مقاله

 

 

خیلی چیزها هست که نمیدانی !

hoshyaresmaeil@yahoo.com

 

راستش خیلی کارریخته روی سرمان . منظورم همین کمپین خروج ونجات زندانیان مجاهدین ازعراق است ؛ که الویت بندی های ذهن همه را شکلی دیگرداده است . آنها که اهل درگیرشدن با تضاد نیستند ؛ گو که خوش باشند.....و آنها که درگیرمیشوند هم ؛ بازخوش باشند ! بازی با کلمات و حرفهای بی ربط حاشیه بماند برای بعد از وقت اضافه . برویم سراصل مطلب . رهبری مجاهدین هنوز خط ماندگاری نیروها درباتلاق و کشتارگاه عراق را دنبال میکند ؛ غرب اززبان شهردارژنو هم همان خط را تائید میکند و کمپین خروج هم حرفش همان خروج ونجات زندانیان  ازباتلاق عراق است !

 

 

جناب فلانی ؛ تو یا میدانی که واقعا حرف چیست وبه صحنه اشراف داری ؛ که تلاشت اسمش خیانت است و یا چیزهایی هست که نمیدانی ! این ندانستن اسمش خیانت نیست . جهلی است که دروسعتی به اندازه تمام ادبیات و نزاکت.... با عمق نیم سانت درآن غلط میزنی . از کلمه نرنج و غیض نکن . معانی کلمات حتی رکیک ترین آن قبل ازهرچیز ارزشگذاری خود انسان است . مدتها پیش همین بحث مطرح شد که جواب دادم .

 

 

اما خارج ازمحدوده....این رکیکی کلمه رامیشود درقالب 2 نمودارترسیم کرد. معانی استعاره ای ؛ و معانی واقعی کلمه. معانی واقعی درسطح عوام وخیابان وکوچه خیلی زشت است . درسیاست یا ایدئولوژی بارارزشی آنها یا سیاسی است ویا ایدئولوژیک ! وقتی میگویم " قدیس قرمساق ".......یعنی به قداست یا ماوراالطبیعیه  باورندارم . باور ندارم چون نمیشود اثباتش کرد ، چون ادعایی واهی و مادون تضاد است . چون ماورالطبیعه و تمام ساخت و سازش مربوط به ذهن انسان غارنشین است که حالا تکامل پیدا کرده و مکمل یا توجیه کننده همان جاکش سیاسی قلدرها درتمام طول تاریخ بوده است به همین خاطرهم رابطه قدیسان با قلدرهای حاکم همیشه خوب بوده است چون برای پیچاندن عوام به هم پوشش داده اند .  از همان 124 هزارپیامبرش تا بقیه قدیسین . واگرتوباورداری که درقرن 21 قداستی هست و منظورمن هم کدام قدیس است پس حتما تشریحش کن تا به همگی مان دورهم خوش بگذرد .

 

 

وقتی میگویم "جاکش قلدر"...چون مخاطب درزمین سیاست این کاره ست تمام پرنسیبش قطراسکناسش اشت . بهانه کلمه رکیک که آورده ای ؛ مته به خشخاشی است که نشان ازخالی بودن چنته دارد . ناشی ازتمامی همان چیزهایی است که نمیدانی !؟ ما برسر جان بیش از 3000 هزارانسان درباتلاق عراق و غلط بودن مسیررهبرعقیدتی مانده ایم و تو چیزهایی هست که نمیدانی . تو اگرجهل داری پس از رابطه ترکش و تن و گوشت انسان نمیدانی . تو از ادبیات داخلی این تنها دارائی ذهنت ، هیچ نمیدانی .

 

 

تو نمیدانی که خواهرمسئول صدایم میکرد و رسما میگفت : برو حمامها را چک کن و ببین که چه کسانی 2 نفره حمام رفته اند !؟ فاکت مسئول اول تنها دارائی ذهنت را قبلا گفته ام که خانم فهیمه اروانی خطاب به سوژه چه گفت ! تکرارش نمیکنم . تو نمیدانی که این تنها دارائی ذهنییت مناسبات و فرهنگ و ادبیاتش را هم روی ایدئولوژی سوارمیکرد . رهبرعقیدتی میگفت که چکیده جهاد اکبر( عملیات جاری) یعنی صداقت . و روزی هم با صراحت گفت : مهم نیست که چند نفره میروید حمام ....فقط مهم این است که صداقت داشته باشید وهمه چیزرا با جزئیات بنویسید ! منظورم این است که ارزشگذاری ومعیارهای همه با هم فرق دارد . اگرکادرش فردی است که موضوع دعوا نیست وارزشهای ذهنی هیچکس به کس دیگری ربط ندارد . اما اگرکادرایدئولوژیک دارد وسیاستی که روی همین ایدئولوژی سوارمیشود..... پس لاجرم جنبه عمومی پیدا میکند واین شروعی برای همه است .

 

 

بنابراین پشت کلمات سنگرنگیر . بازی با کلمات هم نوبرنیست . امروز ازاستراتژی سرنگونی حکومت اسلامی از خاک عراق و سیاست خط موازی با غرب بگو . میتوانی مودبانه بگویی . من هم نظرم را با کلمات رکیک میگویم ( البته ازنظرتو رکیک ) . ولی حرف اصلی را مشخص و تیز میزنم . تو بیا مودبانه ازشرایط سیاست روز رهبرعقیدتی و استراتژی و بقیه ماجرا که به جان زندانیان دوخته شده است ؛ بگو ! تو ازخانم مریم رجوی و شهردارژنو مودبترنیستی و دیدی که چقدر مودبانه نشستند و از بازگرداندن زندانیان به سلاخ خانه اشرف گفتند.......

 

 

حدود 15 سال پیش هم ازاحمد حنیف نژاد ( یونس ) همین سوال را درقرارگاه اشرف کردم که این استراتژی را به زبان ساده تشریحش کن . گفت : این استراتژی قبلا درآفریقا جواب داده است . گفتم : این را که منم میدانم ولی این استراتژی مشروط به جنگی رسمی است و الان که جنگ نیست ؛ این یعنی چه ؟ گفت : تو آمده ایی مبارزه کنی یا سوال کنی ؟ گفتم حالا از بی ربطی این 2 برایم بگو .... نهایتا گفت : راه را باید خودمان بازکنیم . یعنی کاری کنیم تا جنگ رسمی بین عراق و ایران شروع شود...که چگونگی اش را قبلا گفته ام ! هرکاری کردند جنگی شروع نشد.

 

 

ازهمان سال 1367 این استراتژی مرده بود و تبدیل به جنازه شده بود . هرکس سوال کرد ؛ گفتند مزدور....مهدی افتخاری درهمین دستگاه تحلیل داشت که امریکا حمله میکند و صدام سرنگون میشود و آنوقت تکلیف ما چیست ؟ رسما و جلوی همه جمع زدند توی سرش ! حالا هم ادامه همان فرهنگ است . سوال داریم که درعراق چه میکنی ؟ میشویم مزدور.....مودبانه میپرسند ؛ مزدورند ؛ غیرمودب میپرسیم برای کلمه غش میکند وبازهم مزدوریم ....با این همه خطاهای کلان و مسیراشتباه ؛ هرجانوری بود ازشرم سرش را بالا نمیکرد . این جماعتی که نمیداند شرم چیست تازه مهاجم هم هست ! این یعنی انقلاب ایدئولوژیک . وقتی شازده مسعود در پیام 5 دی اش فرمان داد که موتورها را باید عوض کنید ...منظورش این بود که با قدرت بیشترهمین مسیروفرهنگ مادرطریق الاسلام را ادامه بدهیم . نیروی اسیردرعراق هم همان ماندگاری درباتلاق عراق را تا ابد قبول و تحمل کند !

 

 

تو فکرمیکنی که ریختن دیوارکج شکلی نمادین دارد که باید دیده شود و من میگویم که افراد و سیستمها قبل ازدیده شدن شکل نمادین ریختن آنها ؛ درخودشان فروریخته اند یعنی درتفکرتمام شده اند . گورباچف نمونه جالبی بود . شخص گورباچف فقط آمد و به آن ریختن شکلی تمام کننده داد والا سالها قبل از گورباچف آنها فرو ریخته بودند ! دیواربرلین هم قبل از روز خراب شدن فیزیکی ش فروریخته بود وآنچه همه میدیدند فقط پوسته ماربود .  والا باید خودت اذعان کنی که حکومت اسلامی هم خیلی ثبات دارد و فرونریخته است ؟ باور کن اسد مدتهاست که دیگرنیست ؛ قذافی قبل ازمرگ فیزیکی مرده بود ؛ وحکومت اسلامی درایران هم درقلب وذهن جامعه ریخته است . آن تنها دارائی ذهنت با اعمال و ادبیات و رفتارش فریاد میزند که هست یا نه ؟ سرپا یا سینه خیز ؟ اگراز زبان استعاره ای بهار گزیده شده ای پس مشکلی هست . والا اصلا عکس العمل نمیداشتی . یک جای کارتان میلنگد . تو نگران دارائی های ذهن خودت هستی که اگرازدستش بدهی ؛ این خلاء را با چی میشود پرکرد !؟ تو آن فروریختن استعاره ای را درست فهمیده ای....و دفاعت ناشی از یک عکس العمل غریزی است . خیلی چیزها هست که نمیدانید !


 


( هر فردی یا جنبشی یا رژیمی بیش از آنکه در عمل سقوط کنه، یا ارتفاع بگیره ،در گفتار سقوط میکنه) درک من از این "گفتار" فرهنگی است و نه واژه های عزیز ! قرمساق و جاکش و ....بقیه واژه ها به تنهایی معیاری برای خوبی و بدی نیستند ! یعنی به تنهایی اصلا مفهومی ندارند و مهم نیستند . ولی وقتی " گفتار" بار فرهنگی واجتماعی وسیاسی دارد ؛ یعنی که ترویج همان فرهنگ مادرطریق الاسلام که هنوز ادامه دارد واین یک اتفاق نیست ! آن بساط معرکه گیری مزدورسازی را وقتی دربالا جدی نگرفتند و مایه تمسخر شد ...جمع نکردند فقط انتقالش دادند به پائین ترین لایه ها ....و بساط معرکه گیری را برای انقیاد ذهن هوادار گسترش هم دادند ! یکی دیگرازتفاوتهای فرهنگی 2 اسلام خمینی و رجوی هم همین است . خمینی ازهمان ابتدا روی جهل عوام کارکرد ونیرویش را ازپائین ترین لایه های جامعه گرفت ؛ این یکی ابتدا با عنصرآگاهی مشکلی نداشت ؛ اما درپروسه وعملا و رسما گفتند و رسید به اینکه : روشنفکر یا بذرآگاهی برای دستگاهش ( رهبرعقیدتی ) مخرب و خطرناک است ؛ میدانی چرا ؟ چیزهایی هست که نمیدانی و اتفاقی هم نیست !

 

 

دفعه بعد اگربازهم با واژه ها بازی کردی ؛ دست آخرحرف اصلی را یادت نرود . خیلی ساده ازچگونگی بازگشت به سلاخ خانه اشرف و بعد رفتن و سرنگون کردن حکومت و خلاصه وساده ازاستراتژی سرنگونی حکومت اسلامی ازخاک عراق بگو تا من هم به خطاهای خودم بهتر پی ببرم ! اگرهم نگه داشتن اسیران درعراق ربطی به مبارزه و استراتژی ندارد پس لطفا شرم کنید ؛ وبا پرچم وموضع رسمی خروج ؛  بیاید کنار کمپین . مطمئن باشید کمکتان میکنیم . فعلا همین .

 

 

 

 

اسماعیل هوشیار

04.03.2013

 

..................................................


حدیث نفس

ناصر آبادانی
...
زین بیش می نگویم امکان گفت نیست
والله چه نکته ها در این سینه گفتنی است ( مرحوم مغفور داموکلس )
بارها با خودم گفتم : پسر، نگه ندار توسینه هرچی داری!بریز بیرون . سبک میشی ،پرمیگیری، چه میدونم پرواز میکنی .از این حرف ها !
ولی اصلن تو کتم نمیره .یه چیزی جلومو میگیره .و نمیذاره پرواز کنم .نمیذاره پر بگیرم . نمیذاره سبک بشم .
اگه بین خودمون بمونه ، دلایل خاص خودمو دارم.یعنی اگه به ناخودگاه خودم رجوع کنم ،و اگر با خودم کمی رو راست باشم ،باید بگم ،خودمم زیاد بدم نمیاد از این که وضعیت بدین شکل بمونه ، میدونی یه حض درونی داره ،وقتی یه چیزی رو میدونی ولی نمیگی ، اینکه همه رو منتظر بذاری ،تا خدا یا چه میدونم هرکس دیگه رخصت بده و سینه را شرحه شرحه کنم ،نمیدونی چه حض و حالی میکنم ، یه حض و حال دو وجیی ،یعنی این که از دو سو عیش میبرم ،یه حضی بابت راز نگهداریم ،بابت این راز نگهداری قبلن بهای سنگینی دادم ،
هنوز برام یه شکل خاص از زندگی است ،که منو به جلو میبره این راز های سر به مهر که به من انرژی میده ، یکشیم اینه که طرف مقابل رو تو خماری میزارم، تا فکر کنه که چی تو چنته دارم ، که دیگران ،(همون دیگران !)نگفتن ، این حس انتظار، که راستیتش یکم شیطنت هم توش هست به من یه حضی میده ،یک شکل خاصی از زندگی میده ،که اینم منو به جلو میبره .
از خودم هیچی نگفتم :
سالهاست که ته یه کوچه بن بست زندگی میکنم .خانه یی دارم با صفا ،و باغچه یی که گلهای رنگارنگ بی شماری در آن کا شته ام، و این گلهای رنگارنگ بهاری همنشین من است . و با وسواس تمام از آنها نگهداری و مواظبت میکنم ،
خوبی کوچه بن بست در اینه که یک مسیر رفت و برگشت بیشتر نداره ، راه رو کاملن بلدم .هر جا که باشم کافیه خودمو سریع یه جوری برسونم سر کوچه ، بقیه مسیر و چشم بسته می تونم طی کنم ،تا برسم به ته کوچه ،ته ته اش ،انجایی که خونه ام قرار داره .
بعضی وقتا این کار باعث تعجب دوستانم میشه ،البته اینم بگم بعضی وقتها مورد تشویق آنها هم قرار میگیرم ، منظورم اینه که نه بعضی وقتها ، اکثر اوقات.
خارج از کوچه بن بست غوغایی است ، که من به سرو صدای آن عادت ندارم ، سالهاست که تحمل غوغا را ندآرم ، جایی که عمر مفید در آنجا ٦ ماه است ، والا که جون سختن ، اعصاب من که بد جوری متشنج میشه ، و به هم میریزه ، خودم یه زمان هایی نه خیلی دور نه خیلی نزدیک در حوالی اون محله زندگی میکردم ، برای همین وقتی از حوالی اون محله آمدم بیرون ،دنبال خونه یی میگشم که آرامش داشته باشه ،توش صفا باشه ، گل باشه ، واسه همین وقتی این خونه رو ته این کوچه بن بست پیدا کردم به خودم آفرین گفتم و سریع نقل مکان کردم . نه اینکه خونه من تنها خونه این کوچه بن بست باشه ،نه زیاد هم تنها نیستم ،همسایگانی دارم ، و حشرونشری ، بعضی وقتها با هم توپ بازی هم میکنیم ، عاشق پاسکاری هستیم، خوب ما هم تیم خودمون رو داریم . مگه چی میشه ، خوب دوست داریم دیگه !!
یه کاری دیگه هم هست که دوست دارم انجام بدم ، اونم وصله کاریه ،یعنی اینکه یه چیزی رو به یه چیزه دیگه وصل کنم ، وصله که معلومه چیه؟ رفو نیست.چیزیه که باید از دور داد بزنه وصله است، اصلن هنر کار تو همینه بدون اینکه آدم خودش بخواد زود مشخص میشه ، این خودش هنری که هرکسی نداره .
من از قدیم قدیمها اعتقاد داشتم این دیواره که تا ثریا کج رفته ،حاصل کج گذاشتن اون آجر اولیه است ، که کج گذاشتن ، ولی در عجبم که برابر قانون جاذبه زمین، چطوریه که تا حالا فرو نریخته ؟.


یکی از خوبیهای زندگی در کوچه بن بست همینهکه آدم وقت زیاد داره به این چیز ها هم فکر میکنه، فکر هایی که به ذهن آدم میرسه یا چیزهایی که میبینه ،که هر کسی نمیتونه ببینه ، زندگی توی کوچه بن بست مثل یه ریاضاته ، مثل چله نشینی ،آدم با خودش خلوت میکنه به چیزهایی فکر میکنه که عقل جن هم بش نمیرسه ، یا میره سراغ رازهایی که داره ، اونها رو مرور میکنه ، گرد و خاکش رو مگیره .
این رازها رو من در پستویه زیرزمین خونه بن بستم پنهان کردم ، برای روز مبادا ! بدرد میخوره ! آدم نباد همه چیز رو یه دفعه خرج کنه درسته تو کوچه بن بست زندگی میکنم ولی این رو میدونم که آدم نباید دستش خالی باشه، این چیز هارو یاد گرفتم ، خوب اینم بگم یه عادت قدیمیه ،
هر چیزی یه روز بدرد میخوره ، چرا باید بیخودی به داشته ها م چوب حراج بزنم،
یه چیز آنتیک دیگه یی هم تو زیر زمین خونه ام دارم ،یه شمشیر ، یه شمشیر خیلی قدیمی ، متعلق به یه آدم قدیمی ، مال همون آدمیه ،که اول مطلبم ، یه شعر ازش گذاشتم ، از بند آویزونش کردم درست وسط زمین و هوا ، بگی نگی معلوم نیست میخواد فرو بیاد یا نه ؟ اینم از هنرهای منه ،وقتی بش نگاه میکنم ،یه حس خاصی بهم بدست میده ، یه حضی میبرم از طراحی اویزون کردنش خوشم میاد . خیلی جالبه ،بند ها رو طوری تنظیم کردم که دسته
شمشیر بالا قرار داره ، و تیزی آن به سمت پایین ، نه انقدر پایین که فکر کنی فرو آمده ، نه ! البته به قد آنکسی که زیرش نشسته هم بستگی داره ، از آنجایی که من همه چیز رو ریز میبینیم ، با توجه به نحوه اویزون بودن شمشیر ، قائدتن نباید زیاد بلند باشه ، در ذهنم حتمن این جوری ترسیم شده بود ،که طرحش رو ریختم ، سر طراحی اویزون کردن این شمشیر، بعضی وقتها با دوستام ، همونها یی که گفتم تویه کوچه بن بست با هم همسایه هستیم ،
اره بعضی وقتها میان خونه به من سر میزنند، و من اونها را با خودم میبرم زیر زمین ،در مورد طراحی اویزون کردن شمشیر با هم صحبت میکنیم ،
اونها نظرشون اینه که تیزی شمشیر باید متمایل به بالا باشه ، و دسته متمایل به پایین ، مثل اینکه یه آدم شمشیر گرفته دستش میبره بالا ، چطوری میگیرند ؟ آره همین جوری ، تصورش کن !
تو فکرم که یه شمشیر دیگه پیدا کنم .که به اون شکلی که دوستا م میگن آویزونش کنم ، میگن اینجوری ضربش کاری تره .
در هر صورت داشتم راجع به وصله کاری صحبت میکردم ، پرت افتادم ، یعنی نه زیاد پرت، خوب همین خودش موضوع مهمی بود که باید در موردش صحبت میکردم ، بریم سراغ وصله کاری ، اینم باید اضافه کنم که تشخیص اینکه چه چیز وصله است یا نیست با منه ،
مثلن ،اینکه چه چیز توهین است و چه چیز نیست هم با منه ، مثلن معتقدم ( هر فردی یا جنبشی یا رژیمی بیش از آنکه در عمل سقوط کنه، یا ارتفاع بگیره ،در گفتار سقوط میکنه) همانطور که گفتم من به قرارداد ها پایبند هستم ، و به گفتار خیلی بیش از عمل اهمیت میدم ،فعلن عمل و میزاریم کنار. که من باش کاری ندارم، آدم مگه دیوانه است که تو این وضعیت بی صاحب وارد عمل بشه ، و به گفتار میپردازم .
من به گفتار خیلی اهمیت میدم ، نه فکر کنید وقتی میگم گفتار ، منظور م گفتار در مورد طرح ، برنامه و نحوه مبارزه با رژیم و از این جور حرفهاست ، نه ،، منظورم اینها نیست ، منظورم از گفتار کلمات رکیک است ، من خودم استاد اون حرفهای بالایی هستم ، لذا وقتی به گفتار که باعث سقوط میشه اشاره میکنم ، منظورم کلامت رکیکه ، ( که الحق و انصاف هم هست ) کلامت رکیک هم قردادییه ، هر کس یا هر چیزی رو میباید با همین کلمات رکیک قردادی مقیاسه کرد ، و از دهان هرکس در بیاد باعث سقوط فردمحسوب میشه ،البته استثنا یی هم داریم ، که اون حرفها شامل کلمات رکیک نمیشه ، مخصو صان اگه ترجمه شده باشه ، فقط میشه (دری وری )، و این جور گفتار ،که از نظر من شنیع ،غیر قابل بخشش ،عامل سقوط هر فرد یا جنبش یا رژیم است ، ،،،( مثلأ نظرت راجع به تشبیه آدمها یا جنبش ها به جانورانی مثل گیلانی ،حلوا یی یا لاجوردی
که تجسم و عصاره شناعت ،جنایت و وقاهت هستند که آنچنان شنیع به تحقیر بهترین فرزندان خلق در اسارت دست میزنند چیه؟ سقوط فرد محسوب نمیشه ، تشبیه چند نفر یا چند صد نفر یا چند هزار نفر به این آدمها سقوط فرد محسوب نمیشه ؟؟)
اینو کی بود گفت ؟ نمیدونم از ذهنم یک چیزی مثل برق پرید . فکر کردم کسی چیزی گفت ، در هر صورت کله مو کمی تکان دادم ذهنمو از این چیزهایی که مثل برق می گذره پاک میکنم ، ملا ک همونیه که گفتم .
بعد ال تحریر :اریک فروم
نیاز به تغیر انسان ،نه تنها ضرورت ،اخلاقی ،دینی و روانی ناشی از ماهیت بیمارگونه اجتماعی کنونی ماست ،بلکه شرط لازم بقاء نسل بشر است . دیگر رستگاری در بجا آوردن الزامات اخلاقی و دینی نیست ، برای اولین بار در تاریخ ،"بقاء نوع بشر موکول به تغیر بنیادی در قلب انسان است " اما این دگرگونی در دلها زمانی میسر است که دگرگونی قاطع اقتصادی و اجتمائی که به قلب انسان امکان تعقیر و تهور و بصیرت میدهد حاصل آید .
با احترام ناصر آبادانی


 

 

 


_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد