تاریخ انتشار: 01.09.2014
من یک لاشخورم، بیشوخی....
پوریا عالمی
مادرم تلفن زد و نه گذاشت و نه برداشت و گفت: چطوری لاشخور؟
من را میگویی؟ زارتی زدم روی ترمز. گفتم: الو، مادر آنتن ندارم...
چی گفتی؟
گفت: گفتم چطوری لاشخور؟
من را میگویی؟ زارتی با سر زدم روی فرمان. گفتم: با منی؟
گفت: بله. با خود لاشخورت هستم.
بغض کردم. گفتم: نه... چرا؟ و از ماشین پیاده شدم و خواستم به سمت
افق بدوم که گموگور شوم که دیدم مردم جلو عابربانک صف بستهاند و
یکصدا آواز میخوانند: ما لاشخورها... ما لاشخورها...
ماشینی جلو بانک، پارک دوبل ایستاده بود. از بلندگوی
راهنماییورانندگی صدا آمد: لاشخور دوبله پارک نکن.
اتوبوسی از بغلم رد شد، مسافرها همه با هم گفتند: لاشخور نبودوم...
لاشخوروم کردی... از شهر خومون بیرونوم کردی جان...
در همین لحظه صدای گوینده از رادیو ماشین کناری آمد که گفت: سلام
لاشخورهای عزیز... صدای ما را از...
چندتا جوان هم حلقه نشسته بودند سر کوچه، یکیشان گفت
: سلام. من یک
لاشخورم.
از کنار مسجد رد میشدم که بلندگو گفت : لاشخورهای مومن با صدای
بلند صلوات....
رفتم نانوایی برای گرفتن 3 تا نان.... که شاطر پرسید ساده باشه
یا خشخشای بزنم اوس لاشخور....؟
دیگر داشتم شاخ درمیآوردم. بغضم هم گرفته بود.
زنگ زدم به خانه و گفتم: مامان... مامان... جریان این لاشخوربازی
چیه؟
گفت: چیزی نیست. نگران نشو. بعد از یک عمر فهمیدیم چیبهچی هست.
چون یکی از مسوولان اسلامی به نام محمد و آل محمد و به
نقل از ایسنا و دیگر خبرگزاریها - گفته «سود
۲۵درصدی بانکی مردم را لاشخور میکند.»
گفتم: آها. جدی؟ایبابا. من فکر کردم چی شده حالا. خب اینکه برای
ما چیز جدید و عجیبی نیست. من یادم است بچه هم که بودم و سود بانک
25درصد نبود باز هم ما لاشخور بودیم.
گفت: چطوری؟
گفتم: آنموقع طاغوت سود بانک کم بود اما یادم است همان سود کم را هرماه
نقدی میگذاشتند لای دفترچه حساب و بعد ما در طول ماه از آن دفترچه
حساب میخوردیم.
روزنامه شرق
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|