مقاله

 

 

تاریخ انتشار :20.02.2018


چگونه شاه انتخاب میکردند؟

حمید محبی



در داستانها و قصص شنیده‌ایم که در زمانهای قدیم، شاید هم خیلی قدیم یعنی در ازمنه‌ی ماضی، مردمان ممالک نیاز به سرپرستی مانند ملک، سلطان و شاه داشتند تا سایه‌اش بالای سرشان باشد.
این نیاز به گونه‌ای در مخیله‌ی مردمان جا افتاده بود که اگر روزی شاهشان از دست میرفت، فی‌الفور دچار درد بی شاهی میشدند.
آنها گمان میکردند که بی شاه نمیتوان زندگی کرد. آنها گمان میکردند که شاه سایه‌ی خداست.
نمیدانستند که زور سایه‌ی خداست و هر کس زور داشته باشد قادر خواهد بود سایه‌ی خدا باشد.
بعدها و اندکی بعدترها از آنجا که رسم انشعاب مرسوم بود همچنانکه هنوز هم مرسوم است،‌ بین این مردمان هم انشعاب شد و گروهی به سرپرستان دیگری مانند رهبر، ولی فقیه و …. گرویدند و دیگر شاه نخواستند.
اما پیشتر، در آن زمان چنان بود.
اندکی بعد گروه دیگری از مردمان، عطای سلطنت را به لقایش بخشیدند و نوع شاهنشاهی را تغییر دادند.
گفتند ما دیگر شاه سلطنت‌گر نمیخواهیم. ما شاه مشروطه میخواهیم.
البته اینها از روی دست گروهی دیگر تقلب کرده بودند. گروهی که در آنطرف کوه‌ها و آب‌ها در فرنگستان می‌زیستند.
آن خلایق که شاهانی ستمگر و سلطنت‌گر داشتند، برای اینکه خود را از دست آن شاهان خلاص کنند دست به شورش زدند و شاهان هم برای اینکه خود را از دست شورش خلاص کنند دست به مقابله زدند.
سرانجام جنگ مغلوبه شد و هر دو پارتی یعنی گروه به مصالحه رسیدند.
در معاهده‌ی مصالحه، قرار شد شاه کاخها، زمینها و دیگر امکاناتش را نگه‌دارد، در ماه و در سال هم مبالغ هنگفتی از بودجه‌ی ولایت را بگیرد اما دست مبارکش را از دخالت در امور ممالک تابعه، کوتاه کند.
پس او هم، نگه‌داشت و گرفت و کرد.
مدتی گذشت و مردمانی دیگر گفتند مگر رنگ خون شاه و خانواده‌اش چقدر از خون ما و خانواده‌ی ما رنگینتر است که ما باید کار بکنیم و مالیات بدهیم اما او کاری نکند و از محل پرداخت مالیتهای ما، ماهانه چندین میلیون ارز همانجا را بگیرد، مالیات هم ندهد و با خانواده و دوستان و وابستگان خوش بگذراند.
در برخی از کشورهای همان بلاد که قلمرو ماست، مردمانی دست به اعتراض زدند.
در بخشی از قلمرو، کار پیش رفت و به شاه گفتند بفرمایید شما هم مانند دیگران کار و زندگی کنید. پس نظام جمهوری را بر سر کار آوردند.
مردمان بخش دیگری از قلمرو کارشان پیش نرفت یا نخواستند کارشان به این گونه پیش برود. آنها معامله با شاه مشروطه‌ی خود و خود او را نگهداشتند.
مدتی گذشت.
اینبار باز هم تعدادی در کشورهای شاه‌‌دار قلمرو، دست به اعتراض زدند و همان حرفهای تحریک آمیز را تکرار کردند.
سپس گروهی در میان همین معترضین اقدام به کارهای ناپسند نموده، به شاه دشنام دادند.
از آنجا که شاه تنها نیست و دوستان، حامیان، شرکاء، هم درآمدها و وابستگان خود را دارد، قانونی گذشت که اگر کسی به پادشاه توهین کند، به پرداخت جریمه و زندان محکوم خواهد شد.
باز هم از آنجا که برخی از مردمان قلمرو ما در اینجا گوششان به این حرفها بدهکار نیست و مانند خود ما آرام نمیگیرند، بر خلاف ما، اینبار شروع کردند به افعال ناپسند و دشنام دادن به شاه مملکت.
حال این تهدید وجود دارد که با رفتن شاه، اوضاع مانند خارجه که همان سرزمین مادری خودمان باشد بهم بریزد و یک نظام جمهوری اسلامی سرکار بیاید.
موضوع چند هفته پیش مورد بررسی قرار گرفت و قرار شد اگر کسی به شاه کشور دشنام رکیک بدهد، همچنان به ماکزیمم پنج سال زندان و پرداخت ۲۰۵۰۰ یورو محکوم شود.
این محکومیت قابل مقایسه با محکومیتهایی مانند قتل در این کشور است.
خبر و شعار روی دیوار را در اینجا ببینید:

https://nos.nl/…/2216042-straffeloos-de-koning-beledigen-da…

اگر زبان کشورهای قلمرو ما را نمیدانید، این دیگر تقصیر ما نیست. بروید بپرسید.
میدانید که دشنام دادن و گفتن ناسزا یکی از نکوهیده‌ترین کارهاست.
برای ما.
نه برای همه.
هرکس خودش میداند با فرهنگ خودش.
الغرض مردمان فرنگ راهی را از عقب به جلو یعنی از پس به پیش پیموده‌اند که دست شاه را از سلطنت کوتاه کنند.
یعنی شاه دیکتاتور سلطنت‌گر داشتند و خواستند بدون خونریزی یا با خونریزی کمتر او را کنار بزنند و بیش از این، شاهی اینچنین نداشته باشند. شاه مشروطه داشته باشند یا صاحب رئیس جمهوری مدت‌دار با تایمینگ مشخص گردند.
گمان نکنید راهی را که مردم اروپا در مسیر کوتاه کردن دست شاه سلطنت‌گر پیوده‌اند را نمیتوان در جهت عکس رفت.
میتوان.
در سرزمین‌ ما میتوان.
مگر از نظام پادشاهی مشروطه به سلطنت نامشروط و سپس به نظام ولایت فقیه که خود را سلطنت مطلقه‌ی فقیه هم مینامند نرفتیم؟
رفتیم.
پس چرا اینبار نتوانید از بی‌شاهی به شاهداری بروید؟
اگر شما هم خواستند در گام نخست یک شاه مشروطه داشته باشید و چنانچه کار پیش رفت، بسادگی میتوان یکی را که ادعای شاهی دارد بر سر کار گذاشت و او را شاه کرد.
اگر شخص مدعی شاه خوبی نیست و شما شاه‌خواهِ شاه‌ناداری هستید، این ناداری نیز بسادگی قابل حل است.
میتوانید آدم شاه‌شوی دیگری را یافته، اورا شاه کنید.
سرو ته قضیه با یک تاج و یک تخت و اقلامی مشابه، یک روزه هم خواهد آمد.
سپس تعدادی کاخ و املاک و حقوق ماهیانه‌ی چندین میلیون یورویی یا دلاری به او بدهید تا شما هم یک شاه داشته باشید.
مگر شما چه چیز از برخی ممالک اروپایی کم دارید؟
بقیه داستان را او خودش حل خواهد کرد. دوستان، حامیان، شرکاء و هم درآمدها را خودش خواهد آورد.
شاید شما هم در زمره‌ی همانها باشید.
اگر نمیتوانید کسی را پیدا کنید.
اگر نمیتوانید کسی را انتخاب کنید.
میتوانید شیوه‌ی پیشینیان را بکار بگیرید.
میگویند در زمانهای قدیم هر گاه درد بی شاهی بر مردم مستولی میشد. همگان در میدان بزرگی گرد می‌آمدند. سپس پرنده‌ای که برای همین کار بود را به پرواز در‌می‌آوردند.
پرنده بر سر هر کس که می‌نشست او شاه می‌شد.
به همین سادگی.
مشکل بی‌شاهی حل می‌شد.
کاندیدا هم نیاز نداشت.
همه شانس مساوی داشتند.
البته زرنگترها در آنروزها همچنانکه این روزها، همواره شانس بیشتری داشتند و دارند.
شما هم زرنگ باشید.
قبل از رها کردن پرنده، بروید و در یک جای خوب بایستید.
دنیا را چه دیدی؟ شاید پرنده بر سر شما نشست.
باور کنید شاه مشروطه شدن شغل خوبیست.
دردسر اشتغال به امور مملکت را ندارید. چون دولت از پادشاهی جدا خواهد بود.
به وکیل و وزیر کاری ندارید. چون شما دیگر کسی را نمی‌انتخابانید.
هرگز مقصر هیچ خرابکاری حکومتیان نیستید. چون کاری بکار حکومت ندارید.
اما،
در کاخهای خود می‌نشیند. میلیونهای ماهانه را دریافت میکنید. هواپیمای خصوصی دارید. خانه‌های فرنگ و ینگه‌دنیا دارید، ویلاهای پادشاهی دارید. سفر فرنگ دارید. القاب دارید.
گاهی از مقامات استقبال میکنید. گاهی مقامات از شما استقبال میکنند.
گاهی جشن راه میاندازید. گاهی در جشنها شرکت میکنید.
خلاصه نانتان پیتزاست.
خوب میخورید، خوب می‌پوشید، خوب میخوابید و خوب زندگی میکنید.
بساط تجارت و درآمد بیشتر هم برپا خواهد شد.
به مذهب مردم احترام میگذارید. متناسب با اعتقادات عوام، در مراسم مذهبی آنها شرکت میکنید.
هرگاه لازم بود خودتان را به رنگ آنها در می‌آورید.
رنگشان تغییر کرد شما هم رنگ عوض می‌کنید.
زرنگ باشید پیش خواهد رفت.
یادتان باشد که به نگهدارندگان پادشاهی، هم در اینجا، هم در آنجا و هم در همانجا، نیک برسید که یک وقت از رسیدگی نکردنها، پایه‌های شما را نلرزانند.
بازهم یادتان باشد رفته رفته، تبلیغ کنید که ژن، خون، اسپرم، برگزیدگی از جانب خدا و اقلامی از این دست در مورد شما تفاوت دارد و ویژه است.
این فعل را پیشتر از شما فاعل شده‌اند و کار پیش رفته است.
شغل خوبیست.
هم نان یورویی دارد.
هم آب دلاری.
ما هیچ،
اما،
چرا شما نه؟
مگر شما چه چیز کم دارید؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشت-
قلمرو:
قلم ( وسیله‌ی نوشتن ) + رو ( بن مضارع از رفتن ) = سرزمینی که نوشته‌‌ به آن برسد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بهداد محبی
19-02-2018



همکاران محجبه‌ی جمهوری اسلامی

منظور از محجبه، زنان حجابدار نیستند.
منظور از این محجبه، آن محجبه نیست.


واژه‌ی حجاب یک فعل متعدی عربی به معنی پوشاندن و پنهان کردن است. این واژه در مقام اسم نیز بکار میرود و معنی پوشاننده و پنهان کننده میدهد. به پوشش زنان به این دلیل حجاب میگویند که بخشی از بدن آنها را میپوشاند و پنهان میکند.
در عادتها و عرف عادی جامعه همینکه بگویید حجاب، ذهنها متوجه زنان و پوشش آنها میشود. تو گویی این تنها، زنان حجابدار یا محجبه هستند که خود را میپوشانند. تو گویی دیگرانی نیستند که خود را میپوشانند.
بدلیل بکارگیری گسترده‌‌ی مسلمانان کنونی در برخی از کشورهای مسلمان نشین، این واژه اندک اندک مفهوم مونث به خود گرفته و زنانه شده است.
این درحالیست که این واژه در سده‌ی نخستین پیدایش اسلام زنانه نبود و تنها به این مفهوم بکار نمیرفت.
علی فرزند ابوطالب که خودش از اولین گروندگان به اسلام بود اما پدرش هرگز مسلمان نشد در نامه‌‌ای به مالک اشتر ( نامه‌ پنجاه و سوم )، ترکیبی از واژه‌ی حجاب را اینگونه بکار میبرد و اینطور مینویسد:
فلا تُطّولن اِحتجابَکَ عَن رعیّتکَ
برگردان: پس پنهان کردن (حجاب) خودت از زیردستانت را طولانی نکن.
الغرض،
اینهمه توضیح تنها برای روشن کردن معنی یک واژه بود.
اما بعد،
همکاران جمهوری اسلامی و سیدعلی سردمدار کنونی آنرا، میتوان به دسته‌های گوناگون تقسیم کرد.
من در اینجا به تمامی این دسته‌ بندی‌ها کار ندارم.
من در اینجا در سخنی کوتاه، تنها به یک دسته‌بندی میپردازم.
میدانیم که تعدادی از همکاران رژیم آشکارند.
همکاران آشکار را همه میشناسند. آنها وابستگی، مزدبگیری، همکاری و زیرمجموعه بودن خود در رژیم جمهوری اسلامی را پنهان نمیکنند. یا در استخدامند و یا خود آشکار میگویند.
در این سخن کوتاه، نیازی به معرفی ندارند و سخنی هم با آنان نیست.
در این سخن میپردازیم به وابستگان و همکاران محجبه‌ی این جمهوری نام گرفته‌ی منحوس.
یعنی وابستگان و همکارانی که خود را در پس حجابی که ساخته‌اند پنهان میکنند ولی بسیار فعالند.
در ظاهر گاهی مخالف، منتقد، روشنگر، واقعیت گو، اندیشمند، روزنامه‌نگار، دکتر( تا دلت بخواهد ) ، استاد( هر چند تا که بخواهی) ، مهندس، روشنفکر و کنشگر و …….. هم هستند.
در ظاهر برای بیان واقعیت‌ و طرفداری از حقیقت مینویسند.
در ظاهر خیلی ظاهرالصلاح هم هستند.
در تعداد، عده‌ای دنباله‌رو، پیرو، دوستدار، لایک زن و اقلامی از این قبیل هم دارند.
شناختن این افراد گاهی دشوار و گاهی بسیار دشوار است.
گاهی خوب هم کار میکنند.
گاهی خوب هم اذهان را مشوش میکنند.
گاهی خوب هم افکار را از آنچه باید منحرف میکنند.
گاهی خوب هم آدم ها را آنچنان که باید با هم دشمن میکنند.
گاهی خوب هم به تفرقه‌ها دامن میزنند.
اگر انصاف بدهیم گاهی در کارشان استادند. گاهی واژه‌ی استادی در این زمینه، برازنده‌ی آنهاست.
من دو شاخص برای شناختن این نفرات دارم.
چرا به این افراد گفتم نفرات؟
نفر واحد شمارش شتر است و من این واژه را برای برای ایرانیان بکار نمیبرم، اما از آنجا که سروران این اشخاص چنین واژه‌ای را برای مردم سرزمین ما رایج کرده‌اند، اشکال شرعی ندارد که آنرا برای خودشان استعمال کنیم.
شاخصها چیستند؟
یکم ــ
به متن نویسی و تابلو نویسی‌های این نفرات توجه کنید. در هر فرصتی، به هر مخالف رژیم بدترین نسبتها را میدهند. از هیچ دشنام رکیکی برعلیه مخالفان رژیم رویگردان نیستند.
محدودیتی در بالا تنه و پایین تنه ندارند. اگر از نسبت دادن دشنامهای جنسی معمول لمپنیزم پرهیز میکنند، برای این است که اندکی از ظاهرشان حفظ شود و مخاطبانی را از دست ندهند.
افشای مخالفان رژیم از نان شب که فراوان دارند، برایشان واجبتر است. راست و دروغ را مخطوط میکنند تا مخالفان رژيم را بکوبند.
نظر من موافقت با این مخالفان نیست اما:
تفاوت بسیار است بین انتقاد و دشنام.
تفاوت بسیار است بین بیان واقعیتها و دروغبافی.
تفاوت بسیار است بین جنایتکاران حاکم و کسانی که تحت جنایات این رژیم بوده‌اند.
این گروه به ویژه آنگاه که رژیم در مخمصه‌ای گرفتار میشود، بسیار به فعال میشوند. هرگاه که رژیم با مشکل لاعلاج و بحرانی روبروست، اینها قلم دشنام و دروغشان بکار میافتد.
از سویی دیگر، این آدمها گاهی برای رد گم کردن، خود را با میهن دوستان و آزادیخوان ایران هماهنگ نشان میدهند. بعنوان نمونه :
در دشمنی با دانالد ترامپ بسیار فعالند. از آنجا که طیف وسیعی از ایرانیان فرهیخته و آزادیخواه هم همین موضع را در قبال جنگ طلبی ترامپ دارند، این حضرات بخوبی میتوانند در این میان جا باز کنند و طرفدار بیابند.
چگونه اینها را بشناسیم؟
یکی از راههای شناختن اینها، البته یک راه، توجه به شاخص دوم است.
دوم ــ
بر هیچ ایرانی فرهیخته و آزادیخواه پوشیده نیست که دشمن اصلی مردم ایران همانا رژیم جمهوری اسلامی است. از شخص سیدعلی گرفته تا نیروهای سرکوبگر و تا بقیه‌ی دست اندرکاران این نظام.
اگر قرار باشد کسی زبان دشنام باز کند، سزاوار تر از سیدعلی و دارودسته‌اش برای دشنام وجود ندارند.
اما،
هرگز نمیشنوید و نمیخوانید که نفرات این گروه به پایه‌های اصلی نظام دشنام بدهند. نه سیدعلی و نه نیروهای سرکوبگرش.
احترام رأس نظام را نگهمیدارند.
هرگز نمیشنوید و نمیخوانید که نفرات این گروه بطور واضح چیزی برای سرنگونی نظام بگویند.
در عوض برای رد گم کردن به حاشیه‌ی نظام میزنند. چگونه؟
آنگاه که احمدی نژاد با جناح سیدعلی درگیر میشود اینها به فکر افشای احمدی نژاد و زدن به او میافتند.
به حسن فریدون میزنند زیرا جناج سیدعلی از این رفتار بسیار خوشنود خواهد شد.
به خرده ریز های نظام میزنند.
به اعضای دولت که از دار ودسته‌ی فریدون هستند با دست باز انتقاد میکنند.
خلاصه به همه میزنند اما:
به سپاه جنایتکار پاسداران نه.
به نیروی سرکوبگر انتظامی رژیم نه.
هرگاه که موجب افشای پنهانکاری آنها نشود و فرصتی دست دهد، از قضا از این نیروها که در زمره‌ی ابزار اصلی سرکوب رژيم هستند حمایت هم میکنند.
به اعدامها و قتل عامهای نظام آخوندی کاری ندارند. به جنایات آخوندها کاری ندارند.
از کارگزاران جنایتکار رژیم تحت عنوان مسئولین مملکت یا اقلامی از این قبیل نام میبرند.
قاسم سلیمانی جنایتکار، سردار آنهاست.
اگر اینها را در فشار پرسش قرار بدهد تا نظرشان را در مورد سرنگونی آخوندها بگویند در استیصال چنین خواهند گفت:
البته بر همه‌ی آحاد ملت واضح و مبرهن است که یک رژيمی که خیلی خوب باشد از رژیمی که زیاد خوب نیست بهتر است.
اما اگر آخوندها بروند چه کسی به جای آنها بیاید؟
اگر بخش یکم و بخش دوم را با هم مد نظر داشته باشید خواهید دید که اینها خدمت شایسته‌ای در این راستا هم به رژیم ارائه میدهند.
به این معنی که خودشان دست‌اندرکارند تا هر نیروی دیگری که به احتمال بتواند جایگزین آخوندها بشود را با هر شیوه‌‌ای حتی دشنام هدف قرار دهند تا رژیم را همچنان بی‌جایگزین و بی همتا برای ایران بنمایانند.
گاهی که سوژه‌ی بزرگ و دانه درشت در دست نیست به سوژه‌های کوچکتر روی می‌آورند و فی‌المثل تلاش میکنند که نشان بدهند، شخصی که هم اکنون مخالف حجاب اجباری است، خودش چه گناهانی را در گذشته مرتکب شده است.
یا یک تن که در رفتار مخالف آخوندهاست خودش در گذشته چه خطاهای بزرگی داشته است.
این فعالان بالفعل تاکنون چند نفر را بدنبال خود کشانده‌اند؟
این عناصر آکتیو فضای مجازی چه تعداد را تا کنون بجان هم انداخته‌اند؟
نقش اینها در ایجاد بدبینی ایرانیان نسبت به یکدیگر چقدر بوده است؟
کمی بیندیشیم.
چند نفر تا کنون بدنبال این آدمها راه افتاده‌اند؟
چه تعداد فرتور جعلی بدست این آدمها در فضای مجازی پخش شده است؟
چه تعداد خبرهای دروغ را این نفرات انتشار داده‌اند؟
اگر شناختید و یافتید که شناخته‌اید و یافته‌اید.
وگرنه؟
داستان ادامه خواهد داشت.
سخن همین است، نه بیشتر.
میدانید، ما از سرزمینی هستیم که همه‌‌ی چیزهایمان از همه‌ی چیزهای دیگران چیزتر است.
پس دشوار است که کمی بر کرده‌ی خود نظر کنیم و اشتباه خود را بیابیم.
چنان است که چنین شده است.
و
این یک سخن کوتاه بود برای اندکی درنگ کردن و اندیشیدن.
ــــ
گفتم حرفی گرت شنیدن هوس است
در خانه اگر کس است، یکحرف بس است

بهداد محبی
22-02-2028


 

 

________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد