مقاله

 

 

آزادی بیان با چه عینکی !؟

hoshyaresmaeil@yahoo.com

 

هوشنگ اسدیان را ندیده و نمیشناسم ؛ اما به نظرساده تر ازاین حرفهاست ؛ به راحتی قابل آنالیزاست . ازواژه ها و ادبیات و فاکتهای دیگرش قابل درک میشود . وارد مرحله دوم ازفاز مالاندن شده است " سکت " . کل مطلبش را میگذارم برای خواندن . فقط باید بیش ازاندازه معمول دقت به خرج دهید تا متوجه حرف یا حرفهای اصلی بشوید . ازباد کردن رگ گردن برای آزادی بیان شروع میکند و بعد اسماعیل هوشیار که لمپن و بیمار و....است و بعد منصورحکمت که سکت است و بعد آق اسمال که اصلا ارزش جواب دادن ندارد و بعد هنوز معلوم نیست که مجاهد کمونیست است و یا کمونیست مجاهد ....و خلاصه حواستان نباشد دراین آش غرق میشوید .

 

 

ما که دعوای ادبی با کسی نداریم ؛ واژه ها بیانگرمنظورهستند . عدم به کارگیری و یا سانسورش ، محتوای هیچ پدیده ای را تغییرنمیدهد . اگربه مسعود رجوی میگویم حاج مسعود....از نظر ارزشی میدانم چه میگویم . اگربه جماعتی میگویم سادیس خور ؛ میدانم چه باری دارد ؟ درزمین سیاست آقای مسعود رجوی به معنای واقعی کلمه یک حاجی بازاری است و اهل معامله ! به خصوص معامله با جان و زندگی بقیه ! بنابراین هرچند به نظرمن ، باد کردن رگ گردن برای واژه ها و یا مودب بودن ، بهانه ای بیش نیست ؛ ولی تیترواربه نکاتی اشاره میکنم .

 

 

من یک لمپن هستم ازنظرهوشنگ اسدیان و عضو انجمن هابیلیان ومزدور ازنظر مسعود رجوی ....! با به کاربدن انواع صفتهای دیگرذهن من به قول مسعود رجوی لپر نمیخورد . آق اسمال یا اسی پلنگ و یا مزدور و یا هرچه دل تنگت میخواهد بگو ! من ترجیح میدهم لمپن باشم ولی شب قدرمردم ایران با بمب افکن های ناتو رقم نخورد . طرح مشتی سوال و سوالات تکراری ربطی به دشمنی کور ندارد ، آخه هوشنگ اسدیان شاید خبرنداشته باشد که سوال کردن دردستگاه توحیدی مجاهد خلق امروزی جایز نیست و سوال کننده مستوجب مجازات هم هست . آن مجاهدی که ما را درسال 1358 جذب کرد ؛ اینطور نبود ؛ چرا اینطور شد ؟ استفاده از همان 10 درصد لایه خاکستری را واجب میکند .  بنابراین چه مودب باشی و چه لمپن ...از جواب هیچ وقت خبری نیست . علی ناظرکه خیلی هم مودب است دراین زمینه تجربه زیادی دارد . سالهاست با نمودارو نقشه سوال میکند و این مجاهد بی انصاف هم که فقط به خدا پاسخ میدهد.... والا برای اینکه ثابت کند مشکل فقط درادبیات اسماعیل هوشیاراست یه جوابکی به بقیه مودبان میداد !

 

 

شرط میبندم هوشنگ اسدیان از لمپنیزم هیچ نمیداند . درباره اش خوانده است اما تجربه عملی ندارد . اما من دارم ؛ آن هم درقرارگاه اشرف . با مرورخاطراتم به خودم گفتم کاش هوشنگ اسدیان هم درسالن میله ای قرارگاه اشرف میبود تا بیشتر یاد بگیرد . درتابستان 1380 و نشستهای طعمه ؛ دریکی ازنشستها مسئول نشست خانم فهیمه اروانی مسئول اول سازمان مجاهدین دراوائل دهه 1370 بود . حضور50 عضو مجاهد که همگی از برادران بودند درنشست حضورداشتند . سوژه نشست ازمواضع خودش کوتاه نمیآمد و بالاخره خانم فهیمه اروانی با لحنی مودبانه به سوژه گفت : اگه کوتاه نیایی وبازهم پرروگی کنی میدهم همین وسط بکننت !! علاوه برسوژه بقیه هم کف کردیم و بعد کف زدیم چون خواهرمجاهد فهیمه اروانی اعلام کرد : حالا همه فهمیدید چرا انقلاب خواهرمریم حق است ؟ آقای اسدیان شما ازلمپنیزم هیچ نمیدانی . این فقط یک فاکت است که ذهن فندقی شما آن را باورودرک نمیکند و همان داستان قدیمی وزارت اطلاعات ساده ترین عکس العمل مجاهد است . ولی من شاهد بودم و نقطه چینی از فاکتها درذهنم به شکلی خط ثبت شده که نتیجه اش میدهد انبوهی سوالات.... که فراموش نمیکنم و نمیگذارم فراموش شود .

 

/ آیا خط ماندن رهبری مجاهدین درعراق ازسال 1367 درست است واگردرست است ؛ آیا نتیجه امروزمنطقی است ؟

 

/ آیا زندان و شکنجه و قتل ناراضیان تشکیلاتی که درسال 1373 تحت عنوان پروژه رفع ابهام رسما کلید خورد ؛ موضوعی مشروع و منطقی است ؟

 

/ آیا تحویل ناراضیان تشکیلاتی به زندان ابوغریب و نهایتا تحویل حکومت اسلامی دادن ....

 

/ آیا سیاست خط موازی با پنتاگون و کلیه همکاریهای اطلاعاتی و نظامی و سیاسی با ارباب بی مروت....

 

/ آیا تزساختن زندان تیف با کمک پنتاگون و رهبرعقیدتی.....

 

/ آیا درخواست منطقه پروازممنوع مشابه لیبی ازطرف مسعود رجوی ....و درخواست خانم مریم رجوی ازغرب برای حساب کردن خودش مثل "انقلابیون " لیبی و سوریه.....

 

سوالات جدی و مودبانه زیاد است ؛ ولی هوشنگ اسدیان اهل سوال نیست . یکی ازعلائم ساندیس خوری سیاسی همین است . فقط برای واژه ها قلمش ضعف وغش میکند .

 

 

اینکه چه پدیده ای سکت است و یا نیست ؛ قضاوت نهایی با خود مخاطب است . ولی فرض بگیریم که نظرت مبنی برسکت بودن منصورحکمت درست باشد . آنوقت دریک چنین تابلوی فرضی انگشت گذاشتن روی چنین معضلی ازطرف مجاهد ، خیلی کمیک میشود . مثل این میماند که آبکشی به کفگیرانتقاد کند ؛ چرا 3 تا سوراخ داری ؟

 

 

واما موضوع آزادی بیان و سایت آزادی بیان .....که بهانه هوشنگ اسدیان است . حدود 2 سال پیش بود که یکی ازهمکاران شورای مجاهد شما به شکلی گالیله ای ناگهان کشف کرد ؛ سایت آزادی بیان ؛ سایت وزارت اطلاعات است . شما که باید خوشحال باشی مطلبت درسایت وزارت اطلاعات انعکاس نداشته است ! شما هر ایسمی که یدک بکشی درقضاوت من تاثیری ندارد . همینکه به اندازه 10 درصد ازلایه خاکستری مغزت استفاده کنی و آدم باشی قابل احترامی . دستگاه ارزشی ولایت فقیه و رهبرعقیدتی به دلیل شباهت ماهوی اندازه چنین حرفهایی نیستند که مدافع آزادی بیان باشند .

 

 

برخلاف نظریه های مطرح شده تا کنون ؛ دست برقضا من خیلی هم سیاسی هستم ولی با اهلش و هم وزن ! میدانید معنی " سیاسی باش " دراین نظریه ها یعنی چه ؟ یعنی با من کاری نداشته باش !

 

 

 

 

   اسماعیل هوشیار

12.12.2012

 

 


با سلام و ارادت

من سوال بزرگی برایم پیش آمده واینکه دراین به قول شما فاز مالاندن حکمت ؛ این حکمت پرستان کجا هستند ؟ صدایی نیست و به قول دوستی ...بخاری نیست . این حکمت پرستان با رنگهای مختلف نام منصورحکمت فقط یادشان مانده است . قول میدهم که اگرمجاهدین خیلی مودبانه و رسما سرقبر منصورحکمت برینند ...بازهم صدای ازکسی درنمیآید . به این میگن سیاست انسانی و کمونیستی

اردوان. 13.12.2012


من که می گم تو تنت میخاره بگو نه

به اون قسمت مربوط به فهیمه اروانی اون قسمت فیلم گوگوش رو اضافه می کردی که در جواب بهروز وثوقی که گفت می خوام بهت تجاوز کنم گفت: من از خدامه اخ جون

بعدش هم اضافه می کردی فهیمه جان حالا معنی ضد انقلاب خواهر مریم رو هم می فهمی هنوز نفهمیدندند که کی داره کی رو می کنه اقا اسمال

فاکت فهیمه جالب بود دستت درد نکنه

یک بار هم وقتی من تو خروجی بودم بطول رجایی برام نشست گذاشت و خلاصه اولش کلی دور و بری هاش برام قیسه میسه رفتند دست اخر بطول بگرشت به من که در تمام این مدت ساکت بودم گفت چاله میدونیم من هم که منتظر صحبت بطول بودم و خوب هم شهری بودیم و دستم بازتر بود گفتم: خواهر بطول راستی چاله میدون گرده یا مربع است

این بنده خدا نتونست جلو خنده اش رو بگیره زودی گفت : نشست تمومه

خسته نباشی مطلب جالبی بود

مهرداد. 13.12.2012



من ادم بيسوادى هستم كه نه سايت آزادى بيان را ميشناسم و نه آقايان هوشنگ اسديان را و نه اسماعيل هوشيار را به عمرم زيارت كرده ام. حالا براى من اين سوال مطرح است كه اولا توجيه با ح چه معنا ميدهد و در ثانى مگر اقاى اسديان خداى ناكرده بوقلمون و يا افتاب پرست است كه اينهمه رنگ عوض ميكند و با هر كسى و گروهى همرنگ ميشود؟

اگر ايشان واقعا با هركسى كه ديكتاتورها شكنجه كنند همرنگ ميشود پس لابد ايشان با توده ايها و اكثريتيها و سعيد امامى و سرلشگر نصيرى هم بايد همرنگ باشد، و اگر هست آنوقت بايد واقعا ترديد كرد كه حتى آنها هم چنين آدم رنگارنگى را در درون تشگيلات خود بپذيرند. چونكه هر تشگيلات سياسى با حفظ تفاوت با ديگر تشكلهاى سياسى شكل ميگيرد و در رقابت با آنهاست كه معنا پيدا ميكند. آقاى اسيان اگر روشنفكر است و لذا انسان دوست و از اين لحاظ است كه روح مشترك همه انسانها ميشود، آنگاه اصولا چرا وارد امر سياست ميشود كه اساسا براى رسيدن به منابع كمياب قدرت و ثروت و توزيع آن بين اعضاء شكل ميگيرد و مبارزه ميكند.

من در اينجا قصد ندارم از ادبيات قلمى اقاى هشيار دفاع نمايم چرا كه اصولا سبك نوشتارى اروتيك را نمى پسندم مخصوصا وقتيكه وارد عرصه مفاهيم روشنفكرى و يا سياسى ميشود. اما پسنديدن و يا نپسنديدن من مانع حضور عينى اين سبك در ميان سبكهاى ديگر نميشود و بعنوان يك ادم دموكرات بايد حدور انرا حداقل تحمل كرد و به قرايت محتواى پنهان در صورت و قالب اروتيك پرداخت.

بارى اميدوارم كه اين سوال هم به سرنوشت دو سوال ديگرى كه يكى را از آقاى خامنه اى پرسيده بودم كه با بستن همه مدياى ناوابسته در كشور اگر مردم خواستند شما را نخواهند از چه ابزارى بايد استفاه كنند و ديگرى سوالى از مسعود رجوى داير بر اينكه آمريكاييها در حال آماده شن براى تسخير عراق هستند و شما در محاصره خواهيد افتاد، ميخواهيد با نگه

داشتن افرادتان در اشرف به كجا برسيد

دچار نشود. با احترام/ عباس تموچين

13-12-2012


جناب هوشیار . داش اسماعیل عزیز با سلام و ارادت


گیج و گم تر از انم که که بتوانم تمام نیت خودم را بیان کنم، ولی چه باک ! انچه که از دستم بر میاید مینویسم خوب میدانی که یک تنه حریف نیستی؟ پس این خیل جماعت جدا شده از رهبر عقیدتی چه شدند؟ هر چند روشن است که تمام جدا شدگان ار زاویه معرفتی و وفاداری به اصول جدا نشده اند و شاید بسیاری از انها بعد شرکت در نشست های طعمه با برخورد های کریه مثل انچه که در مقاله ذکر کردی و یا نمونه های دیگر که در خاطرات اورده ای - مثل تحقیر یکی از اعضا به بهانه دزدیدن نان _ و ده ها نمونه که شما خودتان بسیار اشنا ترید ، لقای رهبر عقیدتی را با بندگی ولایت فقیه تاخت زدند

خلاصه اینکه اگر قرار نیست یک تنه در شمایل قهرمان ظاهر شوی - که به نظر من و با درک من چنین نقشی را برای خودت قائل نیستی _ پس شاید تنها راه حل اتحاد عمل کسانیست که از سر معرفت و پایبندی به اصول از ولایت فقیه نوع رجوی جدا شده اند ویا شاید هیچ کس باقی نیست؟

یا شاید شفیعی کدکنی درست میگقت که

زمین تهیست ز رندان

همین تو ای باقی

که عاشقانه ترین ترانه را دوباره بخوانی



وقتت را گرفتم

توانا باشی و دل ازاد

مسعود- اما نه رجوی
13.12.2012

------------------------------------------------------------
Name of sender: جواد
12.12.2012

آقای هوهشنگ اسدیان وفتی شما میفرمایید :

من نمی دانم این چه بیماری فکری است که هر کس و ناکسی به مجاهدین و شورایی ملی مقاومت بدو بیراه و دشنام می دهد این سایت آزادی بیان با حرص و ولع و اشتهای سیری ناپذیر آنرا چاپ میکند

اول اینکه زیاد خودت را خسته نکن تا یک نفرلمپن پیداکنی یک نگاهی هرازگاهی به خودت بکن اقای آخرسیاسی.

من برای دفاع از بقول تو اسمال این مطلب را نمی نویسم .

ولی یک چیز را خوب حس ولمس کرده ام چون درامر مبارزه از همان سالن میله ای که اسمال میگوید گذشته ام حضرتی عباسی از ته دل آرزو میکنم که یکبار از آنجا گذرمیکردی بدبختی ما ایرانی جماعت همین است پیر کفتار خمینی را بردیم توماه سی و اندی سال است تاوانش را داریم میدهیم باز جنابعالیهایی پیدا میشوند که البته برخلاف اسمال که میگوید"سخت است آزاد کردن........."بنظرمن به نرخ روز خورهایی که در لنگه دنیا سیاسی بازند.

ولی همین سوالات مختصر اسمال را حتی در موضع دفاع از ولایت عقیدتی بی جواب میگذارند.انصافتو شکر.

 


 

13.12.2012

اسماعیل جان سلام

منصور حکمت برای سکت خودش حکمت بود ولی کسی را منهای خودشان ندیدم که برای ایشان تره خرد کند،اگر شما سراغ دارید لطفا معرفی کنید.  این جمله مربوط به مطلب هوشنگ اسدیان است


جهت اطلاع مسعود رجوی بعد از مرگ منصور حکمت برای او پیام تسلیت داد.
شاد و تندرست باشی

ایرج


 

...........................................................

 

سایت آفتابکاران


سایت آزادی بیان، یک بام و دو هوا

هوشنگ اسدیان

آزادی بیان بر اساس تعاریف به توافق رسیده بین المللی معیار اساسی برای هر نوع جامعه چند صدایی و دمکراتیک میباشد. نقض این آزادی به نابودی سایر موازین حقوق بشر منجر می شود. یکی از پایه های اصلی دموکراسی در یک فضا یا جامعه دموکراتیک آزادی بیان می باشد و هر گونه خدشه وارد کردن به این آزادی بیان به طور قطع به فضای دموکراتیک و دموکراسی لطمات اساسی می زند. آزادی بیان رابطه ارگانیک با اندیشه و زندگی انسان دارد و از این منظر است که جلو گیری و یا خلل در بیان اندیشه آزاد تاثیر مخرب خود را در افکار و حیات انسانی بر جایی می گذارد. کنترل آزادی بیان چیزی نیست جز اینکه تحت هر توجیحی اندیشه دیگری را سرکوب نمایی و این هیچ بدعت تازه ای نیست و ریشه در استبداد اندیشه ای دارد. طبیعتا انسانها باید در جهت رعایت حال عموم ملاحظه در رفتار ، کردار و گفتار خود را هم داشته باشند. در غیر این صورت هر کس مسئول عملکرد خویش است.

بند نوزدهم قانون جهانی حقوق بشر به آزادی بیان اشاره می‌کند: «آزادی بیان: هرکسی حق دارد بدون ترس و واهمه باورهای خود را به هر روشی که می‌پسندند بیان کند.»

اما آیا سایت آزادی بیان به آن چه بیان آزاد است واقعا پایبند است و یا شعاری است که فقط قمپزش را در می کند. هنگامی که سایت مثلا آزادی بیان دو مطلب از من که در تاریخ های29/08/1391 و07/09/1391 و به دفاع از مجاهدین و شورایی ملی مقاومت را برایشان ارسال نمودم و رسید آن را هم دریافت کردم را به چاپ نمی رساند به چه معنا است؟ و جالب تر آنکه اسماعیل هوشیار که مطلب من را در سایتی دیگر خوانده است و جوابیه که چه عرض کنم ، مشتی مزخرفات که لیاقت همین فرد است را در سایت آزادی بیان منتشر کرده است!!!!!! سوال همچنان باقی است که مسئول و یا مسئولین این سایت، آزادی در بیان و اندیشه را با چه متری اندازه می گیرند؟ اگر قرار بر این باشد که امروز من مطلبی در دفاع از سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت برایشان بفرستم و فردا شخصی دیگر در دفاع از جریانی دیگر مقاله ای بفرستد که به مذاق عالی جنابان خوش نیاید و چاپ شان ننمایند، این نوع نگرش به کجا ختم خواهد شد؟ خوب این سایت به اصطلاح از طیف چپگرایان مثلا زبانم لال کمونیست هم میباشد، و اگر دل بخواهی و از روی غرض و مرض مقالات دیگران را چاپ کند و یا نکند که فقط در راستای اندیشه خودشان باشد، مگر از درونش به غیر از پلپت در می آید؟ سانسور چیست؟ مگر نه از نظرات دیگران به هر طریقی جلوگیری کردن؟ مگر نه طاقت حرفای دیگران را نداشتن و نشنیدن؟ مگر نه مغرضانه و با آگاهی کامل سنگ اندازی و یا اندیشه های دیگران را سرکوب نمودن؟ می خواهم خطاب به مسئولین سایت آزادی بیان بگویم که اگر این شیوه از کار را پیگیری کنید، شما به هیچ عنوان رسالت آنچه که در بالای این سایت نوشته اید یعنی آزادی بیان را نخواهید داشت. حالا می خواهید تحت لوای هر ایدئولوژی عمل کنید یا نکنید. این گوی و این هم میدان ،آینده بهتر قضاوت می کند.

شما می توانید و حق دارید چه مجاهدین چه احزاب و سازمانهای دیگر را نقد کنید و با آنها مخالفت کنید و یا اصلا قبول نداشته باشید. و تا جایی که به آزادی در بیان مربوط می باشد با آنها برخورد سیاسی، ایدئولوژیکی ، اندیشه ای، برنامه ای و غیره داشته باشید. ولی همان قدر که این آزادی را با معیارهای منطقی برای خودتان و جریان فکری تان می خواهید باید بدون هیچ منیت طلبی این حق و حقوق را هم برای مخالفین نظری خود داشته باشید در غیر این صورت هم در اندیشه و هم در عمل دروغگو هستید.

من نمی دانم این چه بیماری فکری است که هر کس و ناکسی به مجاهدین و شورایی ملی مقاومت بدو بیراه و دشنام می دهد این سایت آزادی بیان با حرص و ولع و اشتهای سیری ناپذیر آنرا چاپ میکند بدون آنکه حتی تذکری در رعایت کلام به نویسنده گان مقالات داده شود که چرا این همه دشنام، تهمت و افترا می زنند ولی نوشته های مدافعین مجاهدین و شورا را سانسور می کنند.!!! باید نوشته های مخالف و موافق هر دو چاپ شوند و این خواننده گان مطالب هستند که از آنها استفاده کنند یا نظر بدهند، نه اینکه شما یک جانبه سانسور کنید. یکی از شیوه های کثیف رژیم جمهوری اسلامی و امثالهم همین سانسور است که بایدسایت آزادی بیان از آن پرهیز کند، چه من و یا کسانی مثل من برایتان مطلبی ارسال کنیم و یا نکنیم.

من در این رابطه تکه هایی از نوشته های اسماعیل هوشیار را می آورم که هم سایت آزادی بیان را در جهت جانبداری از این گونه مقالات افشاء کنم و هم به دق و دلی های بیمار گونه اسماعیل که از ادبیات لومپنی، آخوندی و لات و لوتی استفاده می کند، اشاره ای داشته باشم. با این گونه بیان در ادبیات لومپنی ، اسماعیل را باید ( آق اسمال) نام گذاشت. آق اسمال در مطلبش به تاریخ 23/11/2012 تحت عنوان" ترکیدن بغض قدیمی از دست منصور حکمت" در نوشته سراسر توهین آمیزش به جای این که حرفی جدی بزند تا دلتان بخواهد بدو بیراه و مزخرف می گوید و دل مسئولین سایت آزادی بیان را هر چه بیشتر شادتر می کند و ی می نویسد:

" انسان دردیدگاههای ایدئولوژیک هیچ حرمتی ندارد . زمانی خلخالی هم درابتدای کشتارهای اسلامی گفته بود : ما میکشیم اگربیگناه بود میرود بهشت و اگرگناهکارهست به سزای عملش رسیده است ! تمام عمق و سقف تفکرمجاهد خلق همین است ........ حفظ وانسجام تشکیلات وخط ماندن مجاهدین درعراق با زور و زندان و مشت و لگد وشکنجه و آدمکشی و انقلاب منگل سازدرونی وسیم خاردار و....اینا ....................

بعد ازپایان جنگ ایران و عراق درسال 1367 ؛انسجام تشکیلاتی مجاهدین مدیون مشت و لگد و دمپایی و سیم خاردار و زندان ابوغریب صدام بود ! انقلاب درونی مریم پاک رهایی واینا.... کیلو چند ؟ .........

اما رهبری مجاهدین درعراق ماند ؛ بعد ازصدام نوبت آمریکا شد و مسعود رجوی درپیامش به صراحت گفت : کلیه همکاری های اطلاعاتی ؛ نظامی و سیاسی ...با صاحبخانه جدید ( آمریکا ) وخط موازی با پنتاگون دردستور کار ماست !........

وابستگی حداقل یک سروگردن از دریوزگی سیاسی بالاتراست ! این ناتوی نامرد هم که به همان اندازه سناریو سیاه ؛ خایه مالی های ایدئولوژیک آقا را تحویل نگرفت....!.....................

شاید فاز آخر انقلاب ایدئولوژیک مریم مقدس پاک عذرا درطویله است.....................

آنچه که رهبری مجاهدین را درخط و سیاست و تفکر ؛ از بقیه نیروها تفکیک میکند ، به دوش کشیدن پالان ایدئولوژیکی است............."

من در این نوشته اصلا قصد پاسخگویی به این نوع آدم های بسیار غیر جدی را ندارم چونکه اتلاف وقت است. فقط خواستم اشاره ای به ذهن بیمار آق اسمال و یک بام و دو هوا بودن سایت مثلا آزادی بیان را نشان دهم.

من فکر کنم این چند تکه از نوشته های آق اسمال در فوق بیانگر تفکری بی مایه و بی بضاعت فکری، بیمار گونه و فقط دشمنی کور می باشد که تلنباری از بغض و کینه است. البته قابل فهم است وقتی انسان از روی عقده و عداوت حرکت می کند و چشم بر روی همه چیز می بندد طبیعتا در دست اندازهای بینشی و سیاسی اجتماعی می افتد. البته که این هم یک نوع انتخاب است. ولی ای کاش اسماعیل هوشیار قرابتی با لقب خود داشت و کمی هوشیار بود و می دانست به کجا چنین شتابان می رود یا شاید هم می داند و می خواهد شتابش را بیشتر کند. مصلحت کار خویش خسروان دانند. برای رد گم کردن هم ناشیانه شبه دفاعی از منصور حکمت هم می کند. البته لازم به ذکر است که من هیچ دشمنی با نه تنها منصور حکمت ندارم بلکه آنرا هم در زمان حیاتش علارغم دوری و نزدیکیهای سیاسی ام با ایشان انسانی مبارز و ضد رژیم جمهوری اسلامی ایران می دانم. ولی جهت روشن شدن ذهن شما هم که شده باید عرض کنم که:

منصور حکمت برای سکت خودش حکمت بود ولی کسی را منهای خودشان ندیدم که برای ایشان تره خرد کند،اگر شما سراغ دارید لطفا معرفی کنید. که البته و صد البته آن حباب تو خالی هم که ترکید و ملاحظه کردیم که همان نیروهای خودشان هم چگونه به جناب رفیق اسبق پشت کردند و دنبال ساز و کار خود گشتند بعلاوه این که در بحثهای هم که شده و خوشبختانه موجود است ، چگونه پته آقا منصور را روی آب ریختتند. شما که اهل فضل و دانش هستید بهتر بود از قبل آنها را مطالعه می کردی که چشم بسته غیب نگویی. هم چنین لطفا نوشته و عملکرد های دیگران را وثیقه و توجیح غلط کردن های زیادی خود نکنید.

آق اسمال اشاره کرده که من کمونیست مجاهد هستم،

اگر شما بخواهید به نظرات من بهتراشراف داشته باشید، با سری برافراشته و به عنوان یک کمونیست انقلابی اعلام می کنم: هنگامی که در پایگاه اشرف خمینی و خامنه ای صفتان با همکاری نوری المالکی فاشیست و جنایتکار به هر طریق ممکن با بولدوزر و انواع سلاحها و ماشینهای جنگی مجاهدین و رزمندگان اشرفی را به زیر گرفته و قتل عام می کنند و به خاک و خون می غلطانند، من یک مجاهد و اشرفی هستم. هنگامی که رژیم جنایتکار آخوندی رفقای چریکهای فدایی خلق ایران را به تیر ک های دار می سپرد، من یک چریک فدایی خلق هستم. هنگامی که رژیم دد منش و درنده خوی جمهوری اسلامی کمونیسها، انقلابیون، و نیروهای دمکراتیک را اعم از کومله، دموکرات، سربداران، پیکار.... معلم، دانشجو، کارگر و........ که چه در میدان های نبرد و چه به نا حق تیر باران ، شکنجه، تجاوز و یا به تیرک های دار بوسه می زنند، من ذره ذره تمام وجودم در آنهاست و با آنها پرواز می کنم. و از حقوق آنها به هر طریق ممکن دفاع می کنم. هنگامی که کودک فلسطینی زیر بمب بارانهای اسرائیل تکه تکه می شود من فلسطینی هستم ، هنگامی که کارگران آفریقایی، آمریکای لاتینی و ... در زیر آوار معادن جان می سپارند من هم با آنها جان می سپارم و هنگامی که رفیق انترناسیونالیست چه گوارا در جنگلهای بولیوی به دست نیرو های امپریالیستی تیرباران می شود من هم انترناسیونالیست هستم. حال تو هر چه می خواهی من را نام بگذار ولی بگو تو کی هستی.......

کوتاه سخن ، امیدوارم کسانی که دست به نوشتاری می زنند و یا سایتی را اداره می کنند به دور از هر گونه غرض و مرض سیاسی باشد و فقط و فقط در راستای منافع کارگران، زحمتکشان و توده های مردم زیر ستم رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی، ولایت فقیهی و قیحی باشد و برای سرنگونی تام و تمام این رژیم پلید و قرون وسطایی عمل کنند و دست اتحاد در این راستا به هم زنند.

یک روز دور میزی نشسته بودیم و در باره موضوعی با تنی چند بحث میکردیم. یکی از حاضرین در جلسه گفت: آقای ح باید این جمع را ترک کند چونکه زیادی حرف می زند. با وی شدیدا مخالفت کردم که اتفاقا آقای ح حرفهای حسابی دارد، که ناگهان دیگری در زیر میز لگدی به پایم کوبید یعنی ساکت باش. بعد از جلسه علت لگد را از وی سوال کردم و ایشان گفت اگر می خواهی با این جمع کار کنی زیاد به این مسائل نپرداز. هر چند عطای آن جمع را به لقایش بخشیدم ،اما هر جا در دور میزی سهوا ویا عمدا لگدی به پایم می خورد، هری دلم را می ریزد و احساس بیزاری از آن فضا می کنم. هم اکنون سایت آزادی بیان هم بد جوری به پایم لگد زد. من از این نوع لگد زدن ها خیلی می ترسم. راه رفتن در این دالان های تاریک و تراژدی کی تمام می شود، بغض در گلویم گیر می کند و نفسم بند می آید.

هوشنگ اسدیان

2012-12-10

Hoshang.asadian@gmail.com
 

http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=2707




_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد