وسواس حمایت از لنینیزم

در حاشیه "دفاعی دیگر" از لنینیزم توسط رفیق ناصر اصغری

مجموعه نقد لنینیزم شماره 32

از: سعید صالحی نیا

Salehinia@aol.com

12 نوامبر 2010

مقدمه:

سایت روزنه از حدود یک هفته پیش نیتر بخش مربوط به نقد انینیزم را از صفحه اولش حذف کرد. معنیش اینست که گردانندگان سایت روزنه دیگر نمی خواهند خواننده روزنه چشمش به بحثهائی در نقد لنینیزم بیفتد. از رفیق مسئول روزنه که دلیل حذف این بخش را جویا شدم توضیح داد که "الان دیگر بحثهای مربوط به نقد لنینیزم اولویت نیست". خوب منهم فکر کردم که از دید رفقای لنینیست لابد این بحثها "از اولویت افتاده". اما درست تر که به سایت روزنه نگاه کردم در بخش مقالات رسیده دیدم که دو مقاله در دفاع از لنینیزم حضور دارند! آخرینش بصورت مصاحبه ای است که جوانان کمونیست با رفیق ناصر اصغری انجام داده (1).

 

جوانان کمونیست ظاهرا با رفقای دست اندرکار روزنه که می گفتند بحثهای نقد لنینیزم "اولویت ندارد" موافق نیستند و این بحثها را "بازار گرمی دانسته اند" که هنوز لازمست بهش جواب بدهند!

 

من از این تناقض رفتاری یک نتیجه می گیرم و با شما خواننده هم در میان می گذارم. نتیجه من اینست که این رفقا نمی توانند در فضائی برابر به دیالوگ با من مخالف لنینیزم بنشینند و ترجیح می دهند هم شر مقالات منرا کوتاه کنند و هم بحثهای یک طرفه خودشانرا اینقدر تکرار کنند تا حد اقل برای خودشان "مشکل لنینیزم" حل بشود! در واقع متد قدیمی که همیشه با حل صورت مسئله تلاش می کرد که مسئله را حل کند، امروز هم روبروی ماست!

 

لذا از این به بعد در عین اینکه بحثهای نقد لنینیزم "اولویت ما نیست" احتمالا پاسخهای به بحثهای من طبعا اولویت ایشان خواهد بود . من به این متد طبعا انتقاد دارم و پیشنهادم اینست که مثل گذشته یک صفحه مستقل دیالوگ چند جانبه در گوشه ای از روزنه و در صفحه اولش باز بماند و "اولویت بندی" را هم بگذاریم کنار تا خود خوانندگان بتوانند نتیجه بگیرند که چه می گوید.

 

از این مقدمه که بگذریم، اشاره ای بکنم به یکی از ضعفهای حامیان لنینیزم. طی چند ماه اخیر نقد لنینیزم را من تلاش کرده ام بر پایه های یک متد کمونیستی و کارگری طرح کنم و پیش ببرم. اساس فرضیه من در این مسیر این بوده که روشن کنم که درست از زاویه آزادیخواهی، برابری طلبی و سوسیالیزم خواهی کمونیزم کارگری می شود و باید به نقد لنینیزم بعنوان سیستمی مبهم و بسته و آئینی شده که تئوری و پراتیکی شکست خورده در مباحث حفظ حکومت بعد از به قدرت رسیدن کمونیستها بود، همت گمارد. گسترش و تعمیق این نظریه من زمان می برد اما کار را شروع کرده ام.

 

رفقای معتقد به لنینیزم من تلاششان این بوده که ثابت کنند که نقد به لنینیزم اساسا یک پروژه راست است که از مدیای غرب و حامی سرمایه داری می تواند برخیزد. تلاششان این بوده که با ایجاد تصویری کاملا ساختگی از نقد کمونیستی بر لنینیزم و همسان دانستن آن با "کائوتسکیزم" و میلتون فریدمن و غیره ، روی قله پیروزی ادعائی خودشان بایستند که همانطور که قابل پیش بینی بود ، این امر نشدنی با شکست مواجه شده و تلاشهای بعدیشان بیشتر شبیه وسواسی است بی معنی. وسواس بی معنی از این رو که اگر "نقد لنینیزم از موضع راست دارد انجام می شود" و اگر این نقد "از اولویت افتاده" پس چرا این عزیزان اینقدر سراسیمه هستند و با بستن فضای برابر دیالوگ در عین حال مصاحبه های دفاع از لنینیزم را هم ادامه می دهند؟! این رفتارها با آن ادعاها در تضاد است. حکایت آن حریف ضعیف و شکست خورده را بیاد می آورد که بعد از خوردن کتکی مفصل از حریفش در میدان شهر، وقتی داشت خودش را می تکاند و لنگان لنگان فرار می کرد، با صدائی بلند ، رو به حریفش کرد و گفت:"بازم می زنمت!".

 

حالا اجازه بدهید چند نکته در مورد مصاحبه اخیر رفیق ناصر اصغری اضافه کنم:

(1)چسباندن نقد کمونیستی کارگری به لنینیزم به نقد "لیبرال و فریدمنی به لنینیزم"

در دوره اخیر، اینقدر که من بخاطر دارم بحث نقد به لنینیزم از سوی من انجام شده و اگر بقول مصاحبه گر جوانان کمونیزم، "بازار نقد لنین گرم است"، این بازار گرم از زمانی شروع شد که من نامه اولم را به لنین نوشتم. در طول بحثهای منهم خوانندگان متوجه شدند که من نقدم بر لنینیزم عبارت بود از نقدی از موضع کمونیزم کارگری و نه نقد "فریدمنی و لیبرال"!

 

در نقدهایم توضیح دادم که لنینیزم بعنوان ایدئولوژی تئوری و پراتیک لنین، نه در موضوع آزادی و آنهم درک کمونیستی کارگری از آزادی و نه در موضوع طراحی اقتصاد سوسیالیستی، کاملا ناتوان و شکست خورده بود. توضیح دادم که اگر بحثهای تاکنونی منصور حکمت بطور مکانیکی فقط بخشی از نقد به لنین را از موضع طراحی اقتصد سیاسی می پذیرد، من نقدم بسیار وسیعتر است و نظریه جداسازی مفهوم آزادی از اقتصاد سیاسی را نادرست می دانم و معتقدم که نقد لنین از موضع آزادی از قضا به محتوی امر مشارکت جامعه در قدرت سیاسی و نظارت بر روابط اقتصاد سیاسی هم تسری می یابد. آنچه تا بحال من گفته ام هیچ ربطی به "لیبرالیزم و فریدمنیزم" ندارد. اما رفیق ما ناصر اصغری همچنان پایش در یک کفش است و دارد با "ناقدینی خیالی" در کمپ لیبرالیزم کلنجار می رود و مرتب هم تقاضای نقد "منصفانه لنین" را می کند!:

 

او می گوید:

"بنظر من كسي كه يك چنين تبييني از آزادي و لنين دارد که گويا اين دو با هم مغايرت دارند، آزادي را در همان چارچوب ليبرالي فهميده است.

. آزادي در فروش نيروي كار. آزادي در فروختن و يا نفروختن قوه كار. شما آزاديد قوه كارتان را به سرمايه دار نفروشيد اگر مثلا فكر مي كنيد قيمت ايشان منصفانه نيست!؟ مختاريد گرسنگي بكشيد."

 

همان خواننده منصف از ایشان خواهد پرسید که بالاخره رفیق ناصری دارد به ناقدان "لیبرال و حامی سرمایه پاسخ می دهد یا به نقد سعید صالحی نیا؟ اگر اولی است که خوب بد نیست آدرس ناقدینی که اخیرا لنینیزم را در چپ و آنهم از موضع کمونیزم کارگری اما از موضع "لیبرال" نقد کرده اند ایشان نشان بدهد!

 

(2)آزادی اینطور که ناصر اصغری فهمیده:

 

ناصر اصغری از قول منصور حکمت آزادی را ینطور تعریف می کند:

"ما اما آزادي را طور ديگري فهميده ايم. ""آزادى" يعنى رهايى کامل از قدرت و حاکميت اقتصادى، سياسى و فرهنگى سرمايه و سرمايه دارى، يعنى رهايى از کليه روابط، مناسبات و نهادهاى اسارت آور و سرکوبگر جامعه بورژوايى، يعنى رهايى از چنگال بردگى مزدى، رهايى از انقياد طبقاتى، رهايى از سرکوب ماشين دولتى بورژوازى، رهايى از بى حقوقى سياسى و انقياد فرهنگى، رهايى از پيله مذهب و پندارها و قوانين و ارزش‌هاى خرافه آميز و عقب مانده جامعه موجود، رهايى از ستم هاى مذهبى، قومى و جنسى، رهايى از فقر و فلاکت، جهل و خرافه و کل تبعيضات و مصائب جامعه بورژوايى."

 

ضمن اینکه منهم  همه اجزائی که ناصر برمی شمرد در تعریف آزادی می پذیرم، از او سوال می کنم که چرا موضوعاتی مثل حق آزادی بیان و تشکل و حق انتشار افکار و مطبوعات و حق اعتصاب و حق برابر در انتخاب کردن و انتخاب شدن در شوراها را ناصر از تعریف آزادی حذف کرده؟! اینجاست که ما با یک حذف عامدانه بخشی مهم از مفهوم آزادی مواجهیم! من مدعی می شوم که با معیارهای آزادیخواهانه ، لنینیزم رفوزه است و چسباندن آزادی به لنینیزم درست عبارتست از چسب لایتچسبک بقول قدیمیها!

 

(3) تئوری "نبود منافع در دفاع از لنین و نبود منافع در اعدام توسط لنین"!

رفیق ناصر اصغری علاقه عجیبی دارد که "منافع" را در رفتارها ببیند و اگر منفعتی در رفتاری نتوانست ببیند اساسا میاید و وجود آن رفتار را منکر می شود! اینهم احتمالا از متدلوژیهائیست که او در مکتب مارکسیزم آموخته!

او می گوید:

". ما كه در دفاع از لنين نفع مادي نداريم سينه مان را سپر هر گونه سمپاشي كنيم. از لنين در سختترين شرايط دفاع كرده ايم، چرا كه لنين را مظهر آزادي و اراده انسان آزاده مي دانيم."

من می گویم بزرگترین تبهکاریهای تاریخ توسط مدعیان نداشتن منافع مادی انجام شده. مثلا خمینی که اینمه جنایت کرد همیشه هوادارانش مدعی بودند که او منافع مادی ندارد! لذا این استدلال ناصر را اجازه بدهید جدی نگریم. در مورد "مظهر آزادی بودن لنین" هم که اساس دعوای ماست و اجازه می خواهم خواننده قضاوت کند!

 

ناصر اصغری همین استدلال "منافع نداشتن" را بسط می دهد به لنین و دیتور اعدامها و سرکوب دادنهایش ملاحظه بفرمائید:

" قبلا در نوشته اي تحت عنوان "لنين و آزادي" گفتم كه هر كسي كه اعدام مي كند، آزاديها را محدود مي كند، سانسور و زندان مي كند، بايد نفعي در اين كارها داشته باشد. لنيني كه حق برابر به زن و مرد در تمام شئون زندگي سياسي و اجتماعي داد، حق تعيين سرنوشت را براي مليتهاي ضميمه روسيه برسميت شناخت، طلبهاي تزار و كرنسكي را از ممالك بدهكار بخشيد و هزار يك نمونه از مطالباتي را كه حتي امروز هم ٩٩ درصد مردم از آن بي بهره اند، در جامعه آن زمان روسيه عملي كرد، چه نفعي در اعدام مي توانست داشته باشد!؟"

 

اینجا ناصر شاهکار منطقش را که قبلا هم گفته بود یکبار دیگر اعلام می کند! درست فهمیده اید! شاید ناصر می گوید که لنین اصلا دستور اعدام و سرکوب نداده و "دیگران" بوده اند که اینکار را کرده اند! ناصر دارد حرف خود لنین را که در پاسخ به کائونسکی به صراحت می گوید که از سال 1903 او یعنی لنین موافق اعدام بوده رد کرده و مدعی می شود که چون لنین "منافعی نداشته . حق برابری زن و مرد و ملیتها و غیره را قبول داشته....پس نمی توانسته در اعدام و سرکوب "منافعی" داشته باشد و چون نداشته که ناصر خودش با دوچشمش شاهد بوده لابد لنین اصلا به اعدام ربطی ندارد و آنها که مدعیند یک مشت فریدمنی هستند که کتابهای تروتسکی که کمک اصلی لنین در سرکوبش بوده درست نخوانده اند!

 

من فکر می کنم که خود لنین به اندازه کافی در مورد "علت سرکوب کردن و اعدام کردن" توجیهات تئوریک داده و ناصر عزیز هم نمی تواند منکر این توجیهات تئوریک بشود! تئوری دیکتاتوری پرولتاریا را لنین برای همین "پراتیکهایش" بمیان کشید. داستان این بود که لنین می خواست از "شر بورژوازی" و عموما مخالفین حکومتش که گاهی زیر جلد چپ و کارگران هم می رفتند و حقوقشان را می خواستند یا زیر جلد دهقانان می رفتند و حقوقشان را می خواستند، می رفت.

 

لنین می خواست و فکر می کرد که سرکوب و اعدام و ترور می تواند "دشمن طبقاتی در هر چهره" را از حوزه قدرت بیرون کند. لنین بجای طبقه کارگر تصمیم می گرفت و صلاح طبقه کارگر را از خود طبقه کارگر بهتر می دانست. او و تروتسکی و سایر رفقایش در حکومت روسیه بتدریج تبدیل شدند به ماشین "سرکوب طبقاتی" که می توانست "خائنین طبقاه کارگر" و "نوکران امپریالیزم" را در هر لباسی حتی در لباس مندس کارگران فقیر و دهقانان گرسنه و قحطی زده شناسائی کنند و به اشد مجازات برسانند تا "درس عبرتی شوند" برای بورژوازی!

این داستان همه دیکتاتوریهای نوع توتالیتر است. دیکتاتورهای توتالیتر عموما آدمهائی هستند که خالصانه می کشند و اصلا هم مناقع شخصی ندارند. آیا کسی توانست از خمینی حساب بانکی چیزی در سوئیس پیدا کند؟ فکر نمی کنم!

 

رفیق ناصر اصغری دوبار این "استدلال نداشتن منافع مادی" را بکار برد، امیدوارم در مصاحبه بعدیش اقلا تجدید نظری بکند! بد نیست اگر وکیل هم هستی، گاهی تاکتیکت را عوض کنی!

 

(4)دفاعیه "هیچ چیزش عادی نیست"!

رفیق ناصر اصغری در پاسخ به اینکه چرا بالاخره لنین اعدام کرد(البته قبلا قرار شده بود چون منافع ندارد اعدام نکرده باشد!) یک استدلال عجیب دیگر ارائه می دهد:

 

"دولت در دوره انقلابي هيچ چيزش عادي نيست. نه اقتصادش، نه سياستش و نه هيچ وجهه ديگري از سوخت و ساز روزمره اش. درست مثل اين مي ماند كه كسي بگويد چرا مبارزين ضد فاشيست از سراسر جهان براي مقابله با فرانكو به اسپانيا رفتند."

 

ملاحظه فرمودید؟! چ.ن دولت در دوره انقلابی "هیچ چیزش عادی نیست" و چون مبارزین ضد فاشیست دنیا رفتند به اسپانیا، بنابر این اعدام و سرکوب که لنین کرد (و تازه نکرده بود چون منافع نداشت و اینرا قبلا ناصر گفته بود!!!) پس اعدام و سرکوب را اگر لنین هم بر فرض محال کرده بود تازه در شرایط "غیر عادی کرده بود"!!

در بحثهای حقوقی گاهی متهمی را که فردی را به قتل رسانده از اینطریق از زیر بار مجازات بیرون می کشند! می گویند که او هنگام ارتکاب جرم "حالیش نبود". اوضاعش "بحرانی بود". مخش خوب کار نمی کرد بیچاره!

در اینجور مواقع البته قاضی حکم می کند که آن بابا که مخش کار نمی کرد و بحرانی تشریف داشت برود توسط روانپزشک بررسی شود و گاها تا آخر عمر در بیمارستان روانی بماند چون جامعه باید از گزند او مصون بماند!

حالا اینرا داشته باشید و برسیم به این "استدلال "ناصر اصغری عزیز!

بله دولت در دوران گذار دچار مشکلات فراوانست و یکیش همینست که هواداران حکومت سابق یا مخالفین تغییر وضع بخواهند حکومت انقلابی را سرنگون کنند. درست است که حکومت انقلابی "هیچ چیزیش عادی نیست"! سوال اینست که در همین زمان حکومت انقلابی چگونه عمل کند که بنفع انسانیت و آزادی "چیزها عادی شود"!

آیا با اعدام و سرکوب چیزها در روسیه "عادی شد"؟! اگر شد بنفع کی عادی شد؟

من می گویم دقیقا بخاطر بکار گیری اعدام و سرکوب آزادیها زمینه برای کسب قدرت تروتسکیها و استالینها و تمام قوم یاجوج و معجوج شعبان بیمخان فرصت طلب "آماده شد". آنها روی این رفتارهای حکومت انقلابی لنین بردند و خوردند و کیسه پر کردند.

 

(5)گرفتن قدرت سیاسی در ایران و شناساندن لنین!

 

رفیق ناصر اصغری می خواهد که قدرت سیاسی را در ایران بگیریم تا لنین را به دنیا معرفی کنیم! توجه کنید:

 

";هيچ خدمتي بهتر از اين نيست كه قدرت سياسي در كشوري مثل ايران را بگيريم و در يك جمهوري سوسياليسي و حكومت كارگري، لنين را بار ديگر با كارهاي خود وي و با قدرت يك دولت به جهان و نسل امروزي باز بشناسانيم. اينجا تاريخ را يكبار ديگر و از موضع يك فاتح مي نويسيم."

منصور حکمت در جائی گفته بود که اینکه پراتیک لنین در اشکال انجام شده اش بشود تکرار شود امری است عبث و بی پایه. منهم با او موافقم. پیروزی کمونیزم کارگری در ایران یعنی پیروزی آزادیخواهی بمفهوم عمیق تر از درک لیبرال. یعنی آزادی مطلیق بیان و تشکل یعنی انتقال واقعی قدرت بدست شوراها یعنی که حکومت تک حزبی و اعدام و سرکوب حتی در دوره "انتقالی و انقلابی" کار نقض غرضی است. یعنی که بدون حذف کار مزدی سوسیالیزم بی سوسیالیزم. اینها چه ربط دارد به "لنین و معرفی کردن او"؟!

هر چه ما بعنوان کمونیستهای کارگری بعد از به قدرت رسیدن بکنیم بطور عملی یعنی نقد سرمایه داری و نقد کمونیزمهای تاکنونی منجمله لنینیزم و مائوئیزم و پولپوتیزم و سایر ایزمها!

البته رفیقمان می تواند یک تابلو از لنین بگیرد سر خیابانها راه برود و مرتب لنین را معرفی کند. اینهم کاری است!

 

خلاصه کنم:

 

فرق است بین وسواس چیزی را در ذهن داشتن و بررسی قدم به قدم و جدی موضوعی. رفقای حامی لنینیزم ناتوانی خودشانرا در دفاع از این ایدئولوژی به اشکال مختلف نشان داده اند. بافرهنگ ترینشان دچار تکرار ادعاهای قبلیشان شده اند و دارند با فریدمن و لیبرالهای خیالی می جنگند. کم فرهنگهاشان را هم که من مرتب خدمتتان معرفی کرده ام!!

رفقای حامی لنینیزم با تکرار مصاحبه ها بیشتر دارند وسواسشان را نشان می دهند. وسواسی که بیشتر پرده از پوچی لنینیزم در قرن بیست و یکم بر می دارد و تهی بودن آنرا ثابت می کند.

مجدد از رفیق ناصر اصغری می خواهم از مسئولین سایت روزنه تقاضا کند که با ایجاد فضای برابر و احترام به شعور همه خوانندگان تداوم یک بحث جدی را ممکن سازد. من سعید صالحی نیا هستم. خودم را کمونیست کارگری می دانم. برای آزادی و برابری و سوسیالیزم مبارزه می کنم. ربطی به فریدمن و لیبرالها ندارم. کتابهای تروتسکی و همه عاشقان لنینیزم هم جوابم نبوده و نیست. از رفیق ناصر اصغری دعوت می کنم با اتکاء به منطق خودش به دیالوگ بپردازد. این متد مدرن زمان ماست!

 

(1)مصاحبه با ناصر اصغري درباره لنين و آزادي:وقتي كه تاريخ را فاتحين مي نويسند(مصاحبه با جوانان کمونیست 480)

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/74-nasser-a/4802-1389-08-20-16-41-50.html

(2)سعید صالحی نیا: دستاوردهای تاکنونی نقد لنین از دیدگاه کمونیزم کارگری پاسخ به ناصر اصغری

http://rowzane.com/fa/component/content/article/145-lenin/4153-1389-06-23-08-47-05.html

 

 (3)بخش لنین و آزادی در سایت روزنه

http://rowzane.com/fa/component/content/category/145-lenin.html