مقاله

 

 

تاریخ انتشار :13.04.2019

آسانژی که زندانش عوض شد !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com


دستگیری جولین پاول آسانژ به آن شکل زشت در مدیا که دیده شد درس عبرتی باشد برای بقیه تا بدون اجازه " بابابزرگ " سر صندق نروند و چیزی کِش نروند ، آسانژ انسان با هوش و خلاقی است که از هوش ذاتی خودش استفاده شخصی کرد و این کار برای هیچ بانکداری نفعی ندارد اعم از بانک پول یا بانک اطلاعات ...با گُر گرفتن در دعواهای خانوادگی فقط خودتان را داغ میکند .



جولیَن پاول آسانْژ حدود 50 ساله روزنامه‌نگار، برنامه‌نویس رایانه، و از بنیانگذاران وبگاه ویکی‌لیکس و سردبیر استرالیایی آن است.



آسانژ در جوانی، پیش از برنامه‌نویسی رایانه، هکر بود. او در کشورهای زیادی زیسته و در بسیاری از مناطق دنیا دربارهٔ آزادی بیان، سانسور و روزنامه‌نگاری پژوهش و سخنرانی کرده‌است. ویکی‌لیکس مطالبی دربارهٔ کشتارهای غیرقانونی در کنیا، دفع زباله‌های سمی در ساحل عاج، کتاب‌های راهنمای کلیسای ساینتولوژی (کلیسای علم‌شناسی)، وضعیت اسیران ارتش آمریکا در بازداشتگاه گوانتانامو و عملکرد بانک‌هایی مانند کوپتینگ و جولیوس بائر منتشر کرده‌است.
 


در سال ۲۰۱۰ ویکی‌لیکس اسناد جنگ عراق از جمله ویدیوی کشتار غیر نظامیان در عراق توسط بالگردهای ارتش آمریکا،و افشاگری جنگ افغانستان را دربارهٔ درگیری آمریکا در این جنگ‌ها منتشر کرد که برخی از آن‌ها اسناد محرمانه بوده‌اند. در ۲۸ نوامبر ۲۰۱۰ ویکی‌لیکس و پنج همکار مطبوعاتی اشپیگل، نیویورک تایمز، لوموند، گاردین و ال پایس شروع به انتشار شنودهای غیرقانونی دیپلماتیک آمریکا-افشای اسناد دیپلماتیک آمریکا- کردند.
 


در فوریه ۲۰۱۶ یک کمیسیون سازمان ملل متحد این نظریه قانونی «غیر الزام اور» را صادر نمود که آسانژ تحت بازداشت خود سرانه قرار گرفته‌است و باید آزادی او به وی بازگردانده شده و غرامت پرداخت شود. این نظریه کمیسیون از طرف دادستانیهای بریتانیا و سوئد و همچنین وزارت خارجه بریتانیا رد شد.
 


در ۱۹۸۷ و در اوایل ۱۶ سالگی او شروع به رخنه کامپیوتر با نام «مندَکس» کرد. او و دو رخنه‌گر دیگر گروهی به نام «خرابکاران بین‌المللی» تأسیس کردند.
 


پلیس فدرال استرالیا با «عملیات هوا» تلاش کرد او را تحت نظر بگیرد. این عملیات از طریق شنود و شنود الکترونیک خط تلفن انجام می‌شد. بر این اساس، او در سپتامبر ۱۹۹۱، هنگام رخنه به پایانه اصلی یک شرکت مخابرات کانادایی به نام «ملبورن نورتل» دستگیر شد. اعلام شد که او از راه مودم به کامپیوترهایی دسترسی یافته که به دانشگاهی در استرالیا، هفتمین گروه فرمان نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا پنتاگون و دیگر سازمان‌ها تعلق داشته‌است.
 


تشکیل پرونده ۳۱ اتهام او در مورد رخنه‌گری و جرائم مرتبط سه سال طول کشید. شرکت نورتل اعلام کرد که رخنه آسانژ ۱۰۰۰۰ دلار برای آن شرکت هزینه داشته‌است. در نهایت، دادگاه، ۲۵ اتهام رخنه‌گری او را پذیرفت. اما به دلیل رفتار خوب، تنها با پرداخت ۲۱۰۰ دلار جریمه، آزاد شد. نظر قاضی پرونده این بود که: «هیچ شواهدی جز کنجکاوی هوشمندانه و لذت از توانایی ورود به این کامپیوترها وجود ندارد و اگر آسانژ کودکی نابه‌سامان را نداشت، باید ۱۰ سال به زندان می‌رفت.»



آسانژ بعدها گفته بود: «در واقع کمی آزاردهنده‌است. چون من همراه با یک نفر دیگر کتابی دربارهٔ هکر بودن نوشتیم، فیلم‌های مستندی درباره‌اش به وجود آمد و همه زیاد در این باره سخن گفتند. می‌توانند بِبُرند و بچسبانند (کات اند پیست کنند). اما این ۲۰ سال پیش بود. بسیار آزاردهنده است که مقالات امروز مرا هکر کامپیوتر می‌نامند. شرمنده نیستم، بلکه بسیار هم به آن افتخار می‌کنم. اما اکنون دلیل اینکه می‌گویند هکر کامپیوتر هستم را می‌فهمم. دلیل بسیار خاصی دارد.»



آسانژ در ۱۹۹۹ نام دامنه اینترنتی ویکی‌لیکس را ثبت می‌کند.پس ویکی لیکس ثبت قانونی شده بود و مخفی نبود.



پیگردهای قضایی ایالات متحده



در سال ۲۰۱۰ پس از افشای اسناد محرمانه تهیه شده توسط سرباز آمریکایی «چلسی منینگ» از سوی ویکی‌لیکس، مقامات آمریکایی شروع به تحقیق با هدف محاکمه ویکی‌لیکس و جولیان آسانژ بنا بر قانون ضد جاسوسی ایالات متحده نمودند.
 


لنین مورنو رئیس‌جمهوری اکواردور در ژوئیه ۲۰۱۸ از صحبت‌هایی که با مقامات بریتانیایی برای لغو پناهندگی او صورت‌گرفته بود خبر داد. در ۱۱ آوریل ۲۰۱۹، پلیس بریتانیا با دعوت سفیر اکوادور وارد سفارت شد و آسانژ را بازداشت کرد. او تا آن هنگام در یکی از اتاق‌های سفارت اکوادور ( سلول انفرادی ) در لندن زندگی می‌کرد.
منبع ویکی پدیا




چند روز قبل از لیست تروریستی سپاه در جایی با اکبر بحث میکردیم و رفتیم به قرن بیستم ... اکبر گفت در ادبیات چپ قرن 20 فقط یک نفر دموکرات بود و اون هم شخص مارکس بود که با پولهایی ارسالی انگلس هم تئوری مینوشت و هم میرفت ددر .... بقیه همه دیکتاتور بودند که تنهایی میرفتند ددر و برای بقیه چوب نیم سوخته دیکتاتوری پرولتاریا شیاف میکردند! نمیدونم درصد الکل بالا بود یا چی ؟ 24 ساعت بعد فهمیدم حق با اکبر بود ...


همین کامنت خودم در صفحه خودم و چروک شدن عده ایی ما را برآن داشت تا "ددر" را کمی باز کنیم .

 اخلاق انسانی آغاز نمیشود مگر اینکه تعصب در هر شکلی پایان یابد . مهم نیست تعصب زمینی یا هوایی یا زیر زمینی . ینی .


اکبر گفت : به متون ترجمه شده قرن پیش اعتماد نکن هر متن و جزوه ایی که به فارسی ترجمه شد مطابق سلیقه مترجم انجام شد پس قابل اعتماد نیست . زندگی نامه خیلی ها را که به ترجمه فارسی بخوانی ، تصاویری غیر واقعی و اسطوره ایی در ذهنت میگذارد .


مارکس شخصیت و متفکر قرن 20 بود ولی فضایی نبود ، مثل بقیه آدمها بود . ذهن خلاقی داشت . امورات زندگی اش با کمکهای انگلس پیش میرفت ، گهگاهی هم ددر یا فاحشه خانه میرفت ، این کار هنوز هم قباحت دارد هر کسی بیان نمیکند ولی بقیه نیازهای فیزیکی قباحت ندارد این جوهر فرهنگ شرقی است . همه اهل بخیه هستند ولی همه به کارهای یواشکی عادت داریم .



راستش داشتم به تئوری های مارکس فکر میکردم ، قانون بازار و عرضه و تقاضا و ارزش اضافه و اینکه همیشه و همه جا اگر خریداری باشد چیزی هم برای فروش هست دنیایی که مطابق قانون بازار چرخش میچرخد ... که اکبر گفت قاطی نکن . رفتن مارکس به ددر چیزی از روشنفکری او کم نمیکند و پنهان کردن هم چیزی به ارزشهای کار یواشکی اضافه نمیکند ...



و نهایتا خاطره ایی از جوانی اکبر که همزمان کمونیست فعالی هم بوده است ...



یک بار که وارد اتاق خانمی شدم ابتدا شوکه شدم چون به دیوار اتاقش عکسی زیبا از چگوارا با سیگار برگ نصب شده بود ، اکبر با خودش میگوید این بار گوشت انقلابی گیرمان آمد . کار که تمام میشود ، اکبر درخواست توضیح میکند که انگیزه عکس چگوارا برای خانم چه بوده است ؟ و خطاب به خانم میگوید این مرد را میشناسی ؟ کسی بود که آمریکای لاتین زیر پایش لرزید ، امپریالیسم از دستش خواب نداشت ، در سازمان ملل به عنوان وزیر کوبا سخنرانی کرد ...



اکبر هنوز مشغول سخنرانی است که نگاه عاقل اندرصفی خانم او را ساکت میکند و خانم جواب میدهد : من حرفهای تو را نمیفهمم ، این مرد را هم نمیشناسم عکس او را دیدم خودم خوشم آمد ، خوش تیپ است و عکس را خریدم . از وقتی هم زد به دیواز وضع دخل و کاسبی بهتر شده ... حساب ما میشه 50 مارک.



انسان قرن 21 از فصل اسطوره سازی عبور کرده است ، اسطوره ها نه میمیرند و نه شکست میخورند و نه پیرمیشوند . مثل تام و جری و سوپرمن.، رستم و سهراب ... انسان در زندگی واقعی مجموعه نقطه چینی از منفی و مثبت است ، شکست و پیروزی و پیری و مرگی که در بافت موجودات زنده است . اسطوره ها در افسانه برای سرگرمی خوب است . با اسطوره ها زندگی کنید برای اسطوره ها زندگی نکنید .



نتیجه اسطوره سازی در زندگی واقعی ، آغاز توقف خلاقییت انسان است و حیات نباتی البته ادامه خواهد داشت ...

 



13.04.2019
اسماعیل هوشیار
 

 

________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد