مقاله

 

 

تاریخ انتشار :30.04.2018


دست از سر ماه برداریم

حمید محبی


باز هم به ماه؟
باز هم در ماه؟
باز هم به‌ سوی ماه؟
اینبار چه کسی به ماه خواهد رفت؟
منظور از ماه تنها همان ماه نیست.
منظور همین ماه هم است.


همان ماه، ماهی است که بدور زمین میگردد و آنرا از دور دست میبینیم.
همین ماه، ماهی است که بدور آن میگردیم و در اذهان ماست.
ماه از زمانهای پیشین، در اذهان مردم ما، مظهر زیباییست. مظهر خوبیهاست.
آنگاه که بخواهند کسی را به زیبایی و خوبی تحسین کنند میگویند مثل ماه است.
وقتی بخواهند چیزی را به درخشش و روشنی تحسین کنند، میگویند مثل ماه است.
گاهی دشوار است که بگویی، ماه از خود نوری ندارد و تنها نور خورشید را برمیگرداند( منعکس میکند).
گاهی دشوار است که بگویی وقتی « نیل آرمسترانگ » آمریکایی گام بر ماه گذاشت، آن زیبایی که میگویید را نیافت.
الغرض یا القصه:


برخی، بخشی، گروهی و زمره‌ای از مردم سرزمین ما همچنان گاهی آدمهایی را به ماه میبرند و تصویر آنها را در ماه میبینند.
گاهی به همان ماهی که جامد است و آنطرف جو زمین میدرخشد.
گاهی به ماهی که در ذهن دارند.
آدمی که به ماه رفته باشد.
آدمی که او را به ماه برده باشند.
میشود چیزی شبیه به پدیده‌ی بی‌نقص‌ ِ مطلق.
پدیده‌ی بی‌نقص‌ ِ مطلق، هر چه گفته است و بگوید درست است.
پدیده‌ی بی‌نقص‌ ِ مطلق، هرچه انجام داده است و انجام میدهد درست است.
شاید آدمهای به ماه رفته و به ماه برده شده، یک شباهت انکار نشدنی هم با ماه دارند.
همچنانکه ماه از خود نور ندارد و تنها نور دیگری را برمیگرداند، آنها هم دستور کارهای دریافتی رابرمیگردانند یعنی منعکس میکنند به زبان واضحتر اجرا میکنند.
گاهی هم خودشان را قاطی دریافتی‌ها میکنند و میشود آنچه که شد.
اینها اگر جایشان را در ماه خوب سفت و محکم کرده باشند.
همچنان که میکنند و میبینید.
مدتی زیادی در ماه خواهند ماند.


در ماه میشوند مالک و صاحب همه چیز.
اگر اندکی از درآمد رعیت را به او برگرداندند، این میشود از لطف بیکران و منت او بر دیگران.
اگر کاری برای رعیت که دیگران بسیار بهتر انجام میدادند، انجام دادند، این میشود از نبوغ و دانش نداشته‌ی آنها.
به ماه بردن افراد مشکل، تضاد و معضل اصلی نیست. پس مشکل چیست؟
دردسر اصلی پایین آوردن آن افراد است.
یک آدم به « ماه رفته » همه‌ی توان و تلاشش را بکار میگیرد که در ماه بماند.
او همه‌ی دیگران شایسته را نابود میکند تا بگوید خودش تنها تن شایسته است.
او همه‌ی دیگران شایسته را سرکوب میکند تا کسی نتواند به شخص شخیصش نزدیک شود.
او تلاش میکند تا همه‌ی دیگران را کوچک کند یا کوچک نشان بدهند تا خود ِ خودش بزرگ بنماید.
اینچنین میشود که دیده‌اید و میبینید. اگر دیده باشید و ببینید.
اینچنین میشود که خوانده‌اید و میخوانید. اگر خوانده باشید و بخوانید.
پس هر که را خواستید به ماه ببرید.
اما اگر دیدید شایسته‌ی آن نیست، خواهید توانست او را پایین بیاورید؟
بخش عظیم و بزرگ از مردمی که خمینی را به ماه برده بودند پس از مدت کوتاهی به اشتباه خود پی بردند. همان بخش دهه‌هاست تلاش میکنند او و اخلافش را از ماه به زیر بکشند اما هنوز کار به انجام نرسیده است.
پس هر که را خواستید به ماه نبرید.
پایین نخواهد آمد.
ما هنوز باید یاد بگیریم که:


همه‌ی آدمها خوبند و همه‌ی آدمها بد‌-‌اند.
هیچ آدمی خوب نیست و هیچ آدمی بد نیست.
هر آدم خوبی میتواند بد هم باشد.
هر آدم بدی میتواند خوب هم باشد.
خوب بودن و بد بودن آدمها به انتخاب خودشان است.
انتخابی که خود را با پراگماتیزم گره میزند.
اینچنین است که آدم‌‌ها میتوانند آنچنان پس بروند که از دایره‌ی انسانیت بیرون شوند.
اینچنین است که آدم‌ها میتوانند آنچنان پیش بروند که به عمقی از انسانیت برسند.
پس هیچکس شایسته‌ی برده شده به ماه نیست.
زیرا هیچ ماهی که تبلور تمامی خوبیها باشد وجود ندارد.
هرکس را با خوبیها و بدیهایش ببینیم.
اگر در خود، ماه‌ی برای بردن آدمها داشته باشیم.
آدمش خواهند ساخت.
آدمش خواهند آورد،
و بر سر همه خواهند نشاند.
و باز هم میشود همان که بود.
دست از سر ماه برداریم،
تا،
او هم، دست از سر ما بردارد.

بهداد محبی
28-05-2018

.....................................................

 


خطاهای استراتژیک - انهدام

پدیده‌های سیاسی را میتوان پدیده‌های پیچیده بشمار آورد. برای بررسی و آنالیز یک پدیده‌ی سیاسی نیاز به داشتن دانسته‌ها و تمامی پارامترهایی است که به آن پدیده ربط پیدا میکنند. چنانچه دانسته‌ها و پارامترهای بررسی و تحلیل یک پدیده‌ی سیاسی کافی نباشند میزان درستی در نتیجه گیری از قطعیت دور و به احتمالات نزدیک خواهد شد.


آنگاه که یک پدیده‌ی سیاسی به تاریخ میپیوندد و جنبه‌ی تاریخی پیدا میکند، پارامتری بنام شرایط مشخص تاریخی نیز وارد بحث خواهد شد.
در پاره‌ای رویدادها، تکوین و بیان یک نظر قطعی بسیار دشوار است و بایستی با ضریبی از مسامحه به داستان نگریست.
از سویی دیگر نمیتوان به سبب پیچیدگی پدیده‌ها از بررسی آنها چشم پوشید. به گمان من گاهی نیاز است که یک واقعه و یک پدیده‌ی سیاسی تاریخی را بارها و با دانسته‌های جدید، دیگر بار و بطور مجدد مورد موشکافی و بررسی قرار داد و هر گاه که ممکن و نیاز بود در نتیجه گیری تجدید نظر کرد.


به گمان من، بررسی و نتیجه‌گیری مجدد در مقاطع گوناگون و پیش رو در خصوص آنچه بر تاریخ کشورمان گذشته است به یک پویایی و درست اندیشی راه خواهد برد.
گزافه نیست اگر بگوییم که فرهنگ جهادی در اذهان مردم ما بدون آنکه خود بخواهند و بدون آنکه خود بدانند و گاهی در ادعایی کاملا متضاد و معکوس به ودیعه گذاشته شده است. این فرهنگ علی‌العموم خود را به در هیئت و هیبت پرخاشگری به هر نظر مخالف بروز میدهد.
دیده‌ایم که گاهی انسانها به یک اندیشه و نظر بدون گوش دادن، خواندن و دانستن آن پرخاش میکنند اما آنگاه که به فحوای آن پی میبرند میبینند که در ضمیر خود مخالفتی ندارند.


من قصد دارم در این سخن کوتاه، یک برهه از تاریخ ایران را به اختصار و با مسامحه، اندکی در مقابل دید قرار دهم.
تنها در یک سخن کوتاه تا داستان به اطاله نکشد و حوصله‌ی کسی که میخواند ( اگر کسی بخواند ) به انتها یا مرحله‌ی سر رفتن نرسد.
نخست بگویم که برای سخن گفتن از هر انسانی بایستی هر دو وجه مثبت و منفی کرده‌هایش را مورد نظر قرار داد.
اگر کسی را تحسین میکنیم، این تحسین بدلیل مشخصات قابل تحسین اوست و این تحسین هرگز خطاهای او را شامل نخواهد شد. اگر کسی را تقبیح میکنیم، این تقبیح به دلیل خطاهای اوست و هرگز نیکی‌های او را در خود نخواهد داشت.
چند دهه به عقب برگردیم.
در اواخر ده‌ی سوم و در اوایل ده‌ی چهارم سال یکهزار و سیصد خورشیدی، در همان زمان که محمد مصدق، مرد بزرگ تاریخ معاصر ایران، در تلاش برای ملی کردن نفت ایران بود و سرانجامش با یک کودتای آمریکایی بسته شد، چند جناح یا پارتی در ایران فعال بودند.


یکم. یاران مصدق و جبهه‌ی ملی
دوم. حزب توده و نیروهایش
سوم. پیروان سنتی مذهب ارتجاعی با سرکردگانی مانند کاشانی
چهارم. نیروی مداخله‌گر خارجی
پنجم. طرفداران سلطنت و سلطنتگرها

در این میان مصدق انتخاب خود را کرده بود. عزم او جزم بود که نفت را ملی کند و در آمد آنرا به جیب و سفره‌ی ایرانیان بیاورد.
انتخاب حزب توده را هم میدانید. برای بیشتر دانستن میتوانید تاریخچه عملکردهای این حزب را بخوانید زیرا عملکرد حزب توده، موضوع این سخن کوتاه نیست.
پیروان سنتی مذهب ارتجاعی در ایران همان بودند که هم اکنون جمهوری اسلامی است. نیازی به معرفی ندارند. معرف حضور هستند.
از نیروی مداخله‌گر خارجی همان انتظار میرود که تا کنون بارها دیده‌ایم. هدف سرازیر کردن دارایی کشور به عنوان منافع ملی آنها به سمت کمپانیها و بانکهای این ممالک است. برای این غارت هرگز حد و اندازه‌ی انتهایی قابل تصور نیست.
میرسیم به انتخاب شاه پهلوی نام.
انتخاب او چه بود؟
میدانیم که محمد مصدق هرگز خواهان سرنگونی شاه نبود.
میدانیم که خواسته‌ی محمد مصدق این بود که شاه ایران، مطابق قانون آنزمان، یک شاه مشروطه باشد و در امور اداره‌ی کشور دخالت نکند.
محمد رضا بین جناح مصدق و کاشانی چه کسی را انتخاب کرد؟
او که از خانواده‌ی رضاییان بود و پدرش، خودش، برادرانش و فرزندانش متعهد به داشتن نام رضا بودند تا پیوندشان با مذهب مستدام بمانند، جناح کاشانی را برگزید.
محمد رضا بین جبهه‌ی ملی و نیروی مداخله‌گر خارجی کدام را انتخاب کرد؟
او ترجیح داد که در آنزمان جبهه ملی را براند و با نیروی مداخله گر خارجی متحد شود.
این یک خطای تاریخی شاه پهلوی وقت یعنی محمد رضا بود.
در ادامه‌ی این اشتباه تاریخی، همان آخوندهای متحد او، ریشه‌ی حکومتش را از بنیان متلاشی کردند.
در ادامه‌ی این اشتباه تاریخی، همان نیروی مداخله‌گر خارجی سلطنتش را به نابودی سوق داد.
در سال ۱۳۵۷ آنگاه که محمد رضا در آستانه‌ی سقوط قرار داشت شاید به اشتباه خود پی برد.
در همان هنگام بود که او بختیار را که از وابستگان جبهه‌ی ملی بود، به نخست وزیری فرا خواند اما دیگر خیلی دیر شده بود.
آخوند‌ها ریشه را دریده بودند.
نیروی مداخله‌گر خارجی هم او را فروخته بود.
حال تصور کنید که محمد رضا در آن سالها گزینه‌ی دیگری را برمیگزید به جای آن اتحادها که به نابودیش انجامید با محمد مصدق متحد میشد.
میتوان تصور کرد که شاید در این صورت تاریخ ایران به گونه‌ی دیگری رقم خورده بود.
میتوان تصور کرد که شاید در این صورت سطلنت او پادشاهی میماند و سقوط نمیکرد.
میتوان تصور کرد که شاید در این زمان، بجای یک حکومت واپسگرا، یک ایران مدرن داشتیم.
میتوان تصور کرد که شاید دیگر زمینه‌ای بیای شکل گیری بسیاری از سازمانها و احزابی که دیده‌اید و میبینید، وجود نداشت.
میتوان تصور کرد که شاید امروزه شاهد نوع دیگری از احزاب و سازمانهای سیاسی بودیم.
میتوان تصور کرد که شاید امروز مردم ما گرفتار نکبت و ادبار آخوندها نبودند و کشوری آزاد داشتند.
میتوان تصور کرد که اگر شاه را زیر ضرب میبردند و ساقط میکردند، یادش و جایگاهش در تاریخ ایران به گونه‌ای دیگر باقی میماند و قضاوت دیگری را بهمراه داشت.
میتوان تصور کرد که شاید ……
البته روی سخنم با صاحبان مرغهای یک پا نیست.
ما پای دیگری برای مرغان آنها سراغ نداریم.
تنها خواستم بگویم که خطاهای استراتژیک به انهدام راه خواهند برد.
شاید درسی از تاریخ بگیریم.

بهداد محبی
29-05-1918

 

 

________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد