چرخه "سرشار از تناقض"!

اشاره ای به تحلیل اسماعیل هوشیار به انشعابات کمونیزم کارگری

از: سعید صالحی نیا

salehinia@aol.com

14 ژانویه 2012

مقدمه:

دوست عزیزم اسماعیل هوشیار از فعالین غیر حزبی اما آزادیخواه و برابری طلب در مقاله اخیرش بنام "توضیح و توجیه"(1) تلاش کرده بعد از  گاهشماری  بقول خودش ، "ویکیپدیائی "خلاصه تاریخ جنبش کمونیزم کارگری ، اشاره ای داشته باشد در مورد بحران اخیر "حکمتیزم" و نظرش را در مورد ماجرای انشعاب و عللش بدهد. از خوانندگان عزیزم تقاضا می کنم مقاله این عزیز را که در فهرست این مقاله آوردم بخواند تا با آمادگی بیشتر وارد بحث من شود.

از دید من رجوع به مقاله اسماعیل هوشیار و نوشتن در برابر آن از دیدگاه فعالی از حزب کمونیست کارگری ایران ، لازم آمد. از این جهت که اسماعیل شاید نمایندگی کند از بخشی از فعالین مستقلی که به هر رو از سر خصومت به کمونیزم و آزادیخواهی وارد این مباحث نمی شوند و صادقانه تلاش دارند این پدیده انشعاب در احزاب چپ را بکاوند و از راز و رمزش سر در بیاورند. برای اسماعیل و اسماعیلها که طبعا تاریخ سیاسی چپ ایرانرا ملاحظه کرده اند این سوال مزمن وجود دارد که چرا هیچ جریانی از چپ ایران از انشعاب نتوانسته گریز کند؟ به اسماعیل هم حق می دهم که این سوال را بکند و هم حق می دهم که همانطور که خودش اعلام می کند متاسف باشد. فکر هم می کنم کسی بطور کلی از جدائیها خوشحال نباشد! طبیعتا بهتر است که مثلا همه چپها توی یک حزب بزرگ بودند ! حداقل اگر از فاصله ای دورتر به داستان نگاه کنیم چنین انتظاری پر بی راه نیست!

اسماعیل هوشیار در این مقاله اش بعد از ارائه تاریه مختصر ویکیپدیائی، به قضاوت می نشیند و در توجیه انشعابات درون جنبش کمونیزم کارگری، "منهای انشعاب اول منصور حکمت از حزب کمونیست ایران" بقیه اش را اینطور ارزیابی می کند که:

"علت اصلی انشعاب : برتری خواهی و هژمونی طلبی... بقیه اش توضیحات توجیهی...."

بالطبع من نظرم اینجور نیست و چون بحث عمومی انشعاب و دلایلش در طول زندگی سیاسیم همیشه حداقل به همان اندازه معما بوده و دردی مزمن شبیه درد دندان وقتی پولش را نداشته باشی بری دندانپزشک، از موضع دیگری به همین سوال مهم بپردازم همزمان با اینکه نظریه اسماعیل هوشیار را نیز مورد سنجش قرار می دهم:

 

(1)احکام اسماعیل هوشیار در حاشیه مشاهده انشعاب "حکمتیزم"

از دید من متد عمومی اسماعیل هوشیار در تحلیل پدیده انشعاب"  حکمتیزم " تیپیک یک متد ضد علمی است. چرا؟ متد ضد علمی از خود واقعیت شروع نمی شود. خود فاکتها برایش مهم نیست. احکامی از پیش تعیین شده در دست است که قرار است بعد از مقدمه ای حداکثر ویکیپدیائی وارد صحنه شوند و بنوعی فرمول نهائی را تعیین کنند.

اسماعیل هوشیار تعدادی از این احکام از پیش تعیین شده در ذهن دارد که سالهاست با خودش حمل می کند. نزدیک به دو سال پیش در مقاله دیگری از ایشان بنام "چه باید شد"(2) ، مشابه همین احکام را از اسماعیل دیدیم که آنزمان هم من پاسخی برایشان نوشتم بنام "شادی خروج از پیله"(3). دو سال پیش هم اسماعیل هوشیار ماجرای "مارکسیزم" را نابسامان و بی ربط از جامعه می دید و نتیجه می گرفت که چپ ایران ، "سرشار از تناقض" است.

همان حکمها را اسماعیل هوشیار در کمر کش این مقاله اخیرش و بدون استدلالی تکرار می کند! اسماعیل از شنیدن خبر بحران "حکمتیزم" احکام زیر را ارائه می دهد:  (1)

الف: " چپ مدتی است تبدیل به یک صفت عاریه ای شده با نامهای مختلف که غالبا هیچ عینیتی ندارد"

ب: "چپ ایران در مجموع بیمار است و بیشتر باید برایش دل سوزاند"

ج: ". ابداع "سنتی یا جدید" هم دراصل مشکل تغییری نمیدهد"

د:" . چند سال پیش از دوستی یا رفیقی پرسیدم چرا به اسم منصورحکمت اینقدرحساسی ؟ گفت : چون بعد از منصورهیچکس درجای خودش نیست...همه به فکرهژمونی و اثبات خودشانند ...! من آن روز حرفش را درک نکردم . ولی امروزحسش میکنم"

ه: " فقط یادتان باشد که اگرقراربرحساب و کتاب و بازنده و برنده باشد ، هیچ نقطه ای ازمجموعه چپ ایرانی ، برنده هیچ انفجار و تکه تکه شدنی نیست . همه بازنده هستند ؛ از سنتی تا جدید .....ازفرد تا جریان....ازکوچک تا بزرگ.....! این دردی مشترک است ".

من به درستی یا نادرستی احکام بالا که اسماعیل هوشیار ارائه داد فعلا کاری ندارم اما سوالم اینست که احکام بالا از کجا آمده اند؟ هر چه گشتم پایه های استدلالی درون مقاله اسماعیل ندیدم! این احکام به کمر مقاله اسماعیل از بیرون تزریق شده. این است که می گویم متد علمی در اینجا در کار نیست.

اسماعیل هوشیار این احکام را در ذهن خود داشته و فقط اینجا ارائه داده. ماجرای بحران"  حکمتیزم " بهانه است که اسماعیل احکامش را تکرار کند! اسماعیل محق است احکام دو سال پیشش را تکرار کند اما انتظار ما اینست که او پایه استدلالی احکامش را هم روشن بیان کند! تاریخ ویکیپدیائی که تعریف کرد چیزی در اثبات احکامش نیست!

 

(2)ایرادات اصلی احکام اسماعیل هوشیار از دید من:

الف: چپ هرگز صفت عاریه ای در تاریخ نبوده. اتفاقا حقیقی ترین گرایش سیاسی چه در ایران و چه جهان گرایش چپ است. چپ نمایش عمومی جنبش اعتراض به وضع موجود است. عینیتش را از تضاد رو به گسترش ناشی از جهانی شدن سرمایه ، از گسترش فقر و قطبی شدن جامعه به اقلیت ثروتمند و اکثریت فقیر می گیرد. کجا "عاریه ای" است؟ . جهان معاصر بدون چپ، بدون نمایندگی سیاسی جنبش اعتراضی به وضع موجود اساسا قابل تصور نیست! اسماعیل هوشیار بنا به نوشته هایش توی همین کمپ است! جائی ندیدم ایشان از اون اقلیت شارلاتان حاکم به دنیا دفاع کند. بر عکس قلمش در خدمت همان اکثریت بی زبان و محرومست. چپ، عینیتش را از همان تضاد طبقاتی می گیرد که عینی ترین واقعیت اجتماعی است.

ب: "بیماری" چپ؟ در ایران اینست که هنوز تحزبش توده ای نشده و قدرت سیاسی را نگرفته. هنوز چپ در اپوزسیون است. اما دل سوزاندن؟ اگر باید دل سوزاند باید به نیهیلیزم اسماعیل هوشیار دل سوزاند! به درماندگی درونی شده به نا امیدی غیر قابل علاج که اتفاقا همان عینیت نیاز به چپ درمانش هست. چپ ایران اگر بیمار است، حاشیه ای بودنش و عدم باورش هست به کسب قدرت سیاسی. به گریزش هست از تحزب کمونیستی کارگری. به تقدس دروغینی که در انفراد می جوید. این ضعفها را باید دید و بجای دل سوزاندن، به درمانش پرداخت! چاره بیماری چپ، تلاش است برای سازماندهی چپ در حزبش، زیر چتر برنامه ای مستقل، تمام کننده و مداخله گر.

ج: جدا سازی تئوریک بین چپ سنتی و چپ مدرن از مهمترین یافته های منصور حکمت و کمونیزم کارگری است. حاصل نقدی عمیق و رادیکال به سنت چپی که در حاشیه ماندن برایش تقدس بود. "اپوزسیون ماندن" علامت تطهیر. دعواهای حکومتی یا مربوط به او نبود یا بخاطر "کمبود طبه کارگر" تصمیم گرفته بود با "بورژوازی و خرده بورژوازی" اتحاد ضد امپریالیستی بسازد یا غرق لذت شود وقتی می دید آفتابه وطنی ساخته می شود! همان چپی که "امام علی سوسیالیست اولش بود"!

آیا جداسازی تئوریک بین چپ سنتی و چپ مدرن، تمام پاسخ به مسئله چپ و جامعه است؟ طبعا نیست و کسی اینرا مدعی نشد! بهترین تئوریها هنوز معادل تغییر واقعیات نیستند! چپی که تازه روی پاهای خودش بایستد ، اول راه رفتنش هست. راه را اما استوار تر می رود. این چپ مدرن توانست در جای درست نبرد آزادیخواهی بایستد. در دعواهای ارتجاع "خودی و امپریالیستی" گیر نکندو صف مستقل انسانیت را نمایندگی کند. صحنه اصلی نبرد سیاسی ایران با عروج این چپ برای همیشه تغییر کرد. آنقدر تاثیر گذاشت تا الان شازده پهلوی هم دیگر اطلاعیه بدهد با نجازات اعدام مخالفت کند! عرض و طول چپ اتفاقا بطور عمیقی متحول شد و تحول نظری چپی که منصور حکمت و حزبش ایجاد کردند باعث شد که چپ وارد عرصه واقعی نبرد طبقاتی گردد.

د: بعد از منصور حکمت همه به فکر هزمونی خود هستند؟ راستش فکر می کنم منصور حکمت هم همیشه به فکر هژمونی "خود" بود! اگر آدم حرف حساب داشت، برنامه عمل بهتر داشت مگر نباید به این فکر باشد؟ این "خود" عارفانه که اسماعیل هوشیار از به فکرش بودن تابوئی ساخته کاملا خودی شناخته شده در فرهنگ اسلامی شیعی است. توی اون فرهنگ "خود" را باید شکست. "خود" باید هیچ شود. توی فرقه مجاهد هم همه "خودها" هیچ بودند! خود رجوی هم مدعی بود "خودی" نداره البته همه این بازیهای "خود زنی" سرتاپاش شارلاتانیزم نابه! پاش تو فرهنگ اسلامی!

توی فرهنگ مدرن، آدمها وقتی حرف حساب دارن باید بیان جلو و "خودشونو" با برنامه شون نشان بدن. عیبی که نیست هیچ کمال تکامل و خودباوری را نشان می ده! نارسیسیزم سالم همینه! از دید من اتفاقا از علائم کودکی روابط اجتماعی در فرهنگ ما بروز "خود" هائی است که دائما به "خود زنی" دست بکارند و چون خودهاشان تحقق پیدا نمی کنه در روابط اجتماعی بدجوری منفجر می شن! اینه مشکل "خود" وگرنه من اعلام می کنم که منصور حکمت ، حمید تقوائی و هر فعال کمونیست کارگری و چپی یا هر ادمی اصلا حتما باید برای بروز و تحقق خودش در سیاست بجنگه! این عدم تحقق خود هست که مشکل سازه و شیوه انفجاری ناشی از اون!

ه: بازنده و برنده در کار نیست؟ اگه اسماعیل می پذیره که انشعاب اول منصور حکمت کار درستی بوده و برنده واقعیش چپ مدرن ایران و سیاست ایران در کل بوده، سوال اینه که چگونه بقیه تمامی انشعابات و جدائیها را نادرست اعلام می کنه و مدعی می شه که "برنده و بازنده نداره"؟!

ذهنیت اسماعیل هوشیار از مضمون اختلافات فاصله دارد. در همین مقاله کوتاهش هم هیچ از مضمون اختلافت صحبتی نیست. اسماعیل هوشیار ظاهرا اختلافات درون چپ یا در اینجا "حکمتیزم" را به سطحی نازل یعنی درگیری برای "خودخواهی ها" محدود می بیند. لذا نتیجه اش اینست که "برنده بازنده" وجود ندارد!

تاریخ انشعابات و جدائی ها در سازمانهای چپ ایران بطور کلی و جنبش کمونیزم کارگری بطور اخص نشان می دهد که عوامل جدائیها چند لایه ای هستند. قانون کلی برای جدائیها نیست. هر مورد را مشخص باید برخورد کرد نتیجه و تاثیر جدائی و انشعاب را باید بطور علمی سنجید. اینجا من تلاش می کنم به مهمترین علل انشعابات و جدائیها در چپ بطور اخص بپردازم:

 

(3)علل جدائی ها و انشعابات در تاریخ چپ

بر اساس مشاهده من در طی نزدیک به 33 سال فعالیت سیاسی، عوامل انشعابات و جدائیها در چپ ایران را باید در لایه هائی متداخل دانست که بطور همزمان به نسبتهای مختلف در شکل گیری اختلافها و انشعابات موثرند:

الف: تضادهای طبقاتی جامعه بعنوان عامل اول مادی- اگر بپذیریم که چپ بطور عموم نمایندگی سیاسی جنبش اعتراضی به وضع موجود است، طبعا گرایشات متضادی که نماینده خواستهای اقشار و لایه های متفاوت معترض به وضع موجود هستند، در ذهنیت و سیاست چپ وارد می شوند و رنگین کمانی از گرایشات را مرتب باز سازی می کنند. حتی وقتی چپ را صرفا نماینده طبقه کارگر جامعه بدانیم، باز هم درون طبقه کارگر لایه های کاملا متمایزی هست که در چرخشهای اجتماعی و مبارزه طبقاتی بطور ناهمگون وارد مبارزه می شوند. مثلا در حال حاضر بخشی از مزدبگیران جامعه ایران در لایه های بالاتر بیشتر از انقلاب می ترسند تا از حکومت! مدعی هستند که احمدی نژاد به هر کدامشان یک پیکان داده و طرح تدریجی خلاصی از سوبسید دولتیش خیلی هم ویتامین دارد و اون طبقه کارگر دست پائین دارد لذا کاچی به از هیچی است! خوب اون چپ ، تحزب سیاسی می سازد نمایندگانی می آیند نمایندگیش می کنند و اون نمایندگان هم بیرون حزب کمونیستی نمی مانند وارد می شوند و در مقابل "خود" های دیگری قرار می گیرند که این بازیهای احمدی نژادی را بر نمی تابند و این می شود که انشعابات در پروسه کلی روی مبنای تضاد طبقاتی جامعه شکل می گیرند

ب:فقر فرهنگی روند حل اختلاف- اینجا ما با مشکلی فرهنگی مواجه هستیم. یک سر این مشکل بر می گردد به درک ایدئولوژیک که لزوما هم فقط در چپ نیست اما سنتی است بسیار مخرب و جا افتاده و مثل ویروس تکرار شونده! سر دیگرش نداشتن فرهنگ کار جمعی و ندانشتن مدلهای مدرن نگاه کردن به اختلاف، حل اختلاف، نگه داشتن اختلاف، کار جمعی در عین حفظ اختلاف و استفاده از اختلاف در پیشبرد سیاستها می باشد. مراجعه به تاریخ انشعابات این حکم را ثابت می کند که روند هر انشعابی دیر یا زود به بحران تشکیلاتی می انجامد ، رگهای گردن برجسته می شود، عصبانیتها عوج می گیرد و منطق از در دیگر بیرون می رود. طرفین مخالف، اگر تا دیروز رفیق هم بودند حالا "دشمن طبقاتی" هم هستند و خیلی اگر تمدن نشان دهند ، بدون کشت و کشتار از هم جدا می شوند! کمونیزم کارگری بعنوان سنت مدرن چپ ایران اتفاقا در عرصه بازگشائی فرهنگ تحزب قدمهای بسیار بزرگی برداشته. تحزبی که منصور حکمت پایه اش را ریخت درش سنت چپ که فرقه ای بود و اتوریته از بالا ادمها را "حل در ولایت" می کرد وجود ندارد. بحثها و اختلافها ازادانه می تواند رو به جامعه بیان شود. فراکسونیزم بعنوان راه حل متمدنانه حل اختلاف پیش بینی شده و درک عقب افتاده "سانترالیزم دموکراتیک" که توجیه تشکیلاتی سرکوب مخالف از بالا بود مورد نقد قرار گرفته است. اینها دستاوردهای بزرگی است. کافی است؟ هرگز اما شروع راه رفتن اصولی است باید پراتیکش کرد و به الگوی عملی جا افتاده تبدیلش کرد.

ج: ایرادهای شخصیتی و فردی- روانشناسی گروه ها و روانشناسی اجتماعی نشان داده که در هر جمعی، چه سیاسی چه غیر سیاسی الگوهای تکرار شونده ادمهائی پیدا می شوند که توان کار کردن در جمع را ندارند. این نوع ادمها از یک گروه هم نیستند. گاها جلو تر از گروه هستند و توسط گروه درک نمی شوند گاها از گروه عقب افتاده اند و طبعا دفع می شوند. شخصیتهای بالغ و متعادل آنها هستند که در عین پیدایش اختلافها و تنشهای طبیعی ناشی از آن بتوانند در بازی جاذبه و دافعه گروه شرکت کنند و تعادل خود را از دست ندهند. گروهها گاها در برابر افرادی که گریز از مرکز دارند بسیار تند و خشن عمل می کنند و بی تحملی نشان می دهند. هنر اینست که فرد و گروه بتواند توازن جاذبه و دافعه را حفظ کنند و جمع، جمع متوازن بماند.

اما این هنر ماندن در جمع، کار همه انسانها نیست. آدمها گاها بخاطر اختلالات شخصیت که بسیار هم در جامعه شایع است (آمارا تا 10 در صد افراد جامعه را هم ممگنست شامل شود)، درون کوران اختلافات به عکس العملهای انفجاری ناخواسته دست می زنند. مراجعه به تاریخ انشعابات از سوئی رد پای اینجور آدمها را نشان می دهد و از سوئی آدمهائی که فاقد بلوغ شخصیتی لازم هستند و دنباله رو اون آدمهای اول هستند . "گله وار" بدنبال اولیها راه می افتند! لذا یکی که شد بز سردمدار گاها تعدادی بع بع کنان بدنبالش می روند! این هم متاسفانه طبیعت انسانست و در تاریخ تمامی جمع های انسانی دیده می شود. حالا جمع سیاسی یا جمعی برای کوه نوردی!

حالا اگر سه لایه اصلی  بالا را در واقعیت ضرب کنیم ، زمان و مکان و شرایط هر دوره و داستان معین را درش لحاظ کنیم، شاید تصویر علمی تری از پدیده انشعاب و عللش بیابیم. اینکه حالا اون انشعاب معین به نفع چپ یا جامعه هست یا به ضررش، مسلما پاسخ کلی نخواهد داشت!

(4)بحران و انشعاب در کمونیزم کارگری مفید بود یا غیر مفید؟

از دید من بحران و انشعاب در جنبش کمونیزم کارگری و تحزب سیاسیش به رغم اینکه در کوتاه مدت دردناک است در بلند مدت بخشی از تکامل قانومند این جنبش است. جدائی های تاکنونی  در اکثریتشان ریشه های اصلی طبقاتی داشته اند. لایه اول جدائی درون حزب کمونیست کارگری، لایه حامی رفرمیزم سیاسی ایران بود. لایه دوم جدائی در سال 2004 بواقع برگشت به سنتهای همان چپ سنتی و حاشیه ای که نتایج نهائیش در حال حاضر به بزرگترین کلاپس سیاسی تاریخ چپ ایران منجر شده. این کلاپس، از دید من ناشی است  از عینیت تناقضی است که بین خواستهای جنبش کمونیزم کارگری برای درگیر شدن در انقلاب اجتماعی جامعه ایران  با ترمزی که تئوری مهجور مدرسیزیم در مقابلش ساخته .

به ظاهر و در کوتاه مدت این بحران و جدائی، "درد آور" است اما در بلند مدت مثل بسیاری از تغییرهای ماهوی در طبیعت ممکنست عامل تقویت کمونیزم کارگری گردد. هر چرخه بحران در تاریخ چپ هر بحران گسترده در چپ به همینگونه چپ را رشد داده و بارور کرده است. همیشه در کوتاه مدت شاهدان را گیج کرده و نالان و غم زده و گاها نا امید!

چپ ایران بطور عموم و کمونیزم کارگری بطور اخص از این زمین خوردنها و ایستادنها زیاد بخود دیده. در بلند مدت تکامل از پله های بحران بالا رفته و خواهد رفت. بحران، درگیری و تخاصم را باید خودی کرد. ازش نترسید. مثل آدمها که جلوی رودهانه ها و سیلها سد می زنند تا ازش برق بگیرند و زمینها را ابیاری، ما کمونیستها هم باید همه این اختلافات و دعواهای تلخ را به پله های تکاملی خود تبدیل کنیم.

بر عکس اسماعیل هوشیار، من ورود حکمتیزم به بحرانش را در بلند مدت به نفع کمونیزم کارگری می بینم. دیر یا زود کمونیزم کارگری باید با این تابلوی سیاه گردش براستش تصویه حساب می کرد. امید من اینست که فعالین کمونیست که دوره ای دنبال مدرسی افتادند شهامت باز یافتن راه کمونیزم کارگری را از خود نشان دهند. زمان حساسی است و تاریخ معطل ایشان نخواهد شد!

اینبار هم دوست من، اسماعیل هوشیار و ابراز نیهیلیستی نگرانیش، کمکم کرد تا نظرم را در موضوعی مهم بیان کنم. از او تشکر می کنم.

منابع دیگر:

(1)بعد از توضیح و توجیه !(اسماعیل هوشیار)

http://www.tipf.info/hekayate,ma.htm

(2)اسماعیل هوشیار: چه باید شد؟

http://www.azadi-b.com/J/2010/03/post_547.html

(3)سعید صالحی نیا: بدنبال شادی خروج از پیله! پاسخی به دوست عزیزم، اسماعیل هوشیار و سوالاتش

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/1415-1388-12-13-18-59-58.html

(4)از سایت تیف -اسماعیل هوشیار دیدن کنید

http://www.tipf.info/che,bayad,shod.htm

(4)سعید صالحی نیا: معضل تحزب گریزی در چپ- بخش دوم

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/5647-1389-11-06-09-08-22.html

(5)سعید صالحی نیا: معضل منفردین سیاسی و نیاز به سازمانیافتن آنها

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/5599-1389-10-30-15-24-53.html

(6)سعید صالحی نیا: سانتریزم هم پاسخ بحران حکمتیزم نیست!

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi.html

(7)سعید صالحی نیا: با تمهیدات تشکیلاتی نمی شود جلوی بحران "حکمتیزم" را گرفت!

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/8626-1390-10-03-21-31-36.html