تاریخ انتشار :21.11.2023 آخرش ... روز چهارصد و بیست و چهار جنبش مردم ایران... حکومت اسلامی در ایران روز یکشنبه از یک موشک جدید رونمایی کرد که به گفته مقامهای سپاه پاسداران قابلیتهای بیشتری نسبت به موشک فتاح دارد. دنیا از ترس پشماش ریخت . سالها پیش در 29 آبان 1344 متولد شدم ، نحوه تولد یادمان نیست که کی را قسم خوردم ! مادرمان هم نیست تا بپرسیم . بابا هم که اصلا در محاسبات نبود . ولی شواهد میگوید از همان بدو تولد همه چیز مشکوک بود . کمی که بزرگ شدیم متوجل شدیم همه چیز مشکوتر شد . حاج باقر و مش علی دو بقال مدعی و به نام محله سخت مشغول رقابت بودند و من از لج مش باقر از علی شاه هی یام یام میخردم تا حاج باقر اقتصادش ضربه بخورد ولی اون ناکس ککش هم نمیگزید .
سالها بعد از تولد وارد مدرسه ابتدایی شدم و درهمان درب ورودی مدرسه و روز اول یه چک آبدار از یکی خوردم معترض شدم چرا میزنی؟ گفت چون تازه واردی . گریه کنان برگشتم تا با مادرم برگردم خانه ... ولی ننه ایی در کار نبود منو انداخت وسط جامعه و خودش به جیک ثانیه غیب شد . برگشتم داخل مدرسه . بعد از پایان روز اول اونی که سیلی زده بود را به بهانه ایی کشیدم جایی و تعدادی لگد و سیلی نثارش کردم اون هم گریه کنان رفت برادر بزرگش را آورد و حسابی منو زد . رسیدم خانه خطاب به ننه معترض شدم اینجا دیگه کجاست ؟ ننه هم با خونسردی گفت اسمش مدرسه است و محل بزرگ شدن ... گفتم من میخواهم تو خونه بزرگ بشم . ننه گفت نتو خونه فقط هیکلت بزرگ میشه ... دیدم حریف زبون ننه نمیشم با مدرسه آشتی کردم و فهمیدم هرجا جا زورم نمیرسه میشه یواشکی شیشه شکست ... حوثیهای یمن که گوش به فرمان حکومت اسلامی در ایران هستند ، یک کشتی باری را توقیف کردند . رهبر حوثیها پیشتر هشدار داده بود که نیروهایش میتوانند کشتیهای اسرائیلی در دریای سرخ و تنگه باب المندب را هدف قرار دهند.اسرائیل قسم خورد کشتی مال ما نیست ...
خیلی زود فهمیدیم از نفت مفتی خبری نیست و حتی پول گلوله تیرباران شده ها را هم میگرفتند ... ولی من ناامید نشدم و بعد از دستگیری و آزادی در دفعه دوم از خیر ایران گذشتم و زدم بیرون ... البته بازپرس هم اشاره هایی که مثل فنر کمکی عمل کرد و گفت اگر مثل گوسفند نمیتواتی آرام نخشوار کنی و به اسلام خدمت کنی ، برو ... دفعه سوم درهمان خیابان تیر خلاص میزنیم از محاکمه و زندان خبری نیست . ومن رفتم و هنوز میروم . خروج من از ایران در 1365 پایان بر مشکلات نبود بلکه یک آغاز جدید بود .
گفتم دست خودم نیست برای نوشتن نیاز به سوژه مشخص ندارم فقط مینویسم . غلط یا درست ، بد یا خوب ... تو اسمش را هر دوست داری بگذار . مثل غذا خوردن یا نظافت یا کلا زندگی ... از همان قدیم در گوشه اتاق ما پرده ایی وجود داشت که پشتش هیچی نبود یک طاقچه کوچولوی خالی . ولی من هر روز میرفتم و میگفتم پشت پرده چه میتواند باشد ؟ و پرده را میزدم کنار و طاقچه خالی را نگاه میکردم و میدانستم خالی بودن طاقچه حتما دلیل دارد .
________________________________________________________ توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد