مقاله

 



بعد از توضیح و توجیه !

hoshyaresmaeil@yahoo.com



داستان انشعابات متعدد دراحزاب چپ ایرانی و چرایی ها و چگونگی های آن ، لایه های مختلفی دارد . از شعار و اینا که بگذریم ، میرویم به لایه های زیرین که نیاز به کوهی مدرک و فلسفه بافی ندارد . ولی اعتراف به آن نیاز به شجاعتی دارد که آنم آرزوست ! با آرزوی اینکه کسی این نظرات ( غلط یا درست ) را توهین به خود تلقی نکند ...( ممکن است تاریخها دقیق نباشد که مهم نیست چون هدف این مطلب تاریخ نگاری نیست )



طبق داده های ویکی پدیا ، حزب کمونیست ایران در اوایل دههٔ ۶۰هجری شمسی با ابتکاررهبران کمونیست متشکل درکومله بوجود آمد. جریانات و سازمانهای چپ ایرانی از جمله سازمان پیکار و اتحاد مبارزان کمونیست و تعداد دیگری از چپگرایان ایران در تشکیل این حزب تأثیر داشتند که سرانجام خود به صفوف این حزب پیوسته و در این حزب ادغام شدند. حزب کمونیست ایران از آن پس و در حالی که بیش از ۲۳ سال از تأسیس اش می‌گذارد انشعاباتی را پشت سرگذاشته‌است که مهم‌ترین آن‌ها انشعاب تعدادی از اعضا و فعالین این حزب تحت نام کمونیسم کارگری به رهبری منصور حکمت بوده‌است. این انشعاب در اوایل دهه نود میلادی صورت گرفت و حاصل آن تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران بود. اما این حزب هم دستخوش انشعابات دیگری شد که حاصل آن حزب کمونیست کارگری ایران-حکمتیست، حزب اتحاد کمونیسم کارگری و اتحاد سوسیالیستی کارگری، مبارزان کمونیست، اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران ایران و چند جمع دیگر است. در سال ۲۰۰۰ جمع وسیعی از اعضای حزب کمونیست ایران به رهبری عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی‌زاده از حزب کمونیست ایران جدا شدند و فعالیت با نام کومله را از سر گرفتند. این جمع هم سپس دچار انشعاب شد و بخشی از آن برهبری عمر ایلخانی زاده جداشدند.




بعد از اولین انشعاب که به نظرمن به دلیل درک و تحلیل درست از شرایط خطیر منطقه توسط منصورحکمت انجام شد ، بقیه اش بیشترتاسف باراست . روزی که با این سوال مواجه شدم ( نظرت راجع به آخرین انشعاب چیست ؟) کنجکاو شدم . با دکتر"آرمان" گپ میزدم ، با خودم کلنجارمیرفتم و دیدم نوشتن و گفتن بهتراز هیچ است هرچند میخ آهنین باشد برسنگ ! البته با اجازه بزرگترا ....



منصورحکمت بعد از خارج شدن از منطقه ، حزب کمونیست کارگری ایران را بنیان میگذارد و تا هنگام فوتش ؛ یعنی نزدیک به یک دهه با کمک بقیه به ساخت و ساز دستگاه مزبورمشغول است . در1381 با فوت منصوراوضاع شکلی دیگرگرفت . اولین انشعاب ( موضوعی که منصوردرزمان حیاتش آن را بعد از خودش پیش بینی کرده بود ؛ البته نه به صراحت کلام .... )

 

علت اصلی انشعاب : برتری خواهی و هژمونی طلبی... بقیه اش توضیحات توجیهی....



پس از جدال‌های طولانی در رهبری این حزب نهایتا در اوت ۲۰۰۴، ۲۴ نفر از کمیته مرکزی و اکثریت کمیته کردستان وقت حککا به رهبری کورش مدرسی از این حزب جدا شدند و حزب کمونیست کارگری ایران-حکمتیست را بنیان گذاشتند. آنان خود را مدافعین واقعی خط منصور حکمت می دانستند و خود را «حکمتیست» نامیدند اما رهبری حککا مدام این ادعا را رد کرده و آن‌ها را «انشعابی از راست» خوانده‌است و گاه به کنایه «آنتی حکمتیست» نامیده‌است.از جمله اختلافات انها با حزب کمونیست کارگری ( حمید تقوائی ) بحث بر سر قدرت سیاسی است. حزب حکمتیست بر لزوم اتحاد با جریانات دیگر پای فشاری می‌کند. همچنین در مورد موضوعاتی چون حمله آمریکا به عراق و حمله اسراییل به لبنان و شهر غزه این حزب ان را یک جنگ یکطرفه دانست و تنها آمریکا و اسراییل را محکوم کرد.


در جریان همین اختلافات بخش دیگری از حزب کمونیست کارگری هم انشعاب کرده و حزب اتحاد کمونیسم کارگری را ساختند. آذرماجدی همسرمنصورحکمت درراس این جمع است . این جمع مایل به ایجاد زمینه‌های وحدت با فعالین احزاب دیگربود اما این مساله هرگز بوقوع نپیوست.
 


کوروش که جدا شد به فاصله کمی درون خودشان شروع به ساختن فراکسیون کردند . از این به بعد این اختلاف در لایه های زیرین درحال رشد است . فراکسیون رحمان حسین زاده معتقد به "سیاست همراه با پراتیک" است و کورش صرفا تئوریسین است . رحمان با کمک حزب کمونیست عراق اقدام به تاسیس گارد آزادی درعراق میکند و معتقد است چنانچه امریکا برای کردستان ایران هم سناریویی شبیه کردستان عراق داشته باشد بهتراست همیشه آماده باشیم . اما جدای از این توجیه سیاسی و اینکه گارد آزادی سرنوشتش چه شد ، رحمان ذاتا و صرفا به مبارزه دردنیای مجازی قانع نبود . کورش با حفظ مواضع و نظرات خودش هنوز درجایگاه خودش است . درمقابل این عملگرایی رحمان ، حمید تقوایی و حزبش ، دراقدامی سیاسی با ابراهیم علیزاده( کومله) نشست و برخواستی داشتند که ادامه نیافت . فقط عکس و خبر بود !



مدتی پیش که تاریخش مهم نیست کورش مدرسی اعلام کرد به دلیل کهولت سن و اینا ، از سیاست و کارحزبی استعفا میدهد .اما به نظر بعضی  دوستان با تجربه کورش اسما رفته بود وعملا هنوز بود وهست . آیا این اعلام کناره گیری یک تبرئه پیشاپیش درمورد آخرین انشعاب است و یا فشارهای فراکسیون رحمان هم ..... ؟



این آخرین انشعاب تا به امروزکه اقلیتش با تئوری های کوروش است و اکثریت با فراکسیون رحمان .....

 

دنبال مقصرنگردیم چون هرکسی باید از خودش و سهم خودش شروع کند و من چنین ظرفیتی نمیبینم . خیلیها درجریان انواع بحرانها یا رفتند و یا فقط اسمشان است ، تمام این ریزشها و پاسیویزم محصول همین ترکشهایی ست که قابل پیشگری بودند. فقط باید پشت خود و منیت های فردی گیرنکرد ! "چپ" ایران درمجموع بیماراست و بیشترباید برایش دل سوزاند ! "چپ" مدتی ست تبدیل به یک صفت عاریه ای شده است با نامهای مختلف که غالبا هیچ عینیتی ندارد. ابداع "سنتی یا جدید" هم دراصل مشکل تغییری نمیدهد . چند سال پیش از دوستی یا رفیقی پرسیدم چرا به اسم منصورحکمت اینقدرحساسی ؟ گفت : چون بعد از منصورهیچکس درجای خودش نیست...همه به فکرهژمونی و اثبات خودشانند ...! من آن روز حرفش را درک نکردم . ولی امروزحسش میکنم !

 

تقریبا همه مدعیان با عکس و نام منصوریک سپردفاعی ساخته اند و پشت آن کارهای خودشان را؛  و حرفهای خودشان را میزنند . غافل از اینکه منصوردرورای یک نام و عکس .....یک روش و نگرشی تازه بود به دنیای پیرامون و تضادهایش.....روشی که اگردرک میشد باید ادامه پیدا میکرد !

 

اون قدیما با اینکه هیچوقت با سازمانهای چپ ؛ کارمشخص نکرده بودم ولی خودم را جدا از کسی نمیدیدم . الان هم حس بدی ندارم ولی یادش به خیر مباد ! چون فقط دل آدم میگیرد . از هرتکه تکه شدنی ( با هر دلیل و توجیهی ) بند دل آدم پاره میشود . ولی خب.....! فقط یادتان باشد که اگرقراربرحساب و کتاب و بازنده و برنده باشد ، هیچ نقطه ای ازمجموعه چپ ایرانی ، برنده هیچ انفجار و تکه تکه شدنی نیست . همه بازنده هستند ؛ از سنتی تا جدید .....ازفرد تا جریان....ازکوچک تا بزرگ.....! این دردی مشترک است .

 



اسماعیل هوشیار
ژانویه 2012


 


_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 



سليمان سيگارچي

رفيق اسماعيل با سلام

12.01.2012

اولا من تبريك ميگم كه به صف چپ پيوستيد و داريد فعالانه مينويسيد

اما يك چيز در رابطه با گسستن سازمانى ­، حزبى حتى در احزاب بورژوايى واقعيات درون جامعه است . مشكلى كه در دنياى شرق است مخفى كارى و پنهانكارى است . مثلا در رابطه با تبليغ مذهب در جامعه . در كشوري مثل ايران به جرم بهايى بودن اعدام خواهى شد و در كشورى مثل مصر يا تركيه كه حتى به فرض از نظر دولت مقاله شما هيچ جرمى نداشته باشدام بايد به نظر تودها احترام گذاشت " انظار تودهاى مسلمان " دقت كنيد در گيومه آوردم ، چون به اين مسئله معتقد نيستم . اما براى جذب كارگر مذهب زده اى كه هنوز رگه هاى اسلامى در آن است و شما هم ميخواهيد تبليغ كارگري بكنيد بايد سياست و كارائى و شيوه كارى مناسب داشته باشيد تا به نظرات اين كارگر برخورد نشود . اين امر تبليغ در ميان كارگران در جوامع اسلام زده خود يك موضوع اختلاف در گروهاى چپ است .

حالا اصل موضوع كه در مقاله شما گم شده است ، اين است كه واقعيات بيرون جامعه باعث گسستن و نيرو كندن از اين سازمانها ميگردد. زيرا اين سازمانها خصوصا خارج كشوريها ، چون در بطن جامعه "مادر" نيستند و در تبعيد ، بدليل حفظ سرشان . بعضي وقتها تحليلهايشان با جامعه خوانايى ندارد. دوم خرداد باعث شد در حزب كمونيست كارگرى عده اى استعفا بدهند و در لندن يك كنفرانسى برقرار كردند كه همان جا چهار شقه شدند ، رضا مقدم و ايرج آذرين دور كارگر امروز جمع شدند و بعدا اتحاد سوسياليس كارگرى را تشكيل دادند، دفتر نگاه از طرف بيژن هدايت ، فرهاد بشارت نشر پيدا كرد.سياست كارگرى از طرف بهمن شفيق و حسن واراش . . .و



اما اين جدايى اخير حكمتيستها چيزى نيست به جز انعكاس جريانات ١٣٨٨ ايران و انقلابات منطقه . بالاخره اين چپ منظورم كل چپ است كه در كامنتهاى خوانندگان مقاله شما آمده است ، هر چند هپروتى هم باشد روى جامعه و جامعه روى آن تاثير دارد . و دقيقا از اين زاويه است كه ميتوان اين جدايى ها را درك كرد . هر چند صف كمونيسم بايد از اين قويتر باشد تا به جنگ نهايى جمهورى اسلامي برود اما اگر از منيتها كه شما هم به آن اشاره كرده ايد بگذريم ، يعنى جنگ قدرت كه من درست ميگم و شما نه ، ميتوان فشارى كه جنبش دوم خرداد يا جنبش سبز به چپ جامعه مى آورد را ديد .

اگر كوروش مدرسى از همان سال ٢٠٠٤ اين تزها را مطرح نمى كرد كه جدايى صورت نمى گرفت ، باند بازى خانوادگي و منيتها را كنار بگذاريم . بالاخره نميتوان براى كسانى كه حداقل ٤ دهه است فعاليت سياسى ميكنند همينطورى به آسانى مبارزه را تعطيل كرد و به خانه هايشان فرستاد تا مبارزه را در دنياى مجازى فيس بوك و انترنت انجام دهند. كسانى كه خود را كمونيست مى دانند و بارها ثابت كرده اند كه حاضرند از جانشان مايه بگذارند .

فقط ميخواستم درد دلي با شما بكنم و يك خورده دلدارى بدهم كه انسان مبارز هر چند اين تركشها به جانش ميخورد ، اما بايد پوست كلفتر باشد . مهم اين است كه چه كسى يا گروهى مردم ايران را از زير دست اين جنايتكاران روزگار نجات خواهد داد.


با درود به اسماعیل

با نظر و تحلیل سرکار در مورد پیدایش تاریخ احزاب کمونیست در خارج از کشور, و در قلب کومله با حزب کمونیست ایران و پس از جدایی منصور حکمت و گروه عظیمی بدنبال آن از کومله که بعدا بنام ( حزب کمونیست کارگری ایران ) برهبری منصور حکمت , و همچنین با درگذشت رفیق منصور حکمت و انشعاب تعداد کمی فراوانی از بدنه اصلی این حزب , با شما موافق و همراه هستم و در عین حال درد اینجانب هم بوده و هست

همانطور که بدرستی اشاره داشتی , اخیرا در حزب حکمتیست برهبری کوروش مدرسی , انشعابی اتفاق افتاده که بنوعی از آن بنام اکثریت و اقلیت نام میبرند , و این تداعی کننده آن انشعاب سال 58 در سازمان چریکهای فدایی خلق را در ذهن ما متبادر میکند که , اکثریت با اتخاذ خط راست گرایش به رژیم و نزدیکی به حزب توده را , و سپس همکاری و خیانت را توأم با لو دادن و فروش مخالفین جدی و مبارزین را پیشینه خود نمود! دیگر شاخه که اقلیت باقی مانده بود , با اتخاذ سیاست قهرآمیز و مبارزه با این رژیم خط درست و انقلابی را پیشه خود نمود و بهای آنرا هم با خیانت دیگر رفقای اکثریتی را هم در مبارژه با این رژیم دزد و آدمکش ارتجاعی را هم پرداخت نمود

بواقع تغییر و تحولات و انشعابات در حزب کمونیست کارگری ایران و همچنین حزب موسوم به حکمتیست هم که من کوچکترین موضع و تعصبی بر روی آنها بخاطر اتخاذ خط راست از جانب لیدر آن جریان بنام کوروش مدرسی نداشته ام , بواقع تداعی کننده همان اکثریت و اقلیت آن روزگار شوم گذشته است. گذشته از این جریان موسوم دیگر بنام اتحاد حزب کمونیست کارگری ایران هم , برهبری نا مشخص علی جوادی و آذر ماجدی هم از آن مسائل است , که البته تا بامروز زیاد مطرح نبوده و نیستند! بواقع اینهمه درد و رنج و فلاکت در بچه های کمونیستهای صادق دردیست که بنظر من , تنها رفیق زنده یاد منصور حکمت توانسته بود چسب وحدت درون تشکیلات و این بچه ها را بعنوان یک وزنه را موجب گردد

با درگذشت رفیق حکمت, بالطبع تضادها در فقدان رهبری حزب بیرون زد! منهم بیشک مشکل این رفقا و شقه شقه شدن آنها را تنها در تحمیل لیاقتهای فردی بعضی از افراد مدعی برای بدست گرفتن رهبری این حزب بوده و است! دلیل انشقاقها را تنها در اعمال این اتوریته از جانب این افراد به دیگر رفقای این حزب میدانم و نه چیزی فراتر از آن

اسماعیل گرامی

من بشخصه اگرچه خود را کمونیست و همراه این حزب بعنوان یک فرد غیر وابسته تشکیلاتی چه در حیات زنده یاد منصور حکمت میدانستم و چه پس از درگذشت او بلحاظ فکری و خط سیاسی به همان حزب با رهبری رفیق حمید تقوایی میدانستم , که از 2 سال و اندی ماه گذشته بخاطر اشکالاتی که در رهبری و هدایت این حزب و برنامه های تلویزیونی آنها در تضاد با شعارهای پرطمطراق آنها داشتم که خود آنها شعارهای جالب و زیبای خودشانرا هم که نشانگر اهداف و امیال آنها است را هم زیر پا میگذارند , بواقع نتنها با آنها نیستم , بلکه منتقد آنها هم هستم. صادقانه سوال انتقادی خود را برای رهبری آنها و همچنین دیگر رفقای این حزب هم بطور کتبی و شفاهی مطرح کرده ام و متاسفانه, تا به امروز هیچ پاسخ و توجیهی برای اعمال متغییر خود با شعارهای زیبایشان را پاسخ نداده و نخواهند داد


سوال خودم را در تضاد با شعارهای درست این حزب که خود اعضای این حزب از جمله خود حمید تقوایی از ناقضان آن میباشد را در اینجا مطرح نمیکنم. برای تو آرزوی سلامتی و پیروزی و موفقیت دارم

با سپاس / تورج امیری

11.1.2012 / فنلاند
 


درود بیکران رفیق هوشیار اصل قصه و درد دل همه چپ ها را به رشته تحریر در آوردی پایدار باشی رفیق
امید



اسماعیل جان مثل همیشه مطلب خوب و قابل فکری نوشته اید. و اما، در این مطلب یک مسئله مهم و بنیادی که تمام این انشعابات به درست و یا غلط از آن شرجشمه گرفته و می گیرند، خط خورده است. و آن اینکه درست چند سالی بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران (حکا) یک مسئله ای به نام کارگری شدن مطرح می شود، یعنی حزب کادرها به نقطه ای می رسد که برای ایجاد هر گونه تغییر جدی در ایران بعد از ناامیدی از تئوری لرزان بودن رژیم که به نوعی به باور من انعکاس و پژواک همان " این ماه ماه خون خمینی سرنگون"، در صفوف این چپ بود، وجود طبقه کارگر در صفوف اش لازم و ضروری است. این درکی درست بود تا اینجا و اما، حزبی که بر اساس کادرهائی اکثر از صفوف طبقات دیگر و حتا فئودال های کردستان و فرزندان مدرسین دانشگاه افسری ( منصور حکمت) بر خاسته بودند، به این راحتی نمی توانست به طرف کارگران حرکت کند، بعد از یکی و دو سالی بحث ها بالا می گیرد و تئوری پشت تئوری می آید و می رود، ولی عملن حزب روال دیگری در پیش می گیرد. ( که البته اتفاقات تعیین کننده ای نیز رح می دهد که از آن جمله شکست انقلاب بهمن و تار و مار شدن و با جاری شدن خون در خیاانها و زندانها همراه است و پاکسازی کارخانه ها از وجود کارگران رادیکال سوسیالیست و شکست جنگ پیشمرگایتی و عقب نشینی فله ای به کردستان عراق و از مادی وابسته شدن به رژیم ضد انسانی چون صدام و غیره کار خود را می کند. )، منصور حکمت و یک عده دیگری را به اعلام کمونیسم کارگری و فراکسیون اش رهنمود می شود و نوشته هائی چون تفاوتهای ما نوشته می شوند . بعد از آن با اتمام جنگ ایران و عراق و یا عراق و ایران، و حمله سرمایه به سطح زندگی طبقه کارگر که بعد از کشتار زندانیان سیاسی است و آمدن سردار سازندگی و حمله امپریالیست ها به منطقه و آچمزشدن نیروهای چپ و راست اپوزیسیون در کردستان عراق ، منصورحکت با استراتژی کارگری شدن حزب و شکست آن در حزب کمونیست ایران به ک ایجاد حزبی دیگر و ار نوعی دیگر یک بعدی ، تک پایه بودن (کارگری) و با استفاده به جا از جو و فضایئی که بر اردوگاههای کومه له و مخصوص ان بعد از حمله امپریالیستی نظم نوین جهانی حاکم شده بود،اعلام عزیمت به اروپا میکند و برجا گذاشتن بخش "ناسیونالیست" و اعلام استعفای شخصی و سرازیر شدن استعفا ها و در اروپا و در یگ جلسه 40 نفره اعللام حزبی می کند که می خواهد در ایران بوسیله طبقه کارگر برای انقلاب سوسیالیستی تبدیل شود، اما با برنامه ای نشأت گرفته به باورمن از سوسیال دموکراسی زمان خویش به نام برنامه ی دنیای بهتر. چند سالی نمی گذرد که متوجه می شوند و می شود می شویم که حزب تک پای شده است و اما نه از کارگران بلکه بوسیله خرده بورژوازی فراری از کردستان و سایر نقاط ایران. دیگر این جا ست که منصور حکمت متوجه می شود که از طبقه کارگر خبری نشد و باید کاری کرد. که می باید حزبی دیگری واز جنس دیگری ساخت . این خود را در گنگره دوم حزب کمونیست کارگری در آوریل سال 1998 این چنین نشان می دهد" ”اما من مي‌خواهم اين جا يک سئوال کفرآلود ديگر مطرح بکنم: اگر اين پروسه بيش از ٢٠ سال طول بکشد، و ما شروع کنيم به سازمان دهى در ميان کارگران مثلا کارگرانى که الان ٢٠ و ٢٢ ساله هستند و اين ها را سازمان دهى کنيم. در اين صورت بعد از ١٠ تا ١٥ سال يک عده از آن ها بچه‌دار مي‌شوند، تعدادى مريض مي‌شوند و يک عده از آن ها از کار سياسى کنار مي‌کشند. در آخر مي‌بينيم که بعد از اين سال ها ما ظاهرا از يک طرف آدم ها را کمونيست مي کنيم و از طرف ديگر آن ها بازنشسته مي شوند و از کار سياسى کناره گيرى مي کنند. مگر آموزش سوسياليستى، کمونيسم، سازمان يابى طبقه و رابطه حزب و طبقه، از نسلى به نسل ديگر منتقل مي شود؟ که ما مثلا بيائيم روى کارگران دهه ٤٠ و ٥٠ ايران کار و فعاليت بکنيم و اميدوار باشيم با کارگران دهه ٧٠ و ٨٠ ايران به قدرت برسيم؟ براى من به عنوان يک عابر بى گناه در جامعه چنين انتظارى ممکن نيست، به خاطر اين که اين ميراث تشکيلاتى، اين تعهد ايدئولوژيکى، اين آگاهى طبقاتى و اين رابطه حزب و طبقه به همين سادگى از نسلى به نسل ديگر منتقل نمي شود. ما داريم اين را مي‌بينيم! شما فعاليت ميکنيد و براى مثال ٢٠ درصد نفوذ در ميان کارگران پيدا مي کنيد و اين ها بعد از مدتى حوصله شان سر مي رود. مگر چه قدر مي‌شود آمد و رفت؟ ما در زندگى سياسى خودمان باقى مي مانيم، در حالى که آن کارگرانى را که با آن ها کار و فعاليت کرده‌ايم، مي‌روند. و ما اين را در تجربه زندگى سياسى خودمان مي‌بينيم. اين حزبى بود که در اول ماه مه هاى سنندج دخالت داشت، با محافل کارگرى مختلف که راديو گوش مي کردند، برنامه هاى حزب و راديو را توزيع و تکثير مي کردند، به خارج سفر مي کردند، مرتبط بود و الان از خودمان مي‌پرسيم و ديگران از ما مي پرسند که پس چه شد آن نفوذى که ما داشتيم؟ جالب اين است که ما آن نفوذ کارگرى و ارتباط ها را در دل و پس از سرکوب هاى خونين ٣٠ خرداد ٦٠ پيدا کرديم، بافت و پايه کارگرى داشتيم و الان نداريم. چه شدند؟ معلوم است، حوصله همه سر رفت، همه که منتظر نمي شوند تا انقلاب بيايد و آن ها را با خودش ببرد. بعد از مدتى تصميم ديگرى در زندگي شان مي گيرند و کار ديگرى مي کنند و يا اصلا مي گويند اين کار نتيجه و فايده اى ندارد. محافل کارگر و فعال کارگرى که در آن دوره ها با ما بودند، الان مي شنويم که دارند کار ديگرى مي کنند. اين قدرت سياسى، اين قدرت حزبى از نسلى به نسل ديگر منتقل نمي شود. نفوذ کارگرى احزاب پس انداز نمي شود. مثل يک صندوق پس‌انداز نيست که شما آن قدر به آن پرداخت مي کنيد تا وقتي که مَبلغ قابل توجهى پس‌انداز داشته باشيد...“ (44)


". این یعنی خدا حافظی طبقاتی و مسلم با بنیانهای حزب 1990 که می خواست و مطرح می کرد که هر کارگری در ایران خودبخود عضو حزب کمونیست کارگری است چه بداند و چه نداند. روی آوری منصورحکمت به حزب جامعه که نشأت گرفته از تئوری های گیدنز تئوریسین اصلی حرب کارگر جدید انگلیس (حزب بلر دوست کلیتون و سک پودین روی زانوی بوش دوم) به وسط می آید و اعلام می گردد (منصور حکمت) . بعد از این است که او مطرح می کند.با 5 درصد مردم آته ایست ایران قدرت را سیاسی را می گیریم و طبقه کارگر که می بیند که ما دولت خوبی هستیم به ما می پیوندد . اولین جدائی ها (150 ) نفر از کادرها و اعضا کارگری و با صطلاح طرفدار طبقه کارگر که اکثران فعالین اصلی بودند حزب را ترک می کنند. منصور حکمت و حکمتیون برخوردش این می شود که این ها را فراریان از انقلاب به نامند و پیوستگان به جببهه دوم خرداد و مأمورین با صطلاح بی جیره و مواجب سفارتخانه های جمهوری اسلامی. خود بسوی اپوزیسیون سلطنت طلب و بورژوائی دیگر و کمک های بلاشرط دولت ها ی امپریالیستی و غیره سر خم کند و به کنگره سوم حزب اش همه این ها را از بچه شاه تا مسعود رجوی و وزیر اطلاعات و جهانگردی (داریوش همایون) و حزب توده و اکثریت را دعوت کند. شما عزیز این مسئله را فراموش کردید. البته در این رابطه ها مسائل زیادی هست که می باید به آنها پرداخت، ولی مهمترین نکته این است به نظر من، زیرا که برای یک چریان کمونیست مبارزه طبقات و طبقات و برای پاسخگوئی طبقه کارگر و چگونگی برخورد به آن است که تعیین کننده است و یا می شود و از آن متأسفانه و یا خوشبختانه گریز و گزیری نیست. یقه را می گیرد و مثل چسپ دو قلو می چسبد و ول نمی کند یا باید به آن جواب داد ویا جریانات را از میدان به در می کند. به قول مارکس "موش کور تاریخ است که نقب می زند" . موفق و پیروز باشید.


حمید قربانی

11 ژانویه 2011
 



دوست عزيز سلام وخسته نباشيدخيلى خوشحالم كه اگر تصادفى هم شده اين مطالبت به من ميرسد من با علاقه فراوان انرا ميخوانم وسبك نگارش تان را بخصوص انجا ها كه با كنايه وجوك همراه است خيلى مى پسندم راديكاليسم تان برايم نيرو ميبخشد و اما در باره همين مطلب اخيرمن نيز اتفاقا با خواندن منصور حكمت ادم ديگرى شدم وهنوز تكميل نشده بودم كه وى رفت وخيلى برايش گريه كردم كردم چون ميدانستم كه نبود وى يعنى چى . به هر رو من هم چون وضيعت امروزه چپ به گفته شما چى جديد وسنتى اش را مى بينم همين حال شما برايم دست ميدهد ميبينم كه بجاى يكى شدن ها اين از هم گسيختن ها چه دردناك و كم توان ساز است. نميدانم كه اين از بى عرضه گى چى اب ميخوردمن به خودت سلامت بيشتر ميخواهم وقلمت راهميشه در حركت ارزو ميكنم ما كه نه قلم داريم و نه شيمه چنين نوشتن هارا. اينها را نوشتم تا سپاس كوچكى از زحمات تان نموده باشم

 بادرود مجددكبير

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد