مقاله

 

 

تاریخ انتشار :28.06.2019

الیزابت مُرد ، زندگی را به خاطر بسپار !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 


.کاخ سفید : برای رفع نتش با سپاه پاسداران و تروریستهای مسلمان حاکم در ایران عجله ای نداریم...

من : راحت باشید ... جاکشها

...........................................



وفات الیزابت عجیب نبود کمی دلگیری ... رفتیم و با شاخه گلی ذفنش کردیم اما خاطره ایی جالب که یادم نمیرود .



با الیزابت مواقعی قهوه ایی و گپی و درد و دلی ... زنی حدود 20 سال از خودم بزرگتر یعنی 70 ساله و نتها وجه اشتراک هم تنهایی . خودش میگفت در همه سالها و همه جا فعال بوده و دیر فهمیده تنهایی الزاما به پر بودن اطرافت نیست . الیزابت حالا بیتشر احساس تنهایی میکرد با همه رابطه صمیمی و خوبی داشت ولی بازم از تنهایی مینالید و انگار برای جبران گذشته عجله داشت . ولی نمیدانست چکار باید بکند ؟



یک روز الیزابت خبر داد که باید مرا ببیند رفتم به رستوران و به شام دعوتم کرد . برق شادی در چشمانش دیده میشد. کمی نگرانم کرده بود . سوال کردم اتفاقی افتاده که بیتابی ؟ گفت دوست پسر پیدا کردم .



باورم نمیشد و گفتم داستان پیدایش را تعریف کن . گفت رفته بودم مراسمی در آونجا ، که یک پیرمردی همسن خودم اول چشمک زد بعد یه متلک گفت ، بعد قهوه خوردیم ، الانم قرار گذاشتیم هفته دیگه با هم بریم مسافرت ایتالیا ... راستش کمی حسودیم شد به این سرعت عمل ... ولی واقعا خوشحال بودم برایش آرزوی خوشی کردم و رفت.



یک هفته بعد دوباره تماس گرفت و قرار گذاشتیم . سرحال نبود و غمگین هم نبود بیشتر در فکر بود .



گفتم چی شد ؟ گفت شب اول که رسیدیم هتل من اتاق جدا گرفتم . فردا صبح که برای صبحانه آمدم هتلدار گفت : منتظر کسی نباش ، آن آقا دیشب در آواخر شب حسابش را تصفیه کرد و رفت ...



این رفتار متناقض الیزابت در اکثر انسانها همیشه عمل میکند ، یعنی تناقضی بین آنچه که قلبا دوست داری و آنچه که عملا اتفاق میافتد . این رفتارشناسی کار تکنیکی روانشناس است ریشه در تمام گذشته دارد و من نمیتوانم . ولی تجربه کردم که در سیاست و زندگی شخصی مستمر این تناقض هست و معمولا زمان کافی برای شناخت مکفی دلایل نیست . الیزابت چند بار تکرار کرد نمیخواستم اینطور شود ولی نمیدانم چرا اینطور شد ؟



با همان زبان الکن گفتم : شاید بهتر میبود قبل از سفر کمی از انگیزه تان در ایجاد رابطه بیشتر حرف میزدید . یک عجله ای در هر 2 طرف بوده که نشان یدهد غریزتا گذشت زمان را سریعتر میغهمید . تو حق داشتی برای رابطه لیمیت ( حد و اندازه ) گذاشتی و متقابلا به طرف مقابلت هم حق بده که معیارهای خودش را داشته باشه . حتی ممکن بود کار به فیزیک یا سکس هم نکشه با توجه به سن و سال . ولی اون دوست داشته با یکی باشه ، شاید دلش برای نفسهای زنی تنگ شده و یا هر چیز دیگری . این اتمسفری است که آدمها به شکلی طبیعی به حضور جنس مخالف نیاز دارند و از آن لذت میبرند تا زمان مرگ...



الیزابت گفت : ولی هنوز هم خوشحالم ...

گفتم این بار از چی ؟



گفت : از اینکه هنوز میتوانم حس بدهم و حس بگیرم . احساس زنده بودن میکنم . من هنوز نفس گرمی دارم ، حق با توست من نباید اتاق جدا میگرفتم . مهم نبود چی میشد من قدر اون حس گرم رو ندونستم ، من بلد نبودم من دیر فهمیدم ، زندگی رعایت قوانین کلیشه ای در پیله ای شخصی نبود که دور خودم تنیده بودم ، تنها چیزی که ازارم میدهد اینه که میدانم در سن و سال من این اتفاقات معمولا تکرار نمیشود ...



بعد از آن خاطره چند بار دیگر تا زمان وفات الیزبت را دیدم . الیزابتی که دیگر نه غُر میزد و نه گلایه میکرد .

 

.........................


تبعیض و ظلم به زنان قدمتی تاریخی دارد ، در محیط کار ، آموزش و پرورش و...به وضوح دیده میشود . در فرهنگ شرق و غرب تفاوتهای ظاهری زیادی هست ولی جوهر همه شان یکی ست .



تبعیض و ظلم به زنان اشکال مختلفی دارد اما در یک صحنه شرقی همه چیز برعکس میشود ، انگار عادت کردیم از افعال معکوس استفاده کنیم . هرچند در همان فرهنگ شرقی هم حالا اعتراضات زنان به تبعیض ربطی به اندامشان ندارد ، در هیچ آکسیونی زنان شعار نمیدهند که چون مردان هیز به سینه آنها نگاه میکنند پس ظالمند...



در شرق و ناز و فرهنگ مزخرف شرقی موضوع به سادگی قابل تفکیک نبود و نیست . در روزگاران گذشته و لایه های پائین جامعه عمدتا ، پسرها از یک سنی و بلوغ جوانی دوست داشتند متلک بگویند ایجاد رابطه هم سخت بود و هم ساده و کلیشه ای . کله قند ، شیرینی ، دیپلم ، سربازی و کار و خواستگاری و چند باری کتک خوردن از دست برادران عروس... به جز این ریل فقط متلک بود و نگاه و حسرت ...

 

و دخترها باید اعتراض میکردند ، قلبا خوششان هم میآمد که پسری چیزی بگوید این خوش آمدن ربطی به بی پرنسیبی نداشت و فقط ریشه در واکنش های طبیعی هرمونها داخلی انسان است ، ولی جامعه حکم میکرد معترض باشند . هرچه بلندتر فریاد میزد و کار به دعوای خانوادگی و چماق و چاقو میکشد انگار بهتر بود ، اما در اعماق وجودشان اعتراض بیشتر یعنی فاز مثبت بیشتر ... بعد از سالها اختلاف و دعوا به خاطر یک کلمه یا متلک ، در یک صبح ارغوانی ناگهان کارت دعوتی میآمد که جهت پیوند این 2 قرقی یا کلاغ عاشق به صرف شیرینی و شام ....منظورش همان 2 قرقاولی بود که ظاهرا سایه هم را با تیر میزدند .


 
در فرهنگ غرب عمدتا پدیده ایی به نام متلک معنی ندارد و یا بار منفی ندارد، در مقابل تعریف مردان از اندام زنانه ، زنان 3 عکس العمل خواهند داشت .


اگر متقابلا خوششان بیاید و نیازشان هم باشد از تعریف خوششان میآید و با جمله ای متقابل در فاز وعکس العملی مثبت نشان میدهند و ادامه ماجرا...
 


صحنه دوم خانم خوشش نمیاید یا حوصله و نیاز ندارد و در سکوت و بی محلی بحثی ادامه نمیدهد ، به زبان ساده یعنی برو پی کارت ...



 بعد از این مرحله اگر جنس مذکر سماجت نشان دهد ، خانم موضوع صحبت را با هوشیاری عوض میکند و مثلا در حالی مرد از زیبایی سینه و چشم خانم تئوری میبافد ، زن ناگهان بحث گرسنگان آقریقا را وسط میکشد ، معنی ساده آن یعنی گورت را کم کن ...



ظلم به زنان واقعی است ولی ربطی به طبیعت زنان و تعریف از زیبایی های طبیعی شان ندارد .



رابطه عاطفی و طبیعی و نیازهای فیزیکی که مشروط شود به حفظ قرآن و انجیل و کاپیتال مارکس و طبقه و شغل و داشتن پول زیاد...در چنین حالتی مظلومتر از مرد بدبخت در تمام کائنات پیدا نمیکنی ، حتی از خر مظلومتر ...

 

 

اسماعیل هوشیار

28.06.2019

 


 

________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد