مقاله

 

 

تاریخ انتشار: 10.03.2014

از انحصار طلبی خمینی تا خطای سیاسی رجوی

یرواند آبراهامیان



مشخص نیست فعالان سیاسی دهه پنجاه و شصت نیز وقتی سیر حوادث آن ماه ها را دنبال می کردند، به همین جمع بندی رسیده بودند یا نه، اما سعید، وقتی بعد از آخرین ملاقات با برادرش در طول هواخوری قزل حصار قدم می زد واخبار یک سال و نیم قبل را که در زندان و در روزنامه ها خوانده، مرور می کرد: زد و خوردهای پراکنده نیروهای "حزب الهی" و اعضای مجاهدین، انتخابات مجلس شورا و ادعای تخلف حزب جمهوری، سخنرانی خمینی و منافق خواندن مجاهدین، محاکمه خودش، سعادتی و تقی شهرام، فشارهای علنی حکومت بر مجاهدین، تنها به یک نتیجه می رسید :"خمینی به مجاهدین اجازه فعالیت قانونی نخواهد داد.


"از امشب ما دیگه زندانی سیاسی نیستیم. ما حالا به گروگان تبدیل شده ایم."


سعید متحدین، زندانی با سابقه سیاسی، این جمله را چند شب بعد از سی خرداد 1360، به یکی از همبندی هایش می گوید.

سعید، از اعضای سازمان مجاهدین خلق است که از آبان سال 58 و به اتهام دزدی مسلحانه از جواهرفروشی زمردیان در تهران دستگیر شده بود. او در تابستان 1360، زمانی که دستگیری ها و اعدام ها بعد از تظاهرات سی خرداد شدت گرفته بود و سازمان مجاهدین خلق اعلامیه اتمام حجت خود را منتشر کرده بود(1)، پیش بینی کرد : "لاجوردی از من کینه شخصی دارد. اولین قربانی من و سعادتی خواهیم بود."

پیش بینی او با کمی تاخیر درست از آب در آمد و در مرداد ماه 1360، محمد رضا سعادتی از اعضای کمیته مرکزی سازمان مجاهدین با افزوده شدن اتهاماتی به پرونده اش، اعدام شد. حکم زندان سعید نیز یک هفته بعد، به جرم سرکردگی شورش در زندان، به اعدام تبدیل شد و به اجرا در آمد، جرمی که سال ها بعد، توسط همبندی هایش تکذیب شد. (2)

اما به راستی زندانیان سیاسی آخر دهه پنجاه، گروگان های دعواهای دهه شصت شدند؟ اگر چنین است، گروگان به چه منظور و برای رسیدن به کدام هدف؟ دعواها و کینه هایی که خود را در کشتار و حذف فیزیکی مخالفان (از سوی گروه های مختلف درگیر) نشان داد، از کجا ریشه می گیرد و چه تاریخچه ای دارد؟ مسُولیت هر یک از طرفین درگیر، چه اندازه است؟

"واقعه سی خرداد 1360 نتیجه طبیعی دو موضوع بود: تمامیت خواه بودن آیت اله خمینی و طرفدارانش از یک طرف و اشتباه سیاسی مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین از سوی دیگر."

یرواند آبراهامیان، استاد دانشگاه و نویسنده کتاب های تاریخی در مورد ایران از جمله "ایران بین دو انقلاب" و "ایرانیان مجاهد"، با بیان این مطلب، تاکید می کند :"تحلیل سرکوب خشونت بار تظاهرات سی خرداد 1360، بدون در نظر گرفتن مسُولیت هر دو گروه در آن، عملی نیست."

پروفسور آبراهامیان یادآور می شود که "تحمل ناپذیری" آیت اله خمینی و اطرافیان اش از جمله آیت اله بهشتی در برابر مخالفان شان، تنها در مورد مجاهدین صدق نمی کند و از دولت مهدی بازرگان تا حزب توده و سایر احزاب سیاسی چپ را در بر می گرفت.

برای بررسی تمامیت خواهی حکومت آیت اله خمینی، باید به روزهای نخست پیروزی انقلاب بر گردیم:

برخلاف نظری (3) که معتقد است شرایط، آیت اله خمینی را واداشت تا خود وارد قدرت شود و اطرافیانش را به قدرت برساند، آقای آبراهامیان معتقد است:

"خمینی به شدت به قدرت تمایل داشت و به همین دلیل هم بود که بلافاصله بعد از سقوط شاه، به صورت برنامه ریزی شده، کمیته ها را به راه انداخت."
اشاره او به راه اندازی کمیته های انقلاب اسلامی در روز 23 بهمن 1357، یک روز بعد از پیروزی انقلاب است. تشکیلاتی که به ادعای گردانندگان اش در آن زمان، مجموعه ای "مردمی" بود. (4)

این استاد تاریخ خاورمیانه و ایران در کالج باروک نیویورک (Baruch College) ادامه می دهد: "خمینی به سرعت نیروهای خودش را ایجاد کرد."

تاسیس حزب جمهوری اسلامی در 29 بهمن 1357، یک هفته پس از پیروزی انقلاب را می توان در راستای ساختن نیروهای خودی طلقی کرد. نیروهایی که به مرور در مراکز مهم تصمیم گیری، قانون گذاری و اجرایی مستقر شدند. (5)

با توجه به آن چه گفته شد، پروفسور آبراهامیان با اطمینان می گوید:" هر تصمیمی که او (خمینی) گرفت برای محکم کردن پایه های قدرت اش بود."

به این ترتیب توجیه می کند :"وقتی شما چنین روشی را پیش می گیرید، به سایر نیروهایی که نظر و اعتقادات خودشان و نیروهای نظامی و فکری مستقل خودشان را دارند، اجازه وارد شدن به سازو کار قدرت را نخواهید داد."

مشخص نیست فعالان سیاسی دهه پنجاه و شصت نیز وقتی سیر حوادث آن ماه ها را دنبال می کردند، به همین جمع بندی رسیده بودند یا نه، اما سعید، وقتی بعد از آخرین ملاقات با برادرش در طول هواخوری قزل حصار قدم می زد واخبار یک سال و نیم قبل را که در زندان و در روزنامه ها خوانده، مرور می کرد: زد و خوردهای پراکنده نیروهای "حزب الهی" و اعضای مجاهدین (6)، انتخابات مجلس شورا و ادعای تخلف حزب جمهوری(7)، سخنرانی خمینی و منافق خواندن مجاهدین (8)، محاکمه خودش، سعادتی و تقی شهرام(9)، فشارهای علنی حکومت بر مجاهدین، تنها به یک نتیجه می رسید :"خمینی به مجاهدین اجازه فعالیت قانونی نخواهد داد."

اما بر خلاف خمینی و طرفداران اش، مجاهدین و سایر نیروهای انقلابی، توانایی تجهیز قوای خود را نه تنها در روزهای اول، که در ماه های ابتدای بعد از انقلاب نداشتند. آقای آبراهامیان توضیح می دهد:"بدنه اصلی مجاهدین، برای مدت طولانی در زندان بوده و تنها چندماه پیش از انقلاب وارد اجتماع شده است. از این افراد، تعدادی از سازمان جدا شده و یا جزو طرفداران حکومت شده بودند یا جزو مخالفین آن مانند کسانی که گروه پیکار را تشکیل می دانند."

گرچه به نظر می رسد خمینی و طرفدارانش از قدرت گرفتن سازمان مجاهدین هراس دارند و این ترس را در تلاش همه جانبه برای جلوگیری از موفقیت اعضای این سازمان در انتخابات اولین دور مجلس شورای اسلامی نشان می دهند(10)، اما از نظر سازماندهی تشکیلاتی، مجاهدین، از نیروهایی که به مرور حکومت را به دست گرفتند، چندین گام عقب تر است.

با این حال، ایجاد شکاف عمیق و خونین میان حکومت و مجاهدین، تنها در قدرت طلبی آیت اله خمینی خلاصه نمی شود. آقای آبراهامیان مسُولیت مجاهدین را متوجه اشتباه رهبری آن ها به خصوص شخص مسعود رجوی در محاسبه غلط از پشتوانه مردمی سازمان متبوعش می داند.

این محقق و استاد دانشگاه تاکید می کند: "رجوی گمان می کرد می تواند به عنوان مخالف قانونی حکومت فعالیت کند. و هیچ تصوری از این که حکومت چنین اجازه ای را به او نخواهد داد، نداشت. "

البته طبق نقل قولی که در کتاب "ایرانیان مجاهد" از طرف آقای خیابانی آمده، او ادعا می کند که سازمان مجاهدین از ابتدا می دانست که خمینی و همراهانش تحمل صدای مخالف را ندارند، اما آن ها تنها به دلیل پرهیز از "جنگ زودرس داخلی" به سازو کارهای دمورکراتیک روی آورده بودند. (11)

اما آیا آن چه آقای ابراهامیان از آن به عنوان "جنگ قدرت" یاد می کند نشان می دهد که رهبران سازمان مجاهدین هم رفتاری تمامیت خواهانه داشتند؟ و آیا اگر آقای رجوی، در محاسبه پشتوانه مردمی خود و همچنین قدرت طلبی حاکمیت دچار اشتباه نمی شد، می توانست جایگاهی در صحنه سیاست ایران بازی کند و شرایط را از حالت مونوپولیستی آن خارج کند؟

"به هیچ وجه"

این محقق ایرانی که کتابی نیز در مورد خمینی به چاپ رسانده و در حال حاضر بر روی کتاب تازه اش با موضوع "انقلاب 57" در حال تحقیق است، اضافه می کند:"تمامیت خواهی خمینی اجازه نمی داد که هیچ گروه مخالفی در داخل حکومت شکل و قدرت بگیرد. اما شاید می توانست از شدت خشونت به کار رفته در آن بکاهد."

او اما مهمترین وجه تشابه سازمان مجاهدین و آیت اله خمینی و طرفداران اش را قرایت شان از شیعه می داند:"هر دو نگاهشان به رهبری جامعه، نگاهی از بالا به پایین است. ساز و کار تشکیلاتی هیچ کدام، دموکراتیک نیست. خمینی از یک سو مهم ترین نهادهای تصمیم گیری را شخصا انتخاب یا در انتخابشان دخالت می کند. سازمان مجاهدین هم در حالی که جامعه وارد شرایط باز سیاسی بعد از انقلاب شده است، برای انتخاب اعضای کادر مرکزی اش، انتخاباتی برگذار نمی کند."

آقای آبراهامیان که هنگام نگارش کتابش در مورد مجاهدین، با رجوی در پاریس دیدار داشته، او را فردی تمامیت خواه لااقل تا قبل از ترک پاریس نمی داند:"رجوی حتی اگر شخصیت تمامیت خواهی داشت، تا سال شصت و مخفی یا کشته شدن اعضای شاخص کادر مرکزی، یعنی موسی خیابانی و محمد رضا سعادتی، امکانی برای فردگرایی نداشت."

او در کتابش نیز به همین موضوع اشاره می کند:"موسی خیابانی تا زمان مرگش در سال 1360، همراه با رجوی به عنوان سخنگوی سازمان مجاهدین عمل می کرد و هم عرض مسعود رجوی ارزیابی می شد. هر چند همه جا رجوی به عنوان رهبر سازمان مطرح بود."

آقای آبراهامیان البته موضوع اختلاف رجوی و خمینی را به مسایل سیاسی محدود نمی بیند. "آن ها از نظر ایدیولوژیک هم با هم اختلاف داشتند. در گفت و گویی که هنگام تهیه کتابم با مسعود رجوی داشتم او نقل قولی از خمینی مطرح می کند که گفته است من از اعضای سازمان مجاهدین بوی آخوند ستیزی استشمام می کنم."


چنین ستیزی از همان اولین کتاب های منتشر شده از سوی سازمان مجاهدین در دهه چهل قابل برداشت است. به عقیده آبراهامیان، مجاهدین به صورت علنی با قشر روحانی اختلاف داشتند و در ارتباط شان با آیت اله طالقانی، رسما او را استثنا قلمداد می کردند. این اختلاف پس از پیروزی انقلاب، خود را در مخالفت شان با قانون اساسی و اصل ولایت فقیه و بی اعتقادی شان به مرجع تقلید نشان می دهد. عقایدی که به اعدام تعدادی از اولین زندانیان سیاسی مجاهد ختم شد.


سعید پیش از وارد شدن به اطاق دادگاه، می دانست که رییس دادگاه، لاجوردی، همبندی سابقش در زندان شاه، از او نخواهد گذشت. پس، دلیلی برای کوتاه آمدن و محکوم کردن سازمان مجاهدین نداشت. او پیش از صدور آخرین حکم، خودش را اعدام شده می دانست. چه او و همفکران اش، قربانی کینه توزی مقامات آن دوران شده باشند و چه طعمه تمامیت خواهی رژیم، نتیجه آن، حذف فیزیکی مخالفان حکومت در سال های نخستین انقلاب بود. تقابلی خونین که همچنان زوایای پنهان فراوانی دارد.

 

.................................................................................

 

مطلب از منظر یادآوری وقایع و نوشتن تجربیات خوب است . ولی خطاهای فاحش دوران 1357 به بعد ....از هر دو طرف ناشی از نگاه ایدئولوژیک طرفین به تمام صحنه بود . نتیجه هر خطای سیاسی درطول تاریخ بشر به حمام خون نمیرسد . اتخاذ هر هم سیاستی ریشه درتفکرات ارتجاعی وبیمار عاشوراگونه هر دو طرف داشت . و سوالی که محور حرکت هر 2 طرف شده بود : چه کسی صلاحییت امامت و خلیفه مسلمین ورهبری جامعه را دارد !؟ امروز هم همین دعوای ابلهانه ادامه دارد . ولایت فقیه و رهبرعقیدتی.... هر دو درجایگاه امام و صلاحییت رهبری جامعه.....که شما به آن تمامییت خواهی گفته ای .

 

جناب تحلیلگر اگر اطلاع و شناخت دقیق ندارید لزومی ندارد نظرات غلط یا ناقص بدهید حداقل تفاوت بین خطای سیاسی و تصمیم ایدئولوژیک را متوجه باشید .

 

اسماعیل هوشیار

10.03.2014


_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد