اخیرا دوستانی که دلشان برای وطن و همرزمان دیرینشان
در اشرف می تپد، به خود اجازه داده اند که خشم و
نگرانی شان، نه آنطور که از آنها انتظار می رود، بر
صفحه کاغذ خودنمایی کند.
به نظر من، مجاهدین اشتباه زیاد کرده اند، همانطور که
بی نهایت جان فشانی و فدا کرده اند. اما اگر بپذیریم
که حتی مجاهدین هم جایزالخطا هستند، و بخاطر گزینش
برخی از تاکتیکها، فعلا در این موقعیتی که هستند، قرار
گرفته اند، می بایست برای یاری به آنها، و به فرزندان
خلق ساکن اشرف، از برخورد هیستریک دوری گزیده، و حرف
(نقد و یا راهکار) را با متانت و آرامش با مجاهدین در
میان بگذاریم. اگر گوش شنوا داشتندکه چه خوب، و اگر
نداشتند (که در مواقعی ندارند)، و وقعی به (نقد و)
راهکارهای پیشنهادی نگذاشتند، این دل نگرانی ها باید
در حد فهم همگان، و بدور از پرخاشگری بیان شود.
در این بخش، و پیش از پرداختن به مبحث اصلی شاید بد
نباشد موضع خودم را در این باره مختصر جمع بندی کنم،
هر چند که بارها در نوشتارهای مختلف از سالیانی بسی
پیش این نکات را به گوشه و کنایه و گاهی به روشنی
نوشته ام.
اشرف
من اشرف را از دو زاویه می بینم. ساکنین اشرف، که
آنها را فرزندان خلق می شناسم، و حمایت از حقوق آنها
را یکی از وظایف خودم می دانم. و خط (سیاسی-نظامی)
برای اشرف. در اینباره پیش از این بارها نوشته ام که
سرنگونی این رژیم را تنها از طریق تلفیق مبارزات
اجتماعی تحت پوشش «چتر حفاظتی» نیروهای مسلح رادیکال
ممکن می دانم. بنابراین، نه امروز، بلکه از همان روز
تأسیس ارتش آزادیبخش ملی، اشرف را «کانون تاکتیکی» و
نه «استراتژیکی» سرنگونی می دانسته ام. به نظر من،
اشرف پس از اشغال عراق توسط نیروهای چند ملیتی، کاربرد
بالقوه خود بعنوان کانون استراتژیکی را از دست داده
است. بمب باران افسران ارتش آزادیبخش ملی توسط جت های
نیروهای اشغالگر، کشتار فرزندان خلق در مرداد 1388، و
کشتار ددمنشانه تعداد دیگری از این افسران در 19
فروردین 1390، شاهد مثال این باور هستند.
این نکته که اشرف فقط کانون «تاکتیکی» است و نه کانون
«استراتژیکی»، مؤکد این نکته نیست و نباید باشد که
کشتار ساکنین اشرف توسط نیروهای مالکی، امری خود
خواسته است. این کشتار ها شدیدا محکوم است، و دولت
عراق مجرم به قتل افراد بی دفاع. ساکنین اشرف از یک
سری حقوق انسانی و پناهجویی برخوردارند و دولت عراق،
نیروهای چند ملیتی، صلیب سرخ، ملل متحد، هرکدام در
جایگاه خود و در حد نقش آفرینی شان در عراق، باید این
حقوق را رعایت کنند (رعایت می کردند که نکردند).
حکم دادگاه اسپانیا
برای احضار مالکی عدم رعایت این حقوق را تأکید می کند.
آمریکا
در باره نقش مخرب آمریکا در تضعیف پروسه انقلابات و
خیزش های آزادیخواهانه خلق ها، اگر صدها کتاب بنویسم و
هزاران کتاب بخوانم، باز هم کم نوشته و خوانده ام.
بنابراین خلاصه می نویسم، مرا به خیر او امید نیست، تا
می تواند شر کمتر برساند (هرچند که به آنهم امیدی
نیست). گاهی از اوقات بد نیست تعریف واژه جهانخوار را
به خود یادآوری کنیم.
طرح اروپا
این طرح بر چندین پارامتر تأکید دارد. مهمترین آن که
مورد حمایت من است، ایجاد امکان انتقال ساکنین اشرف به
کشورهای اروپایی است.
در این طرح، تعداد زیادی اما و اگر و متمم
نهفته است که فقط دست اندرکاران از آن سر در می آورند.
برای من این اما و اگر ها قابل درک نیستند (مثلا
لرد کلارک می
گوید «
ما خواهان استقرار مللمتحد در کمپ اشرف هستیم.»)
سوال این است که اگر عراق نپذیرفت و ملل متحد هم نکرد،
و ضرب الاجل هم تمام شد، آنوقت چی؟
در این مقطع، تمام این اما و اگر ها باید کنار گذاشته
شده، و اصل مطلب، یعنی امکان انتقال به اروپا، بررسی
شود. منظور من این نیست که ببخشیم، فراموش کنیم و از
خیرش بگذریم. اصلا. اما زمان خیلی از این اما و اگرها
الان نیست.
دلیل حمایت من از طرح اروپا به این خاطر است که
راهکاری واقعی (اسکان ساکنین اشرف در اروپا) برای خروج
از این بحران پیشنهاد شده، و این راهکار (با در نظر
نگرفتن اما و اگر ها) مورد قبول مجاهدین و نمایندگانی
از اروپا هم است.
رئال پلیتیک - مشکلات
از چند زاویه به آن نگاه کنیم.
زاویه اخلاقی:
در رئال پلیتیک (که می توان خیلی از خواست ها را فدا
کرد) هم نمی توان به اخلاق و اصول پشت کرد. در این
مورد بخصوص، یکی از این اصول، خروج تمام ساکنین اشرف
است. برای من بعنوان یک فرد غیر وابسته و بیرونی،
که هیچ سنخیتی با مجاهدین
ندارم و به نقش آفرینی اشرف آنطور که در بالا آمد به
گونه ای دیگر می نگرم، این اصل
قابل معامله و مذاکره نیست.
دولت عراق و رژیم آخوندها و آمریکا و تمام دلالان
سیاسی باید متوجه این اصل بشوند که همهء ساکنین اشرف
باید به اروپا منتقل شوند. بلا استثناء. این انتقال
باید شامل تک تک ساکنین از بالاترین رده و مسئولیت تا
پایین ترین رده بشود.
زاویه امنیتی:
همه ساکنین اشرف باید با هم از اشرف به اروپا منتقل
شوند. البته بیماران مستثنی هستند. به لحاظ امنیتی
(حفاظت و امنیت ساکنین)، و از آنجا که دولت عراق بارها
ثابت کرده که به هیچ قانونی پایبند نیست، انتقال
تدریجی ساکنین غیر قابل پذیرش و حتی می تواند خطرناک
باشد. به نظر من، خروج ساکنین اشرف از اشرف و انتقال
آنها، باید یک مرحله ای انجام شود. بدین منظور که
ساکنین نباید جدا از هم، حتی برای لحظه ای از اشرف
(برای انتقال به اروپا) خارج شده و در نقطه دیگری
اسکان داده شوند. هرچه تعداد ساکنین کمتر بشود،
توانمندی دفاع از خود برای ساکنین کمتر می شود.
زاویه سیاسی:
خروج جمعی ساکنین به لحاظ سیاسی پیام مشخصی دارد. به
نظر من، کلیه ساکنین لزوما نباید به یک کشور منتقل
شوند (هرچند خواست مجاهدین نباشد)، اما پیش از انتقال،
کشورهای میزبان باید آمادگی خود را اعلام کنند. اسامی
افراد مشخص شود، و صلیب سرخ در تمام طول انتقال ناظر،
همراه و مسئول باشد. امر انتقال به اروپا باید از حیطه
قدرت عراق خارج و به ملل متحد سپرده شود. کلاه آبی ها
مسئول حفاظت و انتقال را به عهده بگیرند.
زاویه سرنگونی طلبی: