تاریخ انتشار:03.01.2015 *حیف از عمو هوشنگ * "مینا اسدی"
از سرمای فنلاند به سرمای سوئد سفر می کرد تا دوستانش را دلگرم و امیدوار نگاه دارد.پای درراه بود ...از دانش و بینش و آرمانخواهی اش کم نمی شد اگر با پای خسته و دردناکش ،کولباری از کتابهای ما را به سختی از این کشور به آن کشور بردوش می کشید.شعرهایی را که دوست داشت برای دوستانش می خواند...و همه را به خریدن و خواندن کتاب وا می داشت ...روزی هم از راه می رسید و شادمان از این که همه ی کتاب ها رفت،کتاب تازه می خواست...و پول فروش کتاب را روی میز می گذاشت و سوار بر دوچرخه ی زنگ زده بر می گشت ...من این مرد بزرگ را از وارستگی اش ...بی نیازی اش...آرمانخواهی اش ...وباور به آرزوهایش شناختم.*عمو هوشنگ*اش نامیدم . به گذشته ی پر بارش آنچنان چفت نشدم که به روزهایی که خودم ...با دو چشمم دیدم و انسان را باور کردم."عمو هوشنگ ، چه بد کردی که ما رادر گیر و دار حادثه تنها گذاشتی ."
جمعه دوم ژانویه ی دوهزار و پانزده-استکهلم
________________________________________________________ توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد