مقاله

 

 

تاریخ انتشار :03.01.2016


خصلت فرقه ای بهائیان و ریشه هایش
بخش 13 از نقد بهائیت از دیدگاه چپ و درک مدرن
از: سعید صالحی نیا


salehinia@aol.com
دوم ژانویه 2016
مقدمه:


در طی سالهای اخیر و در موارد متعددی من به یک وجه برحسته از فرهنگ پیش مدرن هم از جهت روانشناسی اجتماعی و هم از جهت تاریخی اشاره داشته ام.این وجه، علارتست از فرقه ایزم و تمایل به فرقه ای شدن گرایشات فکری و اجتماعی در جامعه ایران است.
سرنوشت بسیاری از نظریات و اندیشه های سیاسی و فکری در جامعه ایران مشابه بوده. فرقه ای شدن مثل باتلاق مشترکی است که جویهای بسیار متفاوت و از جهت منشاء گاها متضاد را درون یک سرنوشت مشترک تداعی کرده.


جنبش اسلامی اگر به فدرت رسیده به حکومت توتالیتر تبدیل شده و اگر در اپوزسیون بوده به فرقه رجوی تغییر شکل داده.جنبشی که خودش را چپ نامیده در بند ملی گرائی و اسلام گرائی و شیعه زدگی و لنینیزم به فرقه های متعدد و در حال انشعاب قهوه خانه ای و فرقه ها تقلیل یافته.
چرا اینطور است؟ چرا سرانجام بسیاری از جنبشهای فکری و اجتماعی در تاریخ ایران به یک باتلاق می رسد؟


طبیعتا باید از دانشهای مختلف استفاده کرد تا این پدیده را توضیح داد .به این دلیل که نباید این فرقه ایزم سرانجام جنبشهای اجتماعی و فکری بماند.
در این مقاله بطور مشخص به وجه فرقه ای بهائیت می پردازم و تلاش می کنم علل انرا نشان دهم:

(1)سنت فرقه ایزم بهائیان :

انها که مسیر فعالیتهای بهائیان را در طول تاریخ معاصر دنبال کردند بخوبی می دانند که بهائیان اساسا بجز اعلام ظلمهائی که به هم دینانشان می شود و آنهم به شیوه "مظلومانه" کاری انجام نداده اند.
در جامعه ایران چه در زمان پهلوی و چه زمان رژیم اسلامی صدها هزار فعال سیاسی و اجتماعی از گرایشات مختلف مورد شکنجه اعدام بوده اند.ملیونها انسان حتی وقتی اساسا سیاسی نبوده اند هم مورد ظلم واقع شده اند. چه بعنوان "اقلیتهای دیگر" چه بعنوان کارگر ، دانشچو ، زن و چه بعنوان فعالان جنبشهای مطالباتی مختلف.
در تاریخ ایران امواج سرکوبها را داشته ایم.امواج اعدامها را داشته ایم. اعدامهای خیابانی سنگسارها، اجرای جنایتبار قوانین قصاص و... سوال اینست که جامعه بهائی در میان اینهمه جنایت حکومتی کجا ایستاده؟
ماجرای بهائیان درست به داستان طوطی معروف در داستان مولوی می ماند که در دگان بقالی کشیک می داد و چون دزد شکر او را ندزدید، سکوت اختیار کرد! بهائیت "شکرش" خودش هست و بهائیان!
این شیوه برخورد ، از مشخصات درک فرقه هاست.برای فرقه ها آنچه "شکر است" خود فرقه است. چرا؟ چون دنیا در درک فرقه ای به "خودی" و غیر خودی تقسیم می شود و فقط خودیها موستوجب حمایت هستند!

(2)ریشه های تولید فرقه بهائیت:
برای فهم علل پیدایش فرقه بهائی باید از متدی استفاده کنیم که سایر فرقه ها را هم بشود توضیح داد.

الف: ساختن یک منظومه مقدس و اسطوره ای
همه فرقه ها حول یک منظومه مقدس شکل می گیرند.در بهائیت این منظومه مقدس عبارتست از داستان مضحک "نسیم خداوندی " حضرات بهاء الله و جانشینانش می باشد که همه حضرت هستند و معجزه هم دارند! دایره تقدس دور اینها قرار است مانع نقد اینها از سوی حامیانشان باشد. قرار است حقیقت تاریخ را این حضرات دانسته باشند و بقیه فقط مفسران و دنبال کنندگان و گوسفندان سرزمین تقدس بهائی!(2)

ب: خط قرمزها و متد برخورد به معتقدین به بهائیت:

جایگاه یک معتقد به بهائیت اینست که از سوی "رهبری" بهش اجازه داده می شود درون یک فضای مجاز زندگی کند و فکر کند. همانطور که دیدیم اقای فردوسی بعنوان نماینده بهائیت در مناظره هایش بارها از این "اجازه" صحبت می کند. دستورالعملهائی که حضرات رهبران بهائی صادر کرده اند.بقیه بهائیان کارشان اطاعت است و دنباله روی. انکه از این خطوط قرمز عبور کند یا انها را زیر سوال ببرد طبعا "از بهائیان" نیست! مطرود است.

ج: "خودی و غیر خودی کردن"

دنیای بهائیان دنیای جمعیت 10 میلیونی خودشان است که دائم تکرار می کنند که "گسترده ترین دین" است بعد مسیحیت! این جمعیت ده میلیونی حامل حقیقت مطلقی هستند که فردی بنام حسینعلی نوری بعد از وزیدن نسیم خداوندی به سطج "پیامبر" عروج کرده و راه و رسم سعادت انسانی را یافته و "تمامی علوم" خود را هضم و جذب کرده که در نوشته ها و آئینش گذاشته جلوی بشریت و سرنوشت بشتریت اینست که راه او را برود!
مثل همه ادیان و مذاهب، راه درست عبارتست از دین خودی و راه غلط عبارتست از دینهای دیگر! دین بهائی ناسخ است و دینهای دیگر "منسوخ"! احکامشان دیگر اعتبار ندارد هر چند که همه "محترم" هستند! از زمانی که حسینعلی اون "نسیم خداوندی" را حس کرد ، صفحه تاریخ دنیا چرخید و دنیا به بهائی و غیر بهائی تفسیم شد!

د: متد تفکر ضد منطقی اسطوره ای و ضد مدرن:

همانطور که در مقالاتم توضیح دادم، بهائیت بر اساس گفتمان اسطوره ای و پیش مدرن استوار است.نمی شود تاریخ بهائیت را با عقل سنجید.اجازه نداریم اگر زیر سوالشان ببریم ، می شویم کافر! "خجالت سرمان نمی شود"! حجتیه ای می شویم! لیچار بارمان می کنند!
اگر ازشان بپرسیم که چگونه انسان می تواند عالم به همه علوم باشد؟ بجای پاسخ ما را به انکار "معجزه حضرتش" محکوم می کنند! می گویند که ما "عرفان نمی فهمیم"! دنیای بهائیان دنیای عقل گریزی است و لذا بستر فرقه ایزم دقیقا همینجا محکم می شود.دنیائی که عقل و علم را برانند ، فرقه ایزم براحتی خانه می کند!

ه: خواستگاه طبقاتی و فرقه ایزم:
در تاریخ فرقه ها عموما "طبقه متوسط" زمینه و خواستگاه فرقه ایزم می شود.اقشاری که در ادبیات کمونیستی به خرده بورژوازی تعلق دارند یا لایه های پائین طبقه بورژوا.این لایه ها دائم زیر فشار سقوط به فقر طبقه پائین هستند و روانشناسیشان روانشناسی تلاش برای بالا کشیدن از یکسو و ترس دائم از سقوط از سوی دیگر است.
بهائی گری همانطور که نشان دادم در بستر عروج طبقه متوسط شهری در تاریخ ایران سر کشید.بورژوازی که نتوانست مثل همنوعانش در غرب زیر حمایت حاکمان رشد کند و دائم در ترس بود. طبعا درون خودش فرقه ساخت تا موجودیت خود را زیر فشار حفظ کند. دنیا را به خودی و غیر خودی تقسیم کرد و درون صدف خودی دینی درونگرا و "غیر سیاسی" وقتش را گذاشت به ترویج و تبلیغ و بهائی کردن حاکمان و دوری از کشاکش های معمول نبرد طبقاتی.

و: "قوم در بدر" زیر ساخت دیگر روانشناسی بهائیت:

پزیر فشار حاکمیتهای شیعه در دوران قاجار و پهلوی و رژیم کنونی، بخشی از روانشناسی بهائیت شکل گرفته که به فرقه ایزم این دین کمک شایانی کرده. بهائیت در طول تاریخ معاصر ایران به قومی سرکوب شده و "دربدر" تبدیل شده که زمینه و بستری می سازد کاملا مشابه قوم یهود در تاریخ قدیمتر!
درون گرائی بهائیت مشابه درون گرائی و قوم گرائی یهودیت می باشد.بهائیان خودشان را زیر فشار حکومتها می دانند گرچه حداقل در دورانی که توانستند در زمان سلطنت محمد رضا پهلوی نفوذ قابل توجهی در دستگاه حکومتی داشتند و لابیهایشان را بسیار فعال کردند.
بهائیان کاملا مشابه یهودیان به ساختن لابی در سطح دنیا مشغول هستند و جالبست که مرکز خلافتشان هم در اسرائیل است!
مثل یهودیان از چهره "مظلومانه" استفاده می کنند دور خودشان خطی می کشند و رندانه از درگیری با قدرتها شانه خالی می کنند و در کنار حاکمان دنیا می خزند و هر جا بتوانند در دفاتر سرمایه داران بزرگ جهانی مثل ثابت پاسال ها سر در می اورند!

خلاصه کنم:

فرقه ایزم یک وجه مهم بهائیت است.فرقه ایزم نتیجه تداخل عوامل مختلف درونی و بیرونی است.عکس العمل تاریخی معین درون فرهنگ پیش مدرن است.تاریخ هر گرایش فرقه ای دارای شباهتهای بسیاری است. عوامل مشابه در زمان و شرایط مشخص متمرکز می شوند و یک گرایش یک جنبش را به یک فرقه تبدیل می کنند.فرقه ایزم نظام دفاعی بخشی معین از جامعه درون گفتمان پیش مدرن است برای بقا! برای ادامه یافتن !


تا ما ازادیخواهان و حامیان انسانگرائی و رهائی انسانیت به مکانیزمهای تولید کننده فرقه ایزم اشنا نباشیم و جامعه را اشنا نکنیم، نمی توانیم گفتمان مدرن را به جلو بکشیم.گفتمانهای پیش مدرن بدون فرقه ایزم نمی مانند.فرقه ایزم نتیجه گفتمان پیش مدرن است و انرا در مقابل هجوم عقلانیت و مدرنیته حفاظت می کند.


بهائیت نمونه دیگر این فرقه ایزم است که خودش را در دوران گذار جامعه ایران بازسازی کرده است.
 


 

________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد