تاریخ انتشار:27.04.2015
یک نکته فرضی درایرج مصداقی!
کیمیا خاوری
آنچه که در رفتار و کلام و قلم او به چشم میخورد، بی گمان
ناشی از فرایندهای روانی دوران زندان و سرسپردهگی او در برابر
سیستم زندان است، او که خود در کتاب خاطرات زندانش به سرسپردگیاش
در زندان و بدل شدنش به نیروی تّواب اعتراف نموده است، فاقد درک
روانی از خویشتن است که عملاً تفکر سیستماتیک شکنجههای روانی را
آموخته است. او نه بر اساس تجربههای خویش بل که بر اساس آموزشهای
داده شده آموخته که چگونه و از چه راهکارهایی میتواند به ترور
شخصیت و در مواردی بسیار چشمگیر به ترور روانی و اعمال خشونت سرد
دست یابد.
«ایرج مصداقی» اگر چه لبه تیز دشنهاش به سوی قربانیان این رژیم
است اما دروناً به سوی خودش نشانه رفته است. او بیش از این که از
عملکرد احزاب و فعالان سیاسی و فرهنگی منزجر باشد، از خودش منزجر
است .این فریادی که بر سر دیگران، آن هم در وجهی کاملاً نابرابر و
ناحق میکشد، فریادیست که دائماً صدای آن را بر وجدان خویش
میشنود.
او از این که هنوز هم به پای "اربابان" خویش، حضور زنده انسانهای
دیگر را به نام روشنگری ترور میکند و حق آنها را به نام آزادی
بیان گرفته و میگیرد، خواب بر چشم نداشته و نیز نخواهد داشت.
لازم به ذکر است که همواره در تشخیص بیماریهای روحی و روانی،
نیازمند این نیستیم که فرد مورد نظر را در کلینکهای روانی بستری
کرده و آنالیزش نماییم. به عنوان مثال هیتلر را روان شناسان به
نامی هم چون «یونگ» مورد ارزیابیهای روانی قرارش دادند و به این
نتیجه رسیدند که او از کودکی سالمی برخوردار نبوده و جنونی که
دامنگیر او شده بود از عنفوان نوجوانی در او سر باز کرده بود.
«کودکی خوب»، این نیست که در سنین دوران دبستان روزنامه رستاخیز
خواند، این ادعایی ست که ایرج مصداقی در برنامه صفحه آخر از خود
دارد!
آنهایی که سن و سالی دارند به خوبی میدانند مطالب مندرج در
روزنامه رستاخیز آن دوران، مطالبی نیست که در حد فهم طبیعی کودک
هشت و نه سالهای باشد، مگر این که او را از کودکی به اجبار به
موضوعات و مطالب سیاسی مجبور نموده باشند و او را سیستماتیک برای
هدف مشخصی پرورش داده باشند(این گفته او را در این برنامه در حد
غلو شخصیتی و احساس خود بزرگ بینی میتوان پذیرفت).
به عبارتی، این ادعا از سوی ایرج مصداقی در مورد کودکیاش یا غلو
است یا این که حقیقت دارد. اگر حقیقت داشته باشد معلوم میشود که
این شخص از دوران کودکیاش تحت نظارتی سیستماتیک جهت هدفی مشخص
پرورش یافته است (در این مورد تردید دارم) اما اگر غلو باشد،
نمایانگر روحیه پیشوا طلبانهی اوست؛ روحیهای که روانشناسی آن را
در دسته های بیماریهای شخصیتی قرار میدهد و متأسفانه برایش
درمانی نیز وجود ندارد. این بیماری که از شکست های درونی و روحی
فرد در مراحل مختلف زندگی و بر اثر فشارهای عاطفی و به تحقق نرسیدن
رؤیاهای فرد ناشی میشود، دچار خود ـ بزرگ بینی شده و خود را در
رؤیای پنهان خویش، چیزی میپندارد که نیست. مثلاً میپندارد رهبر
جنبشی شده است. پیشوای بر حقی ست. گروهی را سرپرستی و یا هدایت
میکند و... و... این تَوّهم با قدرت زیادی در روان فرد مذبور هر
لحظه بزرگتر میشود. یکی از علایم روان ـ نژندی در او همین است که
در علم روانشناسی با نام «همه دشمنبینی» مشخص شده است.
این بیماری، در جهت گمراه کردن دوستان و خویشان و مردم
عموم از طریق تظاهر به روشنبینی و هوشیاری است، و با انگ زدنها،
تهمتها، در مواردی بسیار روشن، فحاشی و توهین، در مواردی بس وافر،
توسل به ساختن پروندهای سیاسی برای حریفان و دیگر مردمانی که هم
رأی افکار و آرا و نظرات او نیستند، و یا قطعیت بخشیدن به این که
دیگران در موضع اتهاماند، مشاهده می شود.( هم چنان که تا کنون،
موارد ذکر شده جزء بارزترین رفتارهای اجتماعی ایرج مصداقی است) این
عوارض بیماری ـ در شاخه و طبقه بیماریهای اسکیزوفرن(شیزوفرنی) و
پارانوید قرار دارد. نشانههای برجسته این بیماری در فرد، ایجاد و
ارائه بحثهای مباحث جنجال برانگیز، انقلابی، تخیلی، مبالغهآمیز و
بی پایه، و در موارد چشمگیری با نگرشی «همه دشمنبین» نمایان
میشود.
از نظر فرد مزبور هیچکس به جز او در محل ِ حقیقت و درستی واقع
نشده است. دیگران یا دروغ میگویند یا به خطا رفتهاند یا اساساً
فاقد درستی و راستیاند. آن که فقط در هر وجهی از سلامت و حقیقت و
درستی و راستی برخوردار است فقط شخصِ شریف اوست. نیاز بی حد فرد به
محبوبیت و تحسین دیگران او را به هر کاری ـ عملی، حتی در وجهی غیر
اخلاقی و انسانی وامیدارد تا به هدفش که همانا تحسین در برابر
عموم است برساند. جالب است که خواننده بداند افرادی که به بیماری
شیزوفرنی (اسکیزوفرن ـ پارانوید) دچار میشوند همواره ذهنیتی روشن
و شفاف و از ذخیره ریزترین اطلاعات در حافظه برخوردارند و همین
نکته ظریف مانع از دریافتِ درک صریح و صحیح از اینگونه بیماران در
انظار عمومی است. اینگونه بیماران در به خاطر سپردن از هوشی بالا
برخوردارند و همین نکته مانع میشود تا دیگران به بروز بیماری در
او نائل آیند.
«انضباط تکنیکی» یکی دیگر از خصوصیات این بیماری ست. بروز این
بیماری در اردوگاههای کار نازی آلمان بوجود آمد. کار سیستماتیک و
نیاز مبرم به نظمی همگانی چنان در ناخودآگاه اسیران قرار گرفت که
پس از رهایی، آن نظم تکنیکی را در زندگی فردی و شخصی خود تا دم مرگ
رعایت نمودند. این انظباط تکنیکی بهقدری در زندگی فردی و خصوصی
فرد تأثیر میگذارد که مانع از پیوند او با نزدیکان شخصی میگردد
به گونهای که ریزترین عمل یا اعمال شخصی خود را از دید نزدیکان
خویش به دور نگاه میدارند و نمیتوانند به محیط و حریم شخصی خویش
اعتماد کنند.
از دیگر مشخصات این بیماری بازگشت به گذشته(واپسگرایی)، خودشیفتگی،
انحراف، بدبینی، عدم اعتماد به دیگری یا دیگران، خود ـ بزرگ بینی،
اضطراب مزمن در حد فرسایش کارهای جسمی یا فکری، عوام فریبی(به نام
روشنگری و فعالیتهای اجتماعی ـ سیاسی)، خشم و پرخاشگری، دوری
گزینی از «اصل واقعیت» و «اصل لذت»(1)، اصرارّ مُبرم به پذیرش «اصل
اجراء»(2)، سرکوب هر کس و هر آن چه که با او هم رأی و نظر نیست، و
به قیمت زیر پا گذاشتن هر اصل اخلاقی ـ اجتماعی برای رسیدن به هدف
یا اهدافش.
از دیگر موارد بروز این بیماری و از نشانههای جسمی و فیزیکی آن
میتوان به این موارد اشاره کرد:
- بی خوابی و سردردهای مزمن در شکل میگرن های عصبی
- دردهای جسمی که علل آن مشکلات روحی است و در روانشناسی از آن به
عنوان دردهای «زُماتیک» یاد میشود
- بازگشت به گذشته نه در جهت تحلیل فردی بل که جهت مظلوم نمایی در
برابر خود و دیگران
- شکوه از دیگران در جهت به رسمیت شناختن مظلومیت خویش و طلبیدن
برحقانیت خود
- کم اشتهایی و در مواردی گرفتن رژیم (روزههای مذهبی) و هم چنین
عدم گرایش به خوردن مشروبات الکلی و یا استعمال دخانیات
- اصرار ورزی در کلام و تاًکید به آن (در این مورد اشاره میشود به
مصاحبه او با تلویزیون نوروز و تأکید و اصرار آن در کلامش در خصوص
چریکهای فدایی خلق و کلیه آنچه در کتاب خاطرات خود علیه دیگران
نوشته و در مقالات خود به آن اشاره کرده است).
ـ وسواس در هر امری جهت کنترل (اعم از فعالیتهای اجتماعی آزاد تا
امور ساده زندگی)
ـ کابوس و رؤیاهای پراکنده و خوابی ناآرام
ـ پناه بردن به جملات قصار ادیبان و در مواردی به چهرههای مذهبی
به منظور حس ارتقائ درونی و آرامش روحی و تقویت نمودن ضعفهای
شخصی( دعای کمیل، مناجات نامه امام حسین و.....)
جالب است که خواننده بداند تکیه کلام اینگونه افراد همواره به این
شکل است: «من گفتم»، «من نوشتم» یا، «اولین کسی که گفت من بودم».
ضمیر اول شخص مفرد «من»، در ذهن اینگونه بیماران از ویژگی خاصی
برخوردار است و آن قسمت از حفره های خالی بیمار را پر میکند که
بسته به نیاز ّمُبرم او به حسِ داشتن روحیه پیشوایی و یا
خودبزرگبینی است.
متأسفانه با کارنامه فعالیتهای ایرج مصداقی، آن هم در لوای نام
مبارزات سیاسی، مشخصات بیماری روانی که قطعاً زاده تجربیات شخصی
اوست، در این فرد آشکار و نمایان میگردد و شنوندگان و خوانندگان
ناآگاه از بیمارهای روانی، بر این ظن گمانه میزنند که آن چه او
میگوید، عین حقیقت محض است.
باری، سخن کوتاه. در این جا راهکارهایی وجود دارد تا از اعمال و
رفتار اینگونه افراد در سطح جامعه عمومی جلوگیری شود. این راه ـ
کارها به طور سیستماتیک باید از سوی رسانههای دیداری و
شنیداری(تلویزیون) و رسانههای اینترنتی صورت بگیرد. افراد جامعه
با در نظر گرفتن حقوق شهروندی خویش به مراکز دولتی شکایت برده و
اهداف شکنجههای روانی و ترور شخصیت او را نمایان سازند.هر سایت و یا رسانهای اینترنتی این مسئولیت را به عهده دارد که آن
چه از او ارائه میدهند دامن خودشان را نیز خواهد گرفت.
و اما در پایان سخنی مستقیم و توصیهای روان شناسانه با آقای ایرج
مصداقی :
شما به قدر کافی و لازم سخن گفته و نوشتهاید. اکنون زمان آن رسیده
که اندکی بخوانید و بشنوید.
قسمتهای انتخابی از یک ایمیل دریافتی
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|