مقاله

 

 

فروغ درمعرض قضاوت شخصی !

hoshyar.esmaeil00@gmail.com

 

بیش از 25 سال پیش و درپایان جنگ ایران و عراق ؛ آخرین عملیات نظامی مجاهدین خلق ازخاک عراق برعلیه حکومت اسلامی با شکست مواجه شد و مجاهدین این را وظیفه اسلامی خودشان تعریف کردند و قبل ازعملیات هم نتیجه را پیشاپیش تبریک گفته بودند . نتیجه آن عملیات با 1500 کشته بنا به تعبیررهبری مجاهدین بیمه نامه و یا جواز ماندگاری رهبری مجاهدین درخاک عراق بود. بررسی یا آنالیز این پروسه تاریخی کارراحتی نیست. آیا عملیات فروغ جاویدان ( مرصاد ) محصول طی کردن یک پروسه ( غلط یا درست ) بوده و یا یک تصمیم یهویی ؟ آیا کشتارزندانیان سیاسی درهمان زمان توسط حکومت اسلامی نتیجه انجام این عملیات بود و یا اگرعملیاتی هم انجام نمیشد باز هم آن کشتارزندانیان باید انجام میشد و به موازاتش فتوای قتل سلمان رشدی هم صادرشد تا تاثیرات داخلی نوشیدن جام زهرقابل مهارباشد !؟ آیا درجنبش اعتراضی مردم در 1388 رویکرد حکومت اسلامی چگونه بود ؟

 

 

تمام این سوالات ازذهن میگذرد و متون مختلف ؛ که فقط هستند . این خاطرات دیروزی و بهانه های امروزی و نگرانی های فرداست ! از داریوش و عاطفه و آنه....آنه جدید بود و زیاد نمیدانست . داریوش مثل همیشه عصبانی بود و عاطفه کمی عوض شده بود . بدترین خاطرات را بازگو میکردیم و میخندیدیم . اما درپشت همه این چهره های ساده و معمولی ؛ دنیایی شگفت انگیزو غریبه و بعضا ترسناک وجود داشت که ورود به آن کارهرکسی نیست . زمان با سرعتی نگران کننده میگذشت ؛ من درفروغ نبودم . آن روزها دربیمارستان آغا خان کراچی بستری بودم , عاطفه و داریوش بودند و من این را میفهمیدم . منظورم جایگاه یا وزن سیاسی آنها نیست ولی بودنشان و بعد مسیری که همه ما طی کردیم و مسیری که نمیدانم چطور باید طی شود ؟ من نگران آینده هستم و این همه پیچیدگی های ناشناخته ! دیشب برای اولین بارحس کردم که تمایل بودن درآنجا را دارم و صبح خوشحال بودم که نبودم .

 

 

شاید بشود به ساده ترین شکل ازساعت یک نیمه شب تا 6 صبح را درذهن و درهر قالبی گذراند. آن شبهای فروغ با بوی خون تا این شبهای تابستانی و لخت با بوی طبیعت و انسان وعاطفه...ولی این داستان وقتی شروع شود پایانش معمولا خوش نیست . خیلی کم احتمال دارد که دنباله دارنباشد؛ دنباله اش باعث آزارنشود . فروغ درعمل تکرارشدنی نیست اما تاثیرش آنقدرآزاردهنده و حتی مخرب میتواند باشد که صبح ساعت 6 اولین جرقه ذهنم این میشود که هربیانی و حسی را نباید به رسمییت شناخت . خوشحالم که امروز اینجا هستم و چه خوب شد که دیشب آنجا نبودم .

 

 

 

 

اسماعیل هوشیار

 

تقدیم به عاطفه و خورشید و سحرو بقیه یادگارهای فروغ



_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود..

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد