مقاله

 

 

حماسه های خاموش درسرابی تاریخی . 39

اسلام دموکراتیک =   دموکراسی اسلامی

قسمت سی ونهم

hoshyaresmaeil@yahoo.com

 

مثل همیشه، این بار نیز متهمان به نفوذی بودن را، بدهکار کردند و گذشتند. به راستی چه کسی میتوانست درآن نشست بگوید یا بپرسد این چه دعوای خانوادگی است که در آن دست کم 10 نفر کشته میشوند و انبوهی تلفات روحی و روانی با بار می آورد؟

هنگامی که همگان از تاریخچه پر رمز و راز جنایتهای ولایت فقیه می شنوند خشمگین و غمگین میشوند اما شگفت زده نخواهند شد زیرا ولی فقیه ادعاهای آنچنانی ندارد. یک برچسب اسلامی به تن و قواره همه چیزش زده و میتازد؛ بیشتر از این هم انتظاری از او نیست. اگر ولی فقیه زندانیان سیاسی را وامی دارد تا به جنازه موسی و اشرف در زندان تف کنند و همه وقایع و فجایعی که در زندانهای رژیم ایران گذشت تنها ناشی از کینه فردی خمینی یا لاجوردی نبود به جوهر اندیشه باید دقت کرد ! از کوزه برون همان تراود که در اوست.

جلیل بزرگمهر یکی دیگر از تلفات رفع ابهام مجاهدین بود. درست نمیدانیم که با چه توجیهی خواهر جلیل را بالای سر برادرش می­آورند و او هم به برادرش تف میکند و میگوید سزای مزدور همین است. خواهر جلیل خوب میدانست که جلیل نفوذی نبود. آیا تنها جرم جلیل این بود که نمی خواسته مجاهد شود و از مجاهدین جدا شود؟ دو برادر و یک خواهر با هم به مجاهدین پیوسته بودند. اما یکی از آنها به نام جلیل وارد انقلاب ایدئولوژیک نشد که اگر شده بود گوهر بی بدیل میگشت و نه یک جسد!

یک بار دیگر قوانین را مرور میکنیم:

1- هر کس که وارد انقلاب ایدئولوژیک نشود بی گمان نفوذی رژیم است .

2-  قرارگاه اشرف گورستان سرخود است. کسی که وارد آن شد یا مجاهد خلق میشود و یا در گورستان خوابیده است؛ زنده بیرون نخواهد رفت!

آنانی که خودشان را گلهای سرسبد تکامل می پنداشتند و اذهانی که هنوز باوری به مجاهدین و تفکرات دینی و مذهبی دارند، اگر کمی دقت داشته باشند خواهند دید که ظواهر و تبلیغات کر کننده مجاهدین و نشان دادن چهره های امروزی و دموکراتیک در بافت کهنه اندیشه مجاهدین، به هیچ معجزه ای راه نمیبرد که اگر به گونه ای قانونمند شدنی بود، رژیم ولایت فقیه هم میتوانست و توان تغییر پیدا میکرد. آنچه که تا به امروز به مانند فاجعه ای دردناک بر مردم ایران گذشته، پیش از هر چیز محصول دین و خرافات است.

اندیشه اسلام انقلابی مجاهدین هم، ساختار تشکیلاتی آن، سازمان کار آن و تک تک سلولهای این پدیده، پیر و فرتوت و مربوط به گذشته است. تئوری خود ساخته اسلام ارتجاعی و اسلام انقلابی توسط رهبر عقیدتی یک فریب زشت  تاریخی است. حرکتهای سرشار از تناقض مجاهدین در خارج از کشور، رقص دختران 15 ساله جلوی دوربین و همه آنچه را که نشان میدهند، فریبی کودکانه بیش نیست. اینکه مجاهدین گمان میکنند مخاطبان آنان و حتی نیروهای خودشان، مشتی ابله هستند، چیزی جز توهین به شعور انسان نیست؛ زشتتر از هر جرم و جنایتی.

 پروژه رفع ابهام در آن نقطه به پایان رسیده بود اما از همه تجربه های آن پروژه به خوبی استفاده شد. وداستان رفع ابهام را با کمی تفاوت عمومی کردند. در تابستان سال 1380 و نشستهای معرف به طعمه که 4 ماه ادامه داشت، به جای 400 نفر مظنون، 4000 نفر یعنی همه بدنه مجاهدین مظنون دانسته شدند. در رفع ابهام یک نفر با 4 بازجو روبرو بود. اما در تابستان 80 یک نفر را با 4000 نفر درگیر می­کردند.  همه باید داوطلبانه متهم میشدند و داوطلبانه بازجویی میکردند. هر کس هم که داوطلب نمیشد و حرفی نمیزد، بیدرنگ عضو وزارت اطلاعات رژیم ایران خوانده میشد و مدعی شدند که مرزبندی با بورژوازی هدف است و پاک شدن اندیشه های باطل از همه ذهنها !

 ابن همه، همراه با این جمله ایی معروف از رهبر عقیدتی: "جمع معجزه میکند".

 این یک جمله ساده نیست. به گفته رهبر عقیدتی جمع باید همه چیز را سمت و سو بدهد و همه چیز را تعیین تکلیف کند. تئوری آن را هم از پیش داده بودند. هر فرد در این جهان یا در حد نهایت طیف راست و جبهه باطل قرار دارد یا در منتها الیه طیف چپ یعنی جبهه برحق مجاهدین! و این جمع معجزه گر، همه افراد مساله دار را به یکی از این دو قطب عقیدتی میفرستد. به این میگفتند تعیین تکلیف! زیرا از نظر رهبرعقیدتی ( مسعود رجوی ) راه طلایی سومی در کار نبود.

بی گمان چنین نظریه ای یک فریب ابلهانه بیش نبود. اما رهبر عقیدتی با اقدامات و روشها و شیوه های نوین خودش، در عمل همه نفرات تشکیلات را در یکی از این دو سر طیف می نشاند ! بخش بزرگی از نیروهای مجاهدین که امکان گزینش آزادانه را پس از عملیات فروغ جاویدان داشتند و از مجاهدین جدا شدند، در خارج از کشور به لایه هواداران مجاهدین پیوستند ! از کل آن جماعت، چیزی در حدود دو دهم درصد شاید به مخالفان مجاهدین پیوستند. اما از سال 72 به بعد که در عمل دربهای خروج از مجاهدین را بستند که رهبر عقیدتی به نیابت از خدای مجاهدین مخالفان خودش را به سلابه کشیده بود..... همه آنان که توانستند زنده بیرون بروند و یا فرار کنند به دشمنان سرسخت مجاهدین تبدیل شدند و سپس مجاهد خلق چنان با پررویی و مظلوم نمایی گوش فلک را کر کرد که: "من تا دلتان بخواهد دشمن دارم". اگر داشتن دشمن زیاد نشانه حقانیت است پس رژیم ولایت فقیه بسیار برحق تر از رهبر عقیدتی است. امریکا هم کم دشمن ندارد! داشتن دشمنان فراوان، هنر نیست ؛ بلاهت است. حال اگر اسلام انقلابی، دشمن تراشیدن را هنر میداند، بگذارید تادر بلاهت خودشان باشند.

در نشستهای طعمه با نام "دیگ"، هر فرد دو تا سه بار بازجویی میشد و نفرات در زیر فشار و ضرب آن جمع معجزه گر به قول رهبر عقیدتی باید استخوان خرد کنند و پس از این از نظر مجاهدین، تازه یخ ذهن نفرات خواهد شکست و آنگاه  هر نفر همه گذشته خودش را باید مینوشت و آن را در حضور دیگران میخواند. آدمها را تشویق میکردند که هر کس بی پرواتر بنویسد انقلابی تر است. آنان که گزارش رفتن به حمامهای دو نفره را با همرزمان خودشان مینوشتند و در حضور دیگران میخواندند سوپر انقلابی بودند؛ چرا که از نظر سازمان چیزی را پنهان نکرده اند. اما هدف اصلی برای تشکیلات مجاهدین چه بود ؟ آنان با گرفتن این گزارشها و امضاها از افراد، پرونده هر فرد را تکمیل کردند تا اگر روزی کسی از خط خارج شد، انبوهی سند و مدرک به خط خودش چاپ شود که هم نفوذی بوده اند و هم وضع اخلاقی خرابی داشته اند

 

ادامه دارد......

اسماعیل هوشیار

 


_________________________________________________________

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد