مقاله

 




نقد نامه سرگشاده فعالین کمونیست کارگری بر علیه حکم اعدام زانیار و لقمان مرادی!.

مهرنوش موسوی




به غلط تصور میشود که جنبش علیه اعدام دیگر یک جنبش "همه با هم" و یا "درهم" است. به نظر من هیچ مبارزه ای در ایران اکنون همه با همی و درهم برهم نیست. چه بخواهیم و چه نخواهیم جنبش برای حق زن، برای حق کودک، علیه اعدام، علیه سنگسار، برای دستمزد، و غیره و غیره در مقابل راه حلهای راست و چپ قرار داده میشود و مجبور است انتخاب کند. ما میگوییم لغو کامل حجاب اجباری! ممنوعیت برقع، ممنوعیت حجاب کودک و.... اصلاح طلب به جای لغو حجاب اجباری، شعار حجاب انتخابی را مقابل مردم قرار میدهد. اینی که مردم چه کسی را، چه افقی را، چه پلاتفرم و شعاری را میپذیرند هنوز در جامعه ایران سئوال بازی است.

من میتوانم تحلیلن و تحقیقن بگویم مردم برای انداختن رژیم جمهوری اسلامی زیر بار اسلام حقوق بشری اصلاح طلب نخواهند رفت. اما آیا معنی این دست گذاشتن زیر سر و چرت زدن در دنیای سیاست است؟ نه به هیچ عنوان. به اعتقاد من تا روز افتادن رژیم اسلامی چپ ایران هم با ملی/ اسلامیها و هم با راست پرو غرب سر شعار خودش، پلاتفرم خودش، افق خودش جدال سختی دارد. این جدال تعیین میکند کی میبرد. داستان جنبش ضد اعدام هم داستان جدایی از کلیت این صحنه نیست.

 اولین جنبشی که در ایران پرچم ضد اعدام را بلند کرد، جنبش کمونیسم کارگری و چپ ایران بود. اصلاح طلب که خودش معمار سال 60 و اعدامهای خونین دوره طفولیت این نظام است. همان نظامی که موسوی خواهان بازگشت به آن میباشد. راست پرو غرب و طرفداران سلطنت هم نه فقط در دوره حکومت خود اعدام کرده، بل حتی در اپوزیسیون به این راحتی به شعار لغو اعدام رضایت ندادند. الان هم معلوم نیست پلاتفرم روشن سیاسی برای لغو اعدام دارند یا نه، بهانه می آورند. اگر هم داشته باشند، زیر فشار چپ جامعه و مردم است.

در هر حال اما از یک تاریخی هم ملی/ اسلامیها، هم دست راستیها این جنبش را به عنوان یک واقعیت در محاسبات سیاسی پذیرفتند و شروع به حرف زدن در باره آن و حرف زدن با آن کردند. یکی از حرفهایشان این بود که "حالا بایست ببینیم کسی که حکم اعدام گرفته جرمش چه بوده است" . خیلی از افراد این دو جنبش مقابله شان علیه اعدام را مشروط به کیس آدم اعدامی میکنند.

 این یکی از شاخصهای حرکت اینهاست. رویشان نمیشود بگویند در فردای ایران، اعدام را به عنوان یکی از اهرمهای سرکوب حکومت مطلوبشان نگاه خواهند داشت، تلاش میکنند امروز برای جنبش لغو اعدام شرط و شروط قائل بشوند. یکی دیگر از چاله هایی که بخصوص از جنبش دو خرداد به این طرف در مقابل جنبش ضد اعدام کنده اند الاکلنگ اسلام خوش رو در دفاع از حق اولیای دم است. یک جنبشی در دهساله اخیر راه انداختند که به در خانه اولیای دم رفته از آنها میخواهند بخشش کنند. یکی از این کمپینها را فمینیستهای اسلامی، اصلاح طلبان زنانه در داخل کشور چندین سال پیش راه انداختند که حتی برای جلب رضایت یکی از خانواده های مقتولین پول جمع میکردند. یادم هست پرویز پرستویی و عزت الله انتظامی را هم برای جلب رضایت خانواده مقتول به در خانه وی فرستاده بودند.

من شخصن با این روش مخالفم. بخصوص مخالفت خودم را زمانی برجسته میکنم که میبینم به اسم چپ و کمونیستها روشهای سازشگرایانه و اصلاح طلبانه از سوی برخی از افراد توصیه و باب میشود. خطاب این نوشته من بویژه تعدادی از فعالین کمونیست کارگری است که طی فراخوانی خطاب به امام جمعه مریوان میگویند: " از ملامصطفی شیرزاد امام جمعه مریوان میخواهیم بصورت جدی مانع اعدام این دو جوان شود." من مخالف و منتقد جدی ترانسپورت کردن چنین اقدامات سازشکارانه و اسلامی در جنبش ضد اعدام هستم. معتقدم این روشی است که برای جنبش ضد اعدام سم است و هدف آن دست بر قضا تضعیف مردم و تضعیف جنبش علیه اعدام است. چرا؟



1. شما وقتی به امام جمعه مریوان رجوع و از وی درخواست میکنید که جلو اعدام را بگیرد، صرفنظر از نقش امامت جمعه وی آنهم در کردستان سرخ، نقش اولیای دم را از ایشان پذیرفته اید، یعنی صورت مسئله را از رژیم جمهوری اسلامی پذیرفته اید. جمهوری اسلامی میگوید اعدام اسلامی یعنی اینکه خانواده مقتول بیاید و صندلی را از زیر پای قاتل بکشد. اینجا هم شما پذیرفته اید که آدم زیر اعدام اولن گویی "قاتل" است، لذا بدون اینکه حتی بخواهید پذیرفته اید که حکم جمهوری اسلامی درست است، هم پذیرفته اید که تصمیم گیری در باره حکم افراد نه با رژیم که پس همانگونه که خودش میگوید با اولیای دم است. با خانواده مقتول است. شما همین که خانواده مقتول را مورد خطاب قرار داده و از وی تقاضای "بخشش خجولانه" میکنید، صورت مسئله را پذیرفته اید. امام جمعه بایست برود چه بگوید؟ بگوید رژیم جمهوری اسلامی نه! اصلن کی گفته اینها قاتلند؟ اینها نیستند که افراد خانواده مرا ترور کردند!

پس ولشان کنید بروند و دنبال قاتل واقعی بگردید. یا بایست بگوید بعله اینها قاتل هستند ولی من میبخشم! که به اعتقاد من منظور نامه دوستان این ورژن دومی است. یعنی اینکه امام جمعه ببخشد. یعنی قاتلان را ببخشد! ... نه دوستان! این نشد مبارزه علیه اعدام. به اعتقاد من این اسمش سازش با قوانین رژیم جمهوری اسلامی به بهانه مبارزه علیه اعدام است. کسی که این ظرف گدایی از امام جمعه را دست گرفته است قبول دارد که این حکم را رژیم به وی انداخته و چهارچوب فکری و ایدئولوژیک نظام را هم به همراهش! پس راه می افتد مانند دو خردادیها، مانند کمپین یک میلیون امضاء، مانند شیرین عبادی میرود رضایت اولیای دم را جلب کند. شما اگر کل صورت مسئله را نپذیرفته و انگشت اتهام به طرف رژیم داشته باشید، میگویید من کاری به احساسات خانواده مقتول ندارم، اصلن حتی کاری به کیس هم ندارم، اعدام نبایست بشود و رژیم جمهوری اسلامی مطلقن اعتبار ندارد حتی حکم یک نفر را بررسی کند، سران این حکومت بایست خودشان محاکمه بشوند.

 میروید میگویید در جامعه ای که من طرفدار ایجاد آن هستم و افقش را دارم از هم الان به مردم نشان میدهم خانواده داغدار تصمیم نمیگیرد. دولت و قانون مظهر اراده جامعه اند و این جامعه نبایست اعدام داشته باشد و نبایست حقوق قضایی اش بر اساس انتقام و یا خشونت دینی باشد. آنوقت چون این افق را دارید کار دیگری میکنید. میروید اعتراض سیاسی میکنید. اعتراض سیاسی سازمان میدهید. رژیم جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار میدهید. این دو افق و دو جنبش است. این دو نوع حرف زدن با مردم است. دو نوع تصمیم سازی و تصمیم گیری سیاسی است. دو نوع بادی لنگویج سیاسی در مقابل رژیم و در انظار مردم است. ما نمیتوانیم عملکردهای یک جنبش دیگر را قرض بگیریم ولی افقش را مالخود نکنیم. سنت دست دراز کردن به سمت اولیای دم، سنت جنبش ضد اعدام نیست. سنت چپ نیست. سنت ملی/ اسلامیهاست. عمادالدین باقی هم کمیته علیه اعدام درست کرده است اما حرفی که به نظام میزند این است که در اعدام اصراف جایز نیست!



2. ممکن است بگویند برای نجات جان این دو جوان دست زدن به هر کاری جایز است. این هم فرمولاسیون ملی/ اسلامیها و توده ایهاست. این فرمولاسیون را جلو پای من و شما میگذارند که اولن ثابت کنند سازش کردن "عقلانی تر" است. همانطوری که در سال 88 راه افتاده بودند و به مردم میگفتند شعار سرنگونی رژیم را ندهید تا ما خرشان کنیم. دومن میخواهند یک تصویری از جنبش ضد اعدام بدهند که گویا یک جنبش "آرمانشهری" است. یادم هست فمینیستهای اسلامی در ایران قبل از اینکه خودشان فرار کنند به کمونیستها و به چپها به صرف حضور خودشان در داخل کشور امتیاز داده و به آنها میگفتند آرمانشهری! من عکس این فکر میکنم. من سی سال است معتقدم سازش با رژیم جمهوری اسلامی در هیچ سطحی منجر به حتی سر سوزنی بهبود در وضع مردم نمیشود.

من معتقدم حتی سر سوزن تغییر و بهبود زندگی مردم در گرو زور آنها به رژیم اسلامی است. نتیجه سازش با رژیم جمهوری اسلامی خون ریختن از مردم است. ببینید نتیجه زندگی و عمل بزرگترین جنبش سازشکار کشور را چه شد؟ الان دیگر خاتمی حال خود این جنبش سازشکار را هم به هم میزند. به نظر من جلو اعدام آدمها در ایران را گدایی زندگی از طریق اولیای دم نمیگیرد! به نظر من این رژیم است که اعدام میکند و اعدام را هم به خاطر سوزش دل بازماندگان مقتولین نمیکند. اعدام میکند تا جامعه را بترساند، سرکوب کند، عقب براند. جلو رژیم جمهوری اسلامی و جلو اعدام را قدرت سازمانیافته مردم، اقتدار جنبش علیه اعدام میگیرد. رژیم اگر ببیند با اعدام مردم را جری میکند، مردم در موقعیت خطرناکی قرارش میدهند اعدام نمیکند. وقتی ببیند مردم با گدایی از اولیای دم دارند علامت عدم اقتدار خودشان را میدهند، دارند علامت میدهند که صورت مسئله نظام را پذیرفته اند میزند، اعدام میکند تا بدتر مردم را مایوس کند.



3. بیایید فرض کنیم امام جمعه مریوان را راضی کردند و عقب نشست و بخشید و باز هم فرض کنیم که رژیم هم ببو گلابی بود و قبول کرد و این دو جوان را هم آزاد کردند. سئوال این است چه کسی این وسط برده است و چه کسی بازنده است؟ به نظر من اگر جنبش ضد اعدام را پای این نوع سنتها و این نوع گدایی ها ببرند، بازنده اصلی در هر حالت مردم و این جنبش خواهد بود. چرا؟

اگر کسی را با این ادعا آزاد کنند که چون خانواده مقتول بخشیده است، به جنبش ضد اعدام چیزی نخواهد ماسید. چون معادله سست نشده و برقرار است. یعنی اعدام به عنوان حکم و سنت در جامعه برقرار است. معادله اسلامی هم برقرار است. چون جامعه بایست بپذیرد که اولیای دم حق انتقامیگری دارد. فردا در مریوان راه می افتند گردن امام جمعه گل می اندازند! شما بایست بروی ته صف عبای او را از روی زمین برایش بلند کنی! سر پیچ بعدی هم رژیم آن دو جوان را میگیرد، به حسابشان با ادله های دیگر میرسد و هیچ! کسی فهمید ستار بهشتی اصلن حکمش چه بود؟ اولیای دمش کی بود؟ اولیای بیش از صد هزار نفر جوان این مملکت در سال 60 کی بود؟

اگر کسی را اعدام کنند چون خانواده اش را نشان میدهند که صندلی از زیر پای اعدامی کشیده است، باز هم به جنبش علیه اعدام چیزی نمیرسد. در بهترین حالتش مردم میگویند کاری از دست این جنبش ساخته نیست. بدترین حالت این است که مردم میروند دم در اولیای دم به آنها فحش میدهند، سنگ پرت میکنند و غیره. اتفاقی که در رابطه با اعدام فاطمه حقیقت پژوه افتاد. نه فقط مردم، تلویزیون آقای شهرام همایون شروع کرده بود به جای رژیم به خانواده مقتول فحش بدهد. این نتیجه سنت دو خردادی و سازشکارانه افق ملی / اسلامی در برخورد به مقوله اعدام و جنبش علیه آن است. رژیم جمهوری اسلامی، سنت اعدام و قوانین آن در هر حالت از زیر ضرب مردم خارج میشوند.



در انتها میخواهم بگویم من یکی از کسانی هستم که حتی بطور عملی، پراگماتیستی هم اعتقادی به اینکه جنبش ضد اعدام شل بدهد، پا در کفش اصلاح طلب بکند تا شاید زندگی این دو جوان نجات پیدا بکند ندارم. به نظر من بر عکس است. به نظر من از وقتی رژیم در رابطه با اعدام سازش دیده، جریتر شده است و درصد موفقیتهای جنبش ضد اعدام هم کمتر شده است. به نظر من جنبش ضد اعدام بایست سر افق رادیکال و حداکثری خود بماند و بر اساس این افق، و فقط این افق سازماندهی بشود. چون قدرت این جنبش اول در رادیکالیسم سیاستهایش، دوم در قدرت بسیج اجتماعی اش میباشد. جنبشی که اسیر سازش از یکطرف و آکسیونیسم و ماجراجویی برای پوشاندن این سازش بشود، نیرو از دست میدهد. ضعیف میشود و این ضعف را دشمن میبیند. برای جلوگیری از اعدام فرزندان مردم بایست اقتدار را جلو دشمن گذاشت، نه ضعف و سازش را
 

منبع : فیس بوک




_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد