۱۳۵۲ ، با نام شکوه فرهنگ، که نام خانوادگی
همسر اولش بود، همراه با گروهی از هنرمندان و نويسندگان برای آزادی
زندانيان سياسی وارد مبارزه ای شد و بدون هیچ اقدام عملی دستگیر و
زندانی شدند. با این حال همگی به زندان و اعدام محکوم شدند. او، با
چند تن ديگر، تن به عذرخواهی در تلويزيون داد و از مرگ نجات پيدا
کردند... پس از خروج از ايران او برای هميشه سياست و فعاليت های
گروهی را کنار گذاشت و وقت خود را صرف کارهای ادبی، اجتماعی و
فعاليت های مربوط به حقوق بشر کرد... او و اسماعيل نوری علا همچنين
از سال ۲۰۰۱ تاسال ۲۰۰۵، دو برنامه فرهنگی تلويزيونی را اداره و
اجرا کرده اند: «کارگاه انديشه» و «بر ميز تشريح». در اين چهارسال،
شکوه ميرزادگی بيش از ۲۰۰ برنامه را به بحث و بررسی مسايل مربوط به
زنان، و مسايل حقوق بشر - در ارتباط با زندانيان سياسی و خشونت
عليه زنان- اختصاص داده است". (۱)
آن دیگری (همسر کنونی ایشان) خود مینویسند: "آن اصلاح طلبی که
بخواهد حکومت استبدادی را اصلاح کند یا متوهم است، یا دروغگو و یا
غافل. عاقبت هم لحظه ای فرا می رسد که «مدعی اصلاح طلبی در حکومت
استبدادی» مجبور می شود که یا به اردوگاه محافظه کاران حاکم (یعنی،
اصول گرایان و بنیادگرایان رنگارنگ) بپیوندد و یا به سوی نیروهائی
بغلطد که خواهان انحلال حکومت استبدادی هستند. در این «لحظه» هر
سخنی که یک اصلاح طلب بگوید، چه بخواهد و چه نخواهد، قدمی به سوی
یکی از این دو مقصد محسوب می شود". (۲)
این جناب به سادگی میگویند که "اصلاح طلبی بی اصلاح طلبی" اما سر
آخر در ادامه ی صحبتشان میفرمایند: "از نظر من سخنان اخیر سید
محمد خاتمی از فرارسیدن یک چنین «لحظه» ای حکایت می کند و، در
نتیجه، باید دید گام اخیری که برداشته است، چه او بخواهد یا نخواهد،
به کدام سو جهت گرفته است... اصلاح طلبان موافق تغییرات روبنائی در
راستای احیاء و بازسازی رژیمی هستند که از مسیر خود خارج شده است؛
... دگرگونی خواهان اگرچه از لحاظ استراتژی خواستار تغییرات بنیادی
یک رژیم هستند اما ممکن است، از لحاظ تاکتیکی، در خواستاری برخی
تغییرات اصلاحی و تعمیری با اصلاح طلبان همراه و متحد شوند و به
آنها کمک کنند تا این تغییرات حداقلی را به انجام برسانند. اما این
تاکتیک تنها وقتی از جانب دگرگونی خواهان اتخاذ می شود که، در
ارزیابی آنها، تعمیرات مورد نظر اصلاح طلبان بتواند رژیم را اگر نه
تضعیف که تا حدودی دموکراتیزه کند." (همانجا، تاکید از من).
اولی میگوید توبه کردم و دیگر در مسایل سیاسی دخالت نمیکنم ولی
۲۰۰ برنامه در عرض چهار سال اجرا کرده است. آن دیگری (همسرشان) "اصلاح
طلبان" را "دروغگو" یا "غافل" میخواند، غافل از آنکه میخواهند
همان سیاست ورشکسته "جناح واقع بین حاکمیت" را به من و شما حقنه
کند.
من به هیچ وجه قصد وارد شدن به مجادلات اینها را نداشته و ندارم
چرا که بر خلاف اینان هفته ای چهل ساعت (یا بیشتر) کار مزدی میکنم
و ثانیا توانایی مالی شرکت در ۲۰۰ جلسه را هم ندارم. اینها هفته ای
یک جلسه در سراسر دنیا اجرا میکنند با ادعای آنکه اصلا هم وارد
سیاست نمیشوند. زهی خیال باطل. از طرف دیگر آنکه اینها با تمامی
دبدبه و کبکبه هاشان ۳۰ نفری بیش نیستند.
آنچه مرا آزار میدهد وقت تلف کردن شماست. همانطور که روزی به
اسماعیل خویی گفتم، ای کاش ایشان به ادبیات میپرداختند و سیاست را
به سیاستمداران واگذار میکردند و حشر و نشرشان با صادقان بود،
امروز هم از شما تقاضا دارم اینها را به لقای خودشان رها کنید.
اینان اگر ریگی به کفش نداشته باشند سر آخر خود ذبح اسلامی خواهند
شد.
مخلص شما
علی دروازه غاری (جولای ۲۰۱۵)
http://shokoohmirzadegi.com/shokooh_bio.htm1) http://www.lajvar.se/1389/10/17/5234/2
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|