مقاله

 

 

تاریخ انتشار :09.12.2023

سیمای تطهیر ساواک !

هژیر بلاسچی



بعد از پخش مصاحبه‌ی زباله‌دانی من‌وتو با پرویز ثابتی، سرجلاد فراری ساواک آریامهری که به پشتوانه‌ی فاشیسم قوت‌گرفته در حول توله‌ی پهلوی، بعد از چهار دهه از خفیه‌گاه خود بیرون آمده، برخی از دوستان و رفقا تلاش دارند با استناد به داده‌های تاریخی ثابت کنند که ساواک فقط مخالفان مسلح سلطنت را شکنجه و کشتار نمی‌کرد بلکه نویسنده و هنرمند و روشنفکر هم از گزند این دستگاه امنیتی مخوف در امان نبوده‌اند. در کمال تاسف این کار نه تنها آب در هاون کوبیدن است بلکه اساسن بازی در زمین دژخیمان ساواک سرنگون و از آن بدتر جمهوری اسلامی است.


مصاحبه‌ی پرویز ثابتی ترسیم دقیق سیمای صحنه‌ی یک نبرد است. حرف دژخیم روشن است: کشتیم، خوب کردیم کشتیم، باید بیشتر می‌کشتیم، و در آینده نیز اگر بتوانیم خواهیم کشت. تلاش برای گفت‌وگو با هر دشمنی مذبوحانه و رقت‌انگیز است، و تلاش برای گفت‌وگو با سردژخیم دشمن، کسی که نقش اساسی در کشتارها و شکنجه‌ها داشته است، مذبوحانه‌تر و رقت‌انگیزتر.

در مقابل دشمنی که با افتخار از تاریخ خونین کشتار دفاع می‌کند تنها باید چیزهایی را به یاد او و همه‌گان آورد که از یادها رفته است و از چیزی دفاع کرد که جلادان شاه و شیخ می‌خواهند آن را جرم‌انگاری کنند و آن چیزی نیست غیر از حق بدیهی کشتن دشمن برای به دست آوردن آزادی و برابری. باید به یاد آورد درست در زمانی که اینها ساواک داشتند، مجهزترین ارتش خاورمیانه را داشتند، کمیته‌ی مشترک ضدخرابکاری را داشتند، دوست خوب آمریکا در منطقه بودند و کادرهای امنیتی‌شان از مشاوره‌ی سیا و موساد بهره می‌بردند، جشن‌های مجلل دو هزار و پانصد ساله داشتند، دربار و کاخ و گماشته و خدم و حشم داشتند، شاه گنده داشتند و ملکه‌ی «استخوانی»، بیا و برو داشتند و خدا را بنده نبودند، یاران ما از درون خانه‌های کوچک تیمی، از لابه‌لای گشت‌های کمیته و ساواک و شهربانی، از پس دیوارهایی که پر از موش و گوش بود، از قعر تعقیب و مراقبت و شنود، از درون اقتدار پوشالی و گنده‌گوزی‌های اعلی‌حضرت، با ساده‌ترین سلاح و کمترین امکانات، رییس دادرسی ارتش و رییس کمیته‌ی مشترک ضدخرابکاری و رییس‌کل زندان‌های شهربانی و فرمانده‌ی گارد دانشگاه و بازجوی ساواک و مرد هزارچهره‌ی تحت محافظت و چند ده مامور و مزدور دیگر را از پای درآوردند. باید آن نبرد دلاورانه‌ی حمید اشرف را در اردیبهشت پنجاه و پنج به یاد آورد که خانه به خانه گریخت و در هر گریز سلاح کشید و مزدوران را ردیف در ردیف به خاک مذلت انداخت و از سد مزدوران رد شد. باید آن جمله‌ی درخشان علی میهندوست را به یاد آورد که چشم در چشم دادستان و قاضی و جلاد، در چند قدمی اعدام، سربلند و سرفراز اعلام کرد اگر همین الان اسلحه داشتم شما را به گلوله می‌بستم.

باید چشمان کهربایی خسرو گلسرخی را به یاد آورد که برخلاف عالی‌مقام‌ترین نوکرهای اینها در نخست‌وزیری و ارتش که در برابر خلخالی به التماس و لابه افتادند تا فرصت داشته باشند ارباب پیشین را افشا کنند و همگی مامور بودند و معذور، برای جانش چانه نزد و جز دفاع از خلقش چیزی نگفت. باید سیمای نجیب کرامت دانشیان را به یاد آورد که دلیرانه گفت «این طبقه‌ی حاکم ایران است که باید آخرین دفاع خود را تنظیم نماید» و به هیاکل جلاد خنده زد. باید بزدلی و حقارت کسانی را به یاد آورد که حتا وقتی حمید اشرف بر خاک افتاد تا ساعت‌ها حتا جرات نمی‌کردند به جنازه‌ی گلوله‌خورده‌اش نزدیک شوند و حالا بعد از چهل سال زندگی در خفا آفتابی شده‌اند. آنها ساواک و ارتش و گماشته و ژنرال و کمیته داشتند و باز یاران ما را در تپه‌های اوین با دست بسته کشتند و یاران ما بلندمرتبه‌ترین مزدورهای آنها را در خیابان به خاک افکندند. حسابی تصفیه‌نشده با جلاد باقی است که سرانجام تصفیه خواهد شد، با او و با تمامی آنهایی که آرزوی احیای ساواک را دارند، که این تنها زبان شاخص گفت‌وگو با دژخیم است و لاغیر.

 

________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد