مقاله

 

 

تاریخ انتشار :26.11.2018


سخنی کوتاه
نگذارید شک کنیم

حمید محبی


……………………….


مشکل بزرگ خیزش سال ۵۷ چه بود؟
مردم کم گذاشتند؟
مردم فداکاری نکردند؟
شرایط نامناسب بود؟
آخوندها را «گوادالوپ»ی‌ها آوردند؟
شاه خائن بود؟
خمینی خدعه کرد؟
ارتش واداد؟
سازمانها و احزاب ایرانی؟
اجانب؟
ینگه دنیایی‌ها؟
مسلمانها؟
این؟
آن؟
همه؟
همه غیر از خودمان؟
یانه،
نقر فرهنگی ما،
همان که تمام علفهایش هرز بود.
مردم میدانستند؟
مردم فریب نخوردند؟
مردم به دنبال هدفی براه نیفتادند که آنرا نمیشناختند.
فریاد استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی سرندادند.
پس آن میلیونها تن چه کسانی بودند؟
بی آنکه بدانند جمهوری اسلامی چیست.
بی آنکه بخواهند بدانند جمهوری اسلامی چیست.
بدون اینکه اسلام را بشناسند.
کتاب نبود؟
رساله‌ی آخوندها نبود؟
خرافه نامه‌ی « حلیه المتقین نبود»؟
کتابهای دیگر نبودند؟
در مدارس عربی تدریس نمیشد؟
نظام قبلی مقصر بود که دین و مذهب را در مدارس درس میداد تا همه بدانند چیست؟
نظام قبلی مقصر بود که دین و مذهب را ممنوع کرده بود تا همه ندانند چیست؟
دست آخوندها را باز گذاشته بود تا بگویند و همه آنها را بشناسند؟
دست آخوندها را بسته بود تا نگویند و کسی نداند حرفشان چیست و مردم فریب بخورند؟
مردم نمیدانستند؟
مردم کتاب نمیخوانند؟
یعنی الان میدانند؟
یعنی الان کتاب میخوانند؟
فضای مجازی کمک کرده است؟
یا خیر فضای مجازی القاء میکند.
معلومات عمیق میدهد؟
یا خیر تنها شعار پخش میکند؟
کسی علاقه‌ای به خواندن یک متن تحقیقی دارد؟
کسی علاقه‌ای به خواندن یک تحلیل سیاسی دارد؟
چند نفر؟
شما میبینید؟
پس اشکال از ماست.
اگر شما ببینید.
و ما نبینیم.
همان که شما میگویید،
اما،
من سخن دیگری دارم.
اشکال دیگری دیده‌ام.
مشکل دیگری میشناسم.
پس بگذارید بی پرده بگوییم.
دو اشکال بزرگ چنین بودند:
یکم دانایانی که میدانستند اما سکوت کردند.
بخش بسیار بزرگی از آنها که اهل کتاب بودند و ماهیت آخوندها و جمهوری اسلامی را میشناختند و نمیگفتند.
گذاشتند تا مردم به چاله بیفتند و خود مردم اگر توانستند تجربه کنند و بدانند.
بجای روشنگری، نان خود را در کاسه‌ی خورشت گندیده‌ی آخوندها فرو کردند.
تلاش کردند فرو کنند تا آنها هم از خوان یقما لقمه‌ای بزنند.
دوم نادانانی که نمیدانستند و وانمود میکردند، میدانند.
نادانانی که نمیدانستند و خود را روشنفکر، انقلابی و نویسنده نمایانده، مردم را به گمراهی میراندند.
حتا هر زندانی سیاسی که حالا به همت مردم آزاد شده بود با خواندن چندین کتاب و دانستن چند تئوری میخواست رهبری مردم را بدست بگیرد.
بی آنکه صلاحیتی در آنها باشد.
بی آنکه بدانند که خودشان هم نمیدانند.
دیدید به کجا کشیدند.
دیدید به کجا رسیدند.
اینگونه شد که مردم از چاله به چاه جمکران و گودال جنگ و باتلاق حکومت آخوندی افتادند.
گاهی گفتن شهامت میخواهد.
گاهی گفتن شما را تنها خواهد کرد.
گاهی بهای سنگینی برای آن خواهید پرداخت.
همچنانکه کسروی پرداخت.
همچنانکه هدایت پرداخت.
همچنانکه خاورانی‌ها پرداختند.
بر اساس جو عموی گفتن ساده است.
بر اساس خواسته‌ی همگانی گفتن آسان است.
مهمل بافتن ساده است.
بهایی ندارد.
همیشه میگویند.
میگویند و به اوج میروند.
و گروهی را بدنبال میکشند.
امروز تلاش این است که چنین جا بیندازند:
چنین:
بگذار هر کس میخواهد آخونها را سرنگون کند.
هر چه پیش بیاید از این که هست بهتر است.
از این که هست بهتر خواهد بود.
ابتدا سرنگون بشود.
بعد درست خواهد شد.
نه چنین نیست.
یکم اینکه آخوندها خودشان سرنگون نخواهند شد.
آخوندها را باید سرنگون کرد.
مردم را به انفعال نرانید.
دوم اینکه اگر ندانید چه میکنید،
آنچه پیش بیاید بهتر نخواهد بود.
آنگاه که نمیدانید چه پیش خواهد آمد، چگونه ادعا دارید بهتر خواهد بود؟
یکبار آخوندها و حامیانشان را نشناختید.
بدنبال «همَه با هم» خمینی براه افتادید.
بیش از چهل سال است که مردم بهای آنرا با جان و مال میپردازند.
اینبار چشمها باید باز باشند.
آخوندها را باید با داشتن برنامه‌ریزی برای پس از آنها، به زیر کشید.
اگر ندانید بدنبال چه کسانی براه میافتید باز هم همان خواهد شد که پیشتر شده است.
فکر میکنید چیزی در فرهنگ ما تغییر کرده است؟
چنین است؟
نداریم کسانی که میدانند اما نمیگویند؟
نداریم کسانی که نمیدانند اما در بالای به اینطرف و آنطرف کشیدن مردم نشسته‌اند؟
نداریم کسانی که تنها قدرت و منفعت خود را میجویند؟
و کلاهی از نمد نفت مردم ایران؟
نداریم کسانی که تمایلی به شنیدن و دانستن ندارند؟
چیزی تغییر کرده است؟
شما چه میبینید؟
امیر تتلوی لمپن پیشتر است،
یا
آن زندانی سیاسی که در مقابل آخوندها ایستاده‌ است؟
فلانی‌ها که پشتیبانی مالی از آنجاها دارند پیشترند،
یا
دیگرانی که با دستان خالی واقعیتها را نشان میدهند؟
آیا وضعیت عمومی، فضای عمومی و فرهنگ مردم ما بغیر از تغییرات ناگزیر شکلی، تغییر محتوایی هم کرده‌ است؟
آیا دشت بی‌فرهنگی ما دیگر تمام علفهایش هرز نیست؟
نگران نباشید.
در سالهای بعد،
باز هم یاد کسانی که دیگر نیستند را،
گرامی خواهید داشت.
همانها که میگفتند و کسی نمیشنید.
همانها که مینوشتند و کسی نمیخواند،
و امروز اگر کسی چیزی بنویسد،
چیزی بگوید،
و آن نوشته یا گفته، با توجه و اقبال دیگران روبرو شود،
من به او شک میکنم.
به او تردید میکنم.
نکند برای خوش آیند عمومی میگوید،
نکند برای جلب توجه مینویسد.
پس نخوانید تا ما تردید نکنیم.
چه زیباست سخن و نوشته‌ی انسانهایی که در سکوت مینویسند.
در سکوت میگویند.
برای همان چند نفر مخاطب خودشان.
همان چند نفر کافیست.
و گرنه باز هم تردید،
نگذارید به آنها شک کنیم.
نگذارید به خودمان شک کنیم.
که چنین خواهد شد.

بهداد محبی
26-11-2018

................................................


پیوندهای تاریخی ویرانگر ایرانیان با عربستان

حمید محبی



ایرانیان با عربستان پیوندی تاریخی دارند.
پیوندی عمیق دارند.
و در دیدی دیگر،
این عربستان است که با ایرانیان پیوندی تاریخی و عمیق ساخته است.
این پیوند را گاهی میتوان به پیوند درختان تشبیه کرد.
برای پیوند زدن دو درخت به یکدیگر، قطعه‌ای کوچک و جوانه‌دار از درخت پیوند ‌دهنده را می‌آورند، در زیر پوست درخت پیوندگیرنده می‌گذارند و محکم میبندند.
بهتر بگویم فرو میکنند.
سال بعد می‌بینید درخت پیوند گیرنده‌ی بیچاره شاخه‌ای از درخت پیوند دهنده تولید کرده است.
بی آنکه خود بخواهد.
بی آنکه خود بداند.
اینچنین شده است.
عربستان از آندسته کشورهای جهان است که صاحب نامی از خود نیست. اسمی که او را بدان بنامند.
این ربطی به ما ندارد.
ربط ندارد اگر عربستان خود را به ما ربط ندهد.
ربط ندارد اگر عربستان خود را به ما ربط نمیداد.
اما داد،
پس دارد.
نگاهی کوتاه می‌افکنیم.
عربستان یعنی سرزمین عربها.
مانند دیگر کشورهایی که اگر سرزمین عربها استند.
از زمانی که آل سعود یعنی خاندان سَعود، کنترل این سرزمین را با شمشیر و سپس گلوله بدست گرفت، نام آن را عربستان سَعودی گذاشت. یعنی کشور عرب نشینی که متعلق به آل یا خانواده‌ی سَعود است.
ارث پدری آنهاست.
پسر پس از پدر، صاحت نفت، ثروت و سرمایه‌های آن استند.
سپس پول نفت و “نزدیکی ” با کشور بجا مانده از «آمریگو وسپوچی»*، این نام و زورگویی را تحکیم بخشید و تا امروز مستحکم کرد. ( اگر شما تعبیر بدی از نزدیکی دارید، گناه را به گردن ما نیندازید. )
کسی پرسید «آمریگو وسپوچی» کیست؟
این مرد همان ایتالیایی است که نام ایالات متحده‌ی آمریکا، از نام او گرفته و به قولی دیگر اقتباس شده است.
پیوند زنی عربستان به ایران از اندکی پیش و از اندکی پس از تهاجم تازیان مسلمان، از سال ۶۳۳ تا سال ۶۴۲ی میلادی شروع شد.
ابتدا یک ایرانی سابق بنام روزبه که پیشتر، زمانی ساکن کازرون بود خود را به تازیان مسلمان کننده، پیوند زد و سلمان شد.
بعدتر، پس از شکست ایرانیان مقاوم در مقابل اعراب مسلمان شده، پیوند بزرگتری بدست آنها زده شد.
پسوند مسلمان شدن.
پیوند ِ زده شده در ادامه‌ی خود به یک شاخه‌ی بزرگ تبدیل گشت و مذهب شیعه را پدید آورد.
این شاخه‌ی پیوندی ِ در ابتدا کوچک، به همت برخی حکام و شاهان ایرانی و پیوستن بخشی از مردم ساکن سرزمینهای پرسیا یا ایران، بسیار رشد کرد و شاخه‌ی تنومند را ساخت.
علیرغم اینکه میتوان در آغاز این پیوند را به پیوند میان درختان تشبیه کرد، در ادامه، داستان برعکس، معکوس و وارونه گردید.
شاخه‌ی پدید آمده، بجای اینکه میوه‌‌هایی بهتر تولید کند، سم ترشح کرد و شروع به خوردن و نابود کردن درخت اصلی نمود.

علمای جهل،
اندیشمندان ِ بی اندیشه‌،
دانندگان ِ بی دانش،
روشنفکران ِ تاریکی،
نویسندگان ِ قلم به شغل،
کتابها نوشتند و سخنها گفتند.
آنچنان گفته‌اند و نوشته‌اند که خود اعراب مسلمان شده را نیز به تعجب وامیدارد.
آنچنان ساخته‌اند و پرداخته‌اند که اگر بنیانگذاران دین و مذهبشان، بشنوند و ببینند، با یک شگفتی عمیق در خواهد آمیخت.
در این میان،
خود را به هنر بند کردگان ِ هنربند هم، آنچه داشتند در جا انداختن این شاخه‌ی پیوندی ِ بیگانه بکار بستند.
شاخه‌ی بیگانه‌ای که دیگر،
بجای میوه سم تولید میکرد.
سم خرافات
سم موهومات
سم آخوند
شاخه‌‌ی مذهب شیعه تنها شاخه و رشته‌ایست که ایرانیان در آن خود کفا هستند.
نه تنها خود کفا هستند، بلکه صادرات هم دارند.
نه تنها صادرات دارند، بلکه بزرگترین صادر کننده‌‌‌ی آن هم هستند.
سپس کار به یک تهاجم نهایی و اساسی به بدنه‌ی اصلی و ریشه‌های درخت پیوند گیرنده رسید.
این تهاجم همان یورش آخوندها در سال ۵۷ و تسلط بر، نه تنها جان و مال، بلکه همه چیز ایرانیان بود.
اساس تهاجم همان پیوندی بود که در سده‌ها پیش، زده شده بود.
زمینه‌ها وجود داشتند.
زمینه‌ها تحکیم شده بودند.
وگرنه چنین نمیشد.
ایرانیان پس از قرنها هنوز نتوانسته‌اند این شاخه‌ی پیوند زده شده را از بدن خود و جان کشورشان جدا کنند.
نتوانسته‌اند خود را از آن برهانند.
نتوانسته‌اند آن پیوند فروکرده شده را از جسم سرزمینشان خارج کنند.
به کناری بیفکنند.
از یک سو، درخت سرزمینهای ایران همچنان مقاومت میکند.
همچنانکه از همان ابتدا مقاومت می‌کرد.
از دیگر سو، شاخه‌ی تنومند شده‌ی پیوندی همچنان سنگینی مهیب و منجوس خود را بر درخت مادر، تحمیل کرده است.
اینچنین است که امروز کارگر به جان آمده‌ی ِ در حال نابودی ِ معترض، وقتی اعتراض میکند، شعار میدهد:
یا حًجّت ابن الحَسن
ریشه‌ی ظلمو بکن حال اگر دستی بتواند امام یازدهم شیعیان یعنی حسن که میگویند حجت، ابن یا فرزند او است را بیاورد و او خودش سوگند بخورد که هرگز پسری نداشته است، گروه بسیاری از ایرانیان نخواهند پذیرفت و شاید به خود ِ امام حسن‌شان یعنی خود خودش هم اتهام الحاد و از این قبیل واژه‌های آخوندی بزنند.
باور نمیکنید؟
اینچنین است که اگر سعودیهای عربستان هر سنگی را بر سر ایرانیان بکوبند باز هم، پُرشماری از ایرانیان، همانها، سالانه بهای میلوینها دلار را با جان و دل و گاهی زدن از زندگی همسر و فرزندانشان میپردازند تا بروند و به سنگهای عربستان کرنش کنند.
بعد میگویند ما چندین هزار سال است که تمدن داریم.
بهتر نیست بگویید ما چندین هزار پیش تمدن داشتیم، سپس همان که حافظ گفت :
ولی افتاد مشکلها ؟

شاید باید به فردوسی بزرگ گفت :
بسی رنج بردی در آن سال سی
نشد این عجم زنده با پارسی

و اکنون،
اکنون دوران اقتصاد است.
اکنون دوره‌ی تکنولوژیست.
اکنون دیگر پیوند را تنها مشابه درخت نمیزنند.
اکنون دیگر پیوند را تنها با شمشیر نمیزنند.
پیوندهای دیگری هم در کار و بکار آمده‌اند.
پیوند با دلار.
پیوند با یورو.
میشود اینگونه نیز پیوند زد که زده‌اند و میزنند.
اینچنین است که بدنه‌ی ایران در داخل کشور از عواقب و پی‌آمدهای پیوند درختی رنج میبرد.
و
شاخه‌های ایران در خارج کشور از عواقب و پی‌آمدهای پیوند دلاری و یورویی در تاب است.
من اطمینان دارم که هیچیک از اپوزیسیون داران و اپوزیسیون نامان ایرانی اینطرف آبها، از سعودیها و شیوخ عرب خلیج پارس پول نمیگیردند.
آنچه از یکی از رابط‌های آنزمان شنیده‌ بودم، دیگر از مُد افتاده است.
دیگر نمیگیرند.
اطمینان دارم.
چه کسی میرود ماهانه با چندین چمدان، از ریاض، پایتختی دیگر یا سفارتها، پول بگیرد و در یک وانت بار گذاشته با خود ببرد؟
پولها به حسابها واریز میشوند.
با چند فشار کوچک بر چند کلید یک کامپیوتر.
و به روشهای دیگر.
زیرا،
حتا پول به حساب واریز کردن هم دیگر قدیمی شده است.
کهنه شده است.
امروزه، پول در پوش شرکتها پرداخت میشود.
میتوانید با مدرک سازی، چند تُن «نیست در جهان را» به کسی بفروشید،
سپس بابت فروش آن، چند میلیون دلار دریافت کنید.
آنکه میکند، میداند که باید حق و حسابها در پوش مالیات و ….. پرداخت شوند و می‌پردازد.
و
ایران همچنان باقیست، در چنبره‌ی پیوندها.
نه با عربها.
عربها خود پیشتر،
عربها خود بیشتر،
به مقابله با سَعودیها و فرهنگشان برخاسته‌اند.
مشکل ما با نژاد کسی نیست.
روشنفکران و نیک‌ اندیشان عرب، از سده‌ها پیش تا امروز را از یاد نمیبریم.
آنها با ما هستند.
مشکل ما با مافیایی است که با نام دین و بر حاکمیت نشسته است.
مشکل ما با گروههایی است که با اتکا بر همان مافیا قصد دارند ادامه‌ی همان پیوند باشند.
مشکل ما با آن پیوند منحوس و نابود کننده ‌است.
بگذارید هر کس میخواهد خود را به هر جایی پیوند بزند.
به یاد شاملو:
به بند تنبان هر کسی بیاویزد.
بگذارید هر کس میخواهد هر پیوندی در بدنش وارد شود.
ایرانیان سرانجام چه خواهند کرد؟
خواهند دانست که ریشه‌ی نابودی سرزمینشان،
در همان پیوند است؟
در همین پیوند است؟
خواهند توانست خود را از پیوندهای سمی و کشنده رها کنند؟
خواهند توانست بار دیگر با تمام بدیها و نیکیهایشان،
خودشان باشند؟
روی پای فرهنگی خود بایستند؟
راهشان را به پیش باز کنند؟
خواهند دانست؟
خواهند توانست؟
تا فردا چه پیش آید.
خواهیم دید.

بهداد محبی
25-11-1018

پانوشت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*) Amerigo Vespucci

 

________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد