مقاله

 

 


اصلاح طلبی حکومتی ؛ خطری در کمين و ....( بخش دهم )


محمود خادمی



رهبری جنبشِ سبز
موسوی و کروبی يا قهرمانانی از ميان جوانان و ....

با پيوند يابی و گره خوردن سرنوشت سياسی اصلاح طلبان ــ که تا قبل از شروع قيام اعتراضی مردم جزئی از نظام حاکم بر کشور بودند ــ با سرنوشت جنبش گستردهِ اعتراضی مردم ــ که در واقع موتور محرکه اصلی آن خشم و نارضايتی تلنبار شده 30 ساله مردم و بويژه جوانان از ستم کاريهای استبداد دينی حاکم بر کشور بود ) ؛ جنبش اعتراضی مردم از همان ابتدا به ماهيتی مبهم و مغشوش مبتلا گرديد . از طرفی همراهی اصلاح طلبان با جنبش مردم ؛ بدليل امکانات زيادی که از طريق آنان ؛ برای بسط و گسترش جنبش ؛ در اختيار مردم قرار می گرفت مفيد و ضروری بود . ولی از طرف ديگر ؛ همراهی آنان بدليل ماهيت آنها ــ بخصوص که در ابتدای قيام ؛ رهبری آن را نيز در دست گرفته بودند ــ باعث شد تا سطح مطالبات جنبش در ابتدا به " اجرای بی کم و کاست قانون اساسی " و " بازگشت به دوران طلائی امام " و .... محدود بماند و جنبش نتواند از همان ابتدا ؛ ماهيتی راديکال و سرنگونی طلبانه به خود بگيرد .


يعنی در حاليکه از همان ابتدا بدنه جنبش سبز ــ مردم ؛ زنان و مردان جوان و دانشجويان دلير و پر شور ــ با سودای ديگر در سر بسيار جلوتر از رهبران نمادين جنبش ؛ خواست عمومی شان سرنگونی تمام عيار حکومت دينی بود ــ خواستی که در اثر کار شکنی ؛ ترمزها و مانع تراشی های اصلاح طلبان ناکام ماند ــ اصلاح طلبان ؛ موسوی و کروبی در پی بازگشت به دهه 60 يعنی " دوران طلائی امام " و " اجرای بی تنازل قانون اساسی " بودند و اجازه ندادند که اعتراضات گسترده مردم بيک جنبش فراگيرِ سرنگونی طلب تبديل شود و مدتی بعد نيز جنبش مردم را دچار رکود و رخوت نموده به مرور آن را به سکوت و سکون کشاندند .

اما مهمتر اينکه ؛ اين گره خوردگيِ سرنوشت سياسی اصلاح طلبان و جنبش اعتراضی مردم ؛ باعث شده بود که جنبش مردم در نقطه رهبری ؛ ماهيتی دوگانه و مغشوش داشته باشد . يعنی در حاليکه مردم در عمل و در پروسه قيام خيلی زود ؛ از رهبری موسوی و کروبی عبور کرده ــ و بطور عملی مرزهای قرار دادی آنها را پشت سر گذاشته و از آنها حرف شنوی کامل نداشته در موارد زيادی نيز دستورات آنها را ناديده می گرفتند ــ اما بدليل ؛ سلطه و سيطره انحصاری اصلاح طلبان بر سرنوشت جنبش و در اختيار داشتن امکانات وسيع پيشينی و هم چنين بدليل عمر کوتاه جنبش ؛ قيام مردم در آن زمان نتوانست به رهبرانی شايسته و ذيصلاح ــ از متن جنبش ــ دست يابد .


اما چرا و چگونه ؛ عليرغم شناخت مردم از پيشينه اصلاح طلبان ــ به خصوص آشنائی با آنان در جريان 8 سال رياست جمهوری خاتمی ــ جنبش مردم به رهبری آنها تمکين نموده و سرنوشت قيام مردم بدست آنان سپرده شد ؟ همچنين اصلاح طلبان چگونه قيموميت و رهبری خود را بر جنبش گسترده مردم تحميل نمودند ؟

دلايل استيلای رهبری اصلاح طلبان بر جنبش :


1 ــ در فضای غيبت طولانی ــ 30 ساله ــ نيروهای انقلابی و جريانات سياسی مخالف رژيم ( سازمانهای سياسی سنتی ) که قبلا" در جريان اعدام های دهه 60 توسط رژيم قتل و عام شده و يا مجبور به جلای وطن و ترک کشور گرديده بودند و نبود رسانه های آزاد و مستقل در داخل کشور که بتواند اخبار و حقايق سياسی بدون سانسور در اختيار مردم قرار گيرد و همچنين بتوان از طريق آن صدای دگر انديشان و مخالفان را شنيد و مردم بتوانند با جريانات سياسی مخالف رژيم آشنائی پيدا کنند . کسانی از اصلاح طلبان با سازماندهی تشکيلاتی و امکانات رسانه ای پيشينی و توان مالی و ته مانده نفوذ در ساختار قدرت و دستگاه روحانيت ؛ توانستند ديدگاهها و انتظارات خود را به گفتمان مسلط در عرصه سياسی ايران تبديل نمايند .


اين گفتمان ــ راهبرد اصلاح طلبان حکومتی ــ که به عنوان تنها گزينه در اختيار مردم قرار گرفت ؛ در نبود گفتمان های ديگر ــ مربوط به گروههای سياسی و ساير دگر انديشان ــ مورد استقبال مردم قرار گرفت و به سرعت فراگير شده و توانست در پروسه اعتراضات مهرِ مشروعيت و حقانيت رهبری جنبش اعتراضی را بر پيشانی اصلاح طلبان حک نمايد .


2 ــ مردمی که از ستمگريهای رژيم آخوندی به تنگ آمده بودند و بدنبال مجرايی برای بيان اعتراضات در گلو مانده خود بودند . از فرصت اعتراض به تقلب انتخاباتی بدست آمده که در واقع بهترين و تنهاترين مجرائی بود که بعد از 30 سال حاکميت استبدادی آخوندها در عمل در دسترس مردم قرار گرفته بود ــ اين فرصت بوسيله اصلاح طلبان در اعتراض به تقلب انتخابات رياست جمهوری ايجاد شده بود ــ تبعيت کردند . اين تبعيت خود به خود ؛ باعث تقويت جايگاه مردمی اصلاح طلبان و مشروعيت بخشی به آنان ؛ برای کسب رهبری جنبش گرديد .

اما رهبری اصلاح طلبان حکومتی بر جنبش مردم امری موقتی و زود گذر بود . مدتی بعد از شروع جنبش سبز ؛ مردم راه خود را از اصلاح طلبان جدا کردند . دقيق تر اين که ؛ جنبش اعتراضی مردم معروف به " جنبش سبز " از تظاهرات عاشورا به بعد مسيری ديگری را بر گزيد . در تظاهرات عاشورا مردم بطور عملی مرزهای قرار دادی اصلاح طلبان را پشت سر گذاشتند و راهبرد عبور از نظام را برای پيشبرد جنبش انتخاب کردند . پيام اصلی تظاهرات عاشورا اين بود ؛ که ديگر در اين جنبش با مشخصات کنونی اش جائی برای راهبرد اصلاح طلبان و مطالبات حداقلی آنان باقی نمانده است . يعنی در اين تظاهرات مردم نشان دادند که راه نجات واقعی و نهائی ؛ خلاصی از شر " ولايت فقيه " و سرنگونی تمام عيار حکومت دينی است و بيش از اين نبايد جنبش مردم ؛ معطل اصلاح طلبان بماند و به سراب اصلاحات ــ اين امامزاده بی معجزه ــ دخيل ببندند .


در واقع " جنبش سبز " بعد از عاشورا با " جنبش سبز " قبل از آن ؛ تفاوت کيفی و محتوائی داشته و از آن به بعد ؛ اين آقايان موسوی و کروبی بودند که لنگان لنگان بدنبال جنبش مردم ؛ می بايست خود را با اين پديده جديد ــ که بی شباهت با مراحل مقدماتی يک انقلاب نبود ــ تنظيم و در باره جايگاه خود در جنبش مردم ؛ تصميم گيری می نمودند . يعنی در واقع جنبش مردم در تظاهرات عاشورا در کيفيتی کاملا" متفاوت با انتظارات موسوی و کروبی ــ کيفيتی ساختار شکنانه ــ خود را نشان داد و از آن بعد ؛ اين موسوی و کروبی بودند که گرفتار در محضورات و دست بستگی هايِ اصلاح طلبی و در فاصله ای نجومی از جنبش سبز ؛ بدنبال آن روان بودند .


متأسفانه بيشتر نيروهای سرنگونی طلب خارج کشور با چشم بستن و نديدن اين سر فصلِ تغييرِ کيفيِ جنبش سبز ــ در اعتراضات عاشورا ــ همچون گذشته تلاش داشتند که موسوی و کروبی را آينه تمام نمای جنبش قلمداد کنند و با اين شاخص دوری و نزديکی خود را با اعتراضات مردم توجيه و تنظيم نمايند . اين نگرش باعث شد که ؛ چشمان آنان بر حماسه های درخشان و پايداری سترگ زنان و مردان و بخصوص سد شکنی دختران و بانوان دلير ايران بسته بماند و به جای آن پيامها و موضعگيريهای موسوی و کروبی را به کل جنبش تعميم دهند .
البته آقايان موسوی و کروبی در شروع و پيشروی اوليه اين جنبش نقش اساسی و تأثير گذار داشته اند . و بهمين خاطر ؛ حمايت و پشتيبانی آنان از جنبش مردم بايد مورد تقدير و استقبال نيروهای سياسی قرار ميگرفت و همچنين همراهی و همنوائی آنان با مردم در جريان اعتراضات نيز اقدام مهمی در مسير پيشرفت جنبش بوده و بايد مورد ستايش قرار ميگرفت . اما قدر دانی و تجليل از اقدامات مفيد اين دو بزرگوار ــ که بسيار هم ضروری بود ــ بهيچوجه نبايد شائبه رهبری ايندو ــ بر جنبش ــ را القاء کند ؛ امری که خود آقايان موسوی و کروبی نيز ؛ بارها آن را انکار کرده بودند .


اما نگرشی که در آن زمان با عمده کردن نقش موسوی و کروبی بعنوان رهبران جنبش سبز ؛ همه دستاوردها و ظرفيت های جنبش مردم را در وجود آنان خلاصه و به جيب آنها روانه می نمود ــ تا بدينوسيله تخطئه جنبش سبز بوسيله خود را ؛ توجيه نمايد ــ به پيامدهای منفی و زيانبار اين اقدام خود توجه نداشت و يا احتمالا" نمی دانستند که با مطلق کردن نا بجا و غلط نقش موسوی و کروبی و ديگر اصلاح طلبان بعنوان رهبران اعتراضات مردم ؛ باعث ميشوند در صورت هر نوع عقب نشينی و تزلزل در مواضع آنان ــ که در عمل هم اتفاق افتاد ــ سرخوردگی ؛ واگرائی و بی اعتمادی دامنگير بخش وسيعی از نيروهايِ جنبشِ اعتراضی مردم بشود .


از طرف ديگر ؛ اصرار نيروهای سياسی سرنگونی طلب در مطلق کردن رهبری موسوی و کروبی بر جنبش مردم ؛ مگر غير از تقديم دو دستی محصول تلاش و فداکاری مردان و زنان معترض و آزادی خواه کشور ؛ به آنان بود . يعنی تکرار غفلتی که در گذشته ای نه چندان دور و بشکلی ديگر ــ و آن بار در ساده نگری و اعتماد و خوش بينی به خمينی ــ باعث شد تا حاصل درد و رنج و فداکاری مردم و انقلابيون به جيب گشاد آخوندها برود .


روشن است که در شرايط معادله يک مجهولی ؛ يعنی شرايطی که يک آلترناتيو ملی و دمکراتيک در صحنه حضور دارد و می تواند در نظر همه به آسانی ؛ به سازمان اصلی نبرد با رژيم مبدل شود ؛ هر کس و هر گروه می تواند براحتی مختصات خود را با جنبش مردم تنظيم نموده و انتخاب نمايد . اما در شرايطی که چنين آلترناتيوی وجود ندارد ؛ تصميم گيری و اتخاذ مشی درست در رابطه با جنبش ــ جنبشی که ممکن است به رقيب هم بدل شود ــ البته سخت است و بدرجه ای از گذشت و تسامح نياز دارد . اما آنچه که روشن و قطعی بود ؛ بی عملی و انفعال نيروهای انقلابی در رابطه با جنبشی که خروش يکپارچه اش ارکان ولايت فقيه را به لرزه در آورده بود ؛ هر دليلی هم که می داشت ؛ نتيجه اش تنها گذاشتن جنبش دست به نقد مردم و اميد واهی بستن به وعده های نسيه بود .


اما در ورای شک و ترديد ها و بدور از نگاه های اما و اگری به جنبش سبز ؛ در جريان اعتراضات اجتماعی 5 ــ 6 ماهه مربوط به انتخابات رياست جمهوری به خصوص در اعتراضات عاشورا ؛ ديگر برای بيشتر مردم مشخص شده بود که ؛ باز هم اين جنبش دانشجوئی است ــ جنبشی که از ابتدای شکل گيری خود ؛ هميشه جوهره ای ملی داشته و خواسته های ملی و دمکراتيک مردم را نمايندگی کرده است ــ که ميدان دار اصلی نبرد با دشمن است . و با ابراز عملی شايستگی ها ؛ می رود تا هدايت و رهبری جنبش مردم را بدست بگيرد ؛ نيروئی که نور اميد نسبت به آينده جنبش را در دل مردم می پراکند .


بهر حال اين دانشجويان آزاده کشور بودند که در اعتراضات مربوط به 16 آذر و بعد در اعتراضات عاشورا و 25 بهمن ؛ آگاهانه در نبرد و جنگی نا برابر ــ که رژيم به مردم ايران تحميل کرده بود ــ به مصاف و رو يا روئی با ايادی و مزدوران نظامی ـ امنيتی پرداختند و به سحر و جادوی اصلاح طلبان ــ که برای پيش گيری از رشد و اعتلای انقلابی جنبش در آن روزها ورد " عدم خشونت " می خواندند و مردم را از حق مشروع دفاع از خود پرهيز می دادند ــ مهر باطل زدند . گويا مردم ايران جز سرکوب ؛ زندان ؛ شلاق و شکنجه ؛ اعدام و تير باران در اين مملکت حق ديگری ندارند و به توصيه آقايان اصلاح طلب ؛ مردم ايران بايد 30 سال ديگر جنايات و تبهکاريهای آخوندها را تحمل کنند و دم بر نياورند .


تمام شواهد و فاکتها در مقاطع مختلف قيام و به خصوص در نبرد حماسی 25 بهمن نشان می داد که آقايان موسوی و کروبی ــ يا خاتمی و ديگر اصلاح طلبان ــ با مختصات سياسی و اعتقادی آن زمانی شان ؛ نه در آن ايام رهبری جنبش را بعهده داشتند و نه می توانستند در آينده ؛ زنان شجاع و مردان دلير ايران را با مطالباتی ساختار شکن و عبور کرده از قانون اساسی و ولايت فقيه رهبری کنند . در اينصورت ؛ خورشيد آزادی مردم ايران بايد در پرتو اراده و رهبری فرزندان قهرمانش ؛ دانشجويان دلير ايران ؛ تابيدن آغاز کند .


بنابراين همانطور که حنيف نژادها ؛ جزنی ها ؛ احمد زاده ها ؛ پاک نژادها و ساير رهبران بزرگ اکثر سازمانهای سياسی و انقلابی و همچنين شخصيت های ملی و مردمی گذشته از ميان دانشجويان سر بر آورده اند . اکنون نيز اين اميدواری وجود دارد که از همين کانون پر طپش مبارزات مردم رهبران شايسته و ذيصلاح ؛ برای ادامه مبارزه مردم و احيا و باز سازی جنبش سبز سر بر آورند .


نسل جوان و دانشجويان دلير کشور که پايه و پتانسيل اصلی برای تغيير و سرنگونی رژيم می باشند ( نسلی که تجربه انقلاب 57 را پيش روی خود دارد و عاری از خطاهای گذشته است ؛ اپوزيسيون در داخل و خارج از او انرژی و انگيزه می گيرد و مردم به او اميد بسته اند و نسلی که در نهايت ؛ پيروزی بر استبداد دينی و رژيم ولايت فقيهی را تقديم مردم ايران خواهد کرد و ..... ) اکنون ديگر ــ به خصوص بعد از ابراز شايستگی ها در جريان اعتراضات 6 ماهه مردم ــ چشم اميد مردم به همين پيشگامان عملی جنبش و رهبران عملی جنبش دوخته شده است ؛ پيشگامانی که از جنبش مردم می آموزند و آموزه های خود را جمع بندی و به جنبش بر می گردانند .


بايد تلاش شود از متن همين نيروها قهرمانانی برای رهبری جنبش مردم ايران بر خاسته شود . زمينه سازی و پرورش اين قهرمانان وظيفه ای مهم و اساسی بر دوش مخالفين و نيروهای سياسی خارج کشور ميباشد .

 ادامه دارد

محمود خادمی ــ 20.06.2012
arezo1953@yahoo.de
 

http://www.tipf.info/eslam,sad,ast,9.htm


http://www.tipf.info/eslam,sad,ast,8.htm

http://www.tipf.info/eslam,sad,ast,7.htm

http://www.tipf.info/eslam,sad,ast,6.htm

http://www.tipf.info/ESLAE,DINI,sad,ast,5.htm


http://www.tipf.info/eslahe,dini,sad,ast,4.htm

http://www.tipf.info/eslahe,dini,sad,ast,3.htm

http://www.tipf.info/eslahe,dini,sad,ast,2.htm


http://www.tipf.info/eslahe,dini,sad,ast.htm

 


_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود..

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد