مقاله

 

 

 

عابد توانچه: طنازان صدای آمریکا




امیر عباس فخر آور را بهتر بشناسید





27/5/1385

نوشته عابد توانچه



در هفته های اخیر تلویزیون های وابسته به سلطنت طلبان و نیز رادیوهای وابسته به دولت آمریکا اقدام به پخش ده ها مصاحبه از فردی به نام امیر عباس فخر آور کرده اند و در این مصاحبه هابرنامه های تلوزیونی از او به عنوان لیدر و فعال جنبش دانش آموزی و دانشجویی ایران نام برده شده است. این فرد در مصاحبه های خودبه شدت علیه زندانیان سیاسی موضع گرفته و به تخریب چهره های آنان پرداخته است .

در ایران تحت سلطه ی استبداد و استعمار همیشه فعالان سیاسی منتقد سیاست های ضد مردمی حکومت ها و زندانیان سیاسی از ارزش و احترامی خاص در نزدمردم برخوردار بوده اند و گرچه کمتر کسانی در جمعها و یا ملاء عام جرات بروز احساساتخود را نسبت به به این قشر داشته اند ولی همواره در خفا احساسات درونی خود را نسبتبه این قشر داشته اند ولی همواره در خفا احساسات درونی مردم و توده ها نسبت به فعالانو زندانیان سیاسی آشکار می شده است .

رژیم های مختلف حاکم بر ایران تلاش بسیاری کرده اند تا با اپوزسیونسازی و چهره سازی از نفوذ و تاثیر گذاری فعالان و زندانیان سیاسی در فضای سیاسی کشورو جامعه جلوگیری کنند و با ساختن متاعی در ظاهر مشابه اما تقلبی ، حتی بر اپوزسیونخود نیز حکمرانی کنند . آنچه مسلم است این چهره ها و اپوزسیون های ساختگی به علت عدمبرخورداری از بدنه و پشتوانه اجتماعی و عدم توانایی در برقراری ارتباط با توده های مردم دارای تاریخ مصرف کوتاهیهستند و پس از آنکه مدتی آب سیاست را گل آلود کردند ، یا رسوا می شوند و یا به فراموشیسپرده می شوند .

واقعا نمی دانم که کار درستی انجام می دهم یا نه !؟ بدبختانهباز کردن این مطلب چرخاندن چوب در گودال پر از لجنی است که فقط بوی تعفن را در فضاپخش می کند. اما بعد از گذشت دو هفته و اصرار و پافشاری امیر عباس فخر آور بر تخریبچهره زندانیان سیاسی ناچارم بر خلاف میل باطنی ام با بیان دو خاطره از زندانیان سیاسیکه با تحقیق کامل حتی ذره ای در واقعیت آنها تردید ندارم و از منابع موثق، درستی کلمهبه کلمه این دو ماجرا برایم مسلم شده است، حرفی که در دل دارم باز گو کنم .

امین اسرار زندانیان سیاسی، زندانیان سیاسی هستند و لحظه بهلحظه اتفاقاتی که در زندانها اتفاق می افتد باید در موقع مناسب، توسط خود زندانیانسیاسی بازگو شود و من متاسفم از این که در حالیکه اکنون لیاقت بودن در جمع این عزیزانرا نداشته ام حال مجبور به بازگو کردن گوشه ی کوچکی از خاطرات آنها هستم که قسمتی ازعمرو زندگی آنها است.

1)

_ سال79 جوانی به نام امیر عباس فخرآور وارد زندان اوین می شود و سه روز در زندان اوین میماند. او به قید وثیقه آزاد میشود و ماجرا تمام می شود. جریان از این قرار بوده است که فخرآور به همراه خواهر خود به دعوت رادیوصدای ایران برای شرکت در تجمع به مناسبت 28 مرداد! در میدان بهارستان دستگیر شده ودر بازجویی ها عنوان کرده بود که با خواهرش برای خرید کفش به خیابان رفته و دستگیرشده است.

_ سال 81 امیر عباس فخرآور دوباره وارد زندان اوین میشود و خود را زندانیامنیتی معرفی می کند. بر عکس تمامی زندانیان امنیتی این فرد از گرفتن وکیل خودداریمی کند و به شدت از فاش شدن محتوای پرونده اش واهمه داشته است . یکی از وکلای قدیمی،موفق به دیدن صفحاتی از پرونده ی امیر عباس فخرآور می شود. در پرونده ی وی 5 نفر شاکیخصوصی وجود داشته است که همگی از دختران دانشجوی دانشگاه ارومیه بوده اند . دانشگاهی که فخرآور در حال تحصیل دردوره کاردانی آن بوده است .

_ خرداد ماه سال 83 فخر آور متوجهمی شود ایرج جمشیدی ، روزنامه نگار سلطنت طلب وارد سلول 104 سالن 1 اندرزگاه هفت شدهاست . فخر آور که همه زندانیان سالن یک از عشق و علاقه وی به آمریکا با خبر بودند وبارها از آرزوی خود مبنی بر سفر به آمریکا و زندگی در آنجا سخن گفته بود و تلاش میکرد با ارتباط گیری، خود را به محمد رضا پهلوی پسر دیکتاتور سابق ایران نزدیک کند،به ملاقات ایرج جمشیدی می رود تا وی واسطه آشنایی و معرفی فخر آور و محمد رضا پهلویشود . فخر آور به عنوان تحفه از داخل شلوار خود موبایلی خارج می کند و به ایرج جمشیدیمی گوید از این موبایل برای تماس با خانواده و خارج از کشور استفاده کند . ایرج جمشیدیمی ترسد و قبول نمی کند و فخرآور از سلول خارج می شود . یکی از اعضای سازمان مجاهدینخلق که در آن اتاق ساکن بوده، سریعا موضوع را به دکتر سعید ماسوری یکی از فرماندهانزندانی مجاهدین خلق که زیر حکم اعدام است اطلاع می دهد . سعید ماسوری فخرر آور را زیرنظر می گیرد و در یک موقعیت مناسب این خبر چین را در یک اتاق گیر می اندازد و موبایل را از زیر شلوار وی خارجمی کند . بر روی حافظه موبایل شماره تلفن های بسیار جالبی پیدا می شود . فخر آور باالتماس از ماسوری خواهش می کند موضوع را به اطلاع دیگر زندانیان نرساند . ماسوری موبایلرا جلوی فخر آور پرتاب می کند و به او هشدار می دهد سریعا از سالن یک خود را منتقلکند . فخر آور برای پیش دستی همه جا عنوان می کند که موبایل را با زرنگی از حفاظت زنداناوین گذرانده و وارد بند کرده تا بتواند مصاحبه کند! فردای این ماجرا فخر آور توسطزندانیان بایکوت می شود و ماهیتش بر همگان آشکار می شود .

2)

در روز 14 تیر ماه 1383 ، جمعی از زندانیان سیاسی در زنداناوین دست به اعتصاب غذا می زنند دکتر ناصر زرافشان ، سعید شاه قلعه ، علیرضا شریعتپناه ، صادق سیستانی ، فرزاد حمیدی ، سعید کمالیها ، پیمان پیران ، رضا محمدی ، کمالی، بهبودی از جمله کسانی بودند که وارد ایناعتصاب غذا شدند . جو زندان متشنج می شود و هر روز تعدادی از نیروهای امنیتی بر خلافآئین نامه های سازمان زندانها وارد بند امنیتی می شوند تا به قول خودشان دوربین هایمدار بسته مدل پاناسونیک که در داخل سلول زندانیان ، حمام ها و دستشویی ها ، کار گذاشتهشده بود را چک کنند و با این بهانه اوضاع را زیر نظر می گرفتند .

از روز سوم به بعد اعتصابیونرا هر روز برای چک کردن وزن، فشار خون و قند خون به بهداری می برند و بر می گردانند. اعتصاب وارد دهمین روز خود می شود ولی هیچ خبری در بیرون از زندان منتشر نمی شود .

"اکبر محمدی"از داخل زندان به شبکه های سلطنت طلب زنگ می زند و اعلام می کند کسی اعتصاب غذا نکردهاست و چنین چیزی واقعیت ندارد!

"عمادالدین باقی" در مصاحبه با بی.بی.سی اعلام میکند اعتصاب غذای زندانیان سیاسی، کاملا غیر سیاسی بوده است! و زندانیان برای مسائلصنفی اعتصاب کرده اند !

"منوچهر محمدی" در نامه ای 15 صفحه ای همه اعتصابیونرا خبر چین وزارت اطلاعات و عامل رژیم معرفی می کند .

اما ناگهان توسط گروههای حقوقبشر غیر ایرانی بایکوت خبری شکسته می شود و نسبت به اوضاع بحرانی زندانیان سیاسی هشدارداده می شود.اوضاع به حدی متشنج می شود که روزنامه های شرق ، همشهری و ایران ناچار میشوند خبر را به صورت ناقص و دست و پا شکسته انتشاردهند. به ناگاه در یک رقابت مفتضحانه همه ی گروه های سیاسی منفعل سعی می کنند اعتصابیونرا به خود منتسب کنند و سیل بیانیه ها و مصاحبه ها در خبر گزاری ها سرازیر می شود.سریعا توسط سازمان زندان ها کلیه زندانیان سالن 1 ممنوع الملاقات و ممنوع التلفن میشوند تا هیچ خبری به بیرون درز نکند "اما امیر عباس فخرآور، منوچهر محمدی و اکبرمحمدی از اتاق رییس آموزشگاه اندرزگاه 7 مدام با خانواده های خود در تماس بوده اند".

در همین گیر و دار، خبر جلسه ی فخرآور و برادران محمدی و اسماعیلافتخاری (اسمال تیغ زن) با رییس زند ان اوین در بند پخش می شود و چنان فضای زندان رادو قطبی می کند که در بیستمین روز اعتصاب غذا امیر عباس فخرآور ناچار می شود به همراهده نفر دیگر از زندانیان عادی نیروهای مسلح با چوب و آب جوش به اعتصابیون حمله کردهو از آن جایی که وضعیت جسمی اعتصابیون به شدت نابسامان بوده ، به راحتی آن ها را مضروبمی کنند و با استفاده از فرصت پیش آمده با تیغ موکت بری به دکتر ناصر زرافشان حملهمی کنند که صادق سیستانی، پیمان پیران، سعید شاه قلعه و سعید ماسوری خود را روی دکترزرافشان می اندازند و مانع صدمه دیدن دکتر زرافشان می شوند. امیر عباس فخر آور فلاسکآب جوش را به طرف سر دکتر پرتاب می کند که در آن اوضاع و احوال به ناحیه گردن و کمرپیمان پیران اصابت می کند. اکبر محمدی از بیرون گود، اعتصابیون را عامل اغتشاش در بندمعرفی می کند و با فریاد های مکرر خواهان اخراج اعتصابیون از بند یک می شود. حدود بیستنفر از زندانیان سیاسی تا صبح برای حفاظت از جان دکتر زرافشان در اتاق وی می مانند.

ماجرا به همین جا ختم نمی شود و منوچهر محمدی در اتاق "قاضیمرتضوی" با ارگان سازمان زندانها (نشریه ی حمایت) مصاحبه می کند و می گوید "قوهقضائیه ج.ا.ا اصلاح طلب است و وضع زندانیان سیاسی بسیار عالی است و اگر بخشنامه قوه قضائیه اجرا شود ،زندانیان سیاسیدیگر مشکلی نخواهند داشت و عملکرد قضات جدید ناظر بر زندان همه زندانیان سیاسی را تحتتاثیر قرار داده که اگر این روند ادامه پیدا کند، نظام از نظر ما مشکلی نخواهد داشت؟؟؟"...به عنوان جایزه منوچهر محمدی 20 روز مرخصی می گیرد و از زندان خارج می شود. به محضبرگشتن منوچهر محمدی به زندان، کل بند یک اندرزگاه هفت برایش به نشانه ی تمسخر و اعتراضسوت می زنند و به شدت او را تحقیر می کنند . منوچهر محمدی سریع وسایلش را جمع می کندو با هماهنگی مسئولان زندان از بند یک فرار می کنند و پشت سر او بقیه ی دار و دسته هم انتقالی می گیرند و از جمع زندانیانسیاسی خارج می شوند.

***

این اتفاقات تنها گوشه ای کوچکاز ماجراهایی است که هر روز با هنر نمایی طنازان فعلی VOA دربند سیاسی تکرار می شود . طنازانی که به محض خروج قانونی از کشور دررادیو تلویزیونهای وابسته به دولت آمریکا و سلطنت طلبان ، رهبران جنبش دانش آموزی و دانشجویی معرفیمی شوند . کدام یک از زندانیان بند یک تصور می کرد آن جوانک متوهم که ادعاهای رنگارنگشمبنی بر ازدواج با دختر دیک چنی و یا جایزه صد هزار دلاری طالبان برای سرش و یا عضویتدر پن جهانی دستمایه ی خنده و تفریح زندانیان سیاسی بود ، روزی ما بین محکومیتش بطورقانونی در فرودگاه شیراز سوار هواپیما شود و از طریق دبی به سرزمین آرزوهای خود یعنیآمریکا پرواز کند . امیر عباس فخر آور خبرچین معروف زندان اوین اکنون در رادیو صدایآمریکا ، کانون خیمه شب بازی و بنگاه اپوزسیون ساز دولت آمریکا نشسته است و به تخریبزندانیان سیاسی ای مشغول است که هنوز جای گلوله بر بدن دارند و با ابهتشان ، ابهت زندان اوین را درهم شکسته اند .امیر عباس فخر آور تنها یکی از چوب خشک هایی است که به عنوان هیزم زیر دیگ دولت آمریکابرای پختن یک کرزای دیگر می سوزد چوب خشکی که به زودی تبدیل به خاکستری از جنس فراموشی خواهد شد.



27/5/1385
.
 

 

_______________________________________________________

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد