تاریخ انتشار : 16.02.2018 هامون ! hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
آن زمانهای قدیم در ورود به تشکیلات مجاهدین در قرارگاه اشرف ، ابتدا باید از گلویی پذیرش عبور میکردی و مسئولی صلاحییت ورود را تائید میکرد . این پروسه بستگی به خیلی چیزها داشت ولی معمولا از یک ماه تا یک سال طول میکشید . بالاترین مسول پذیرش در آن زمان خانم بتول رجایی بود که بعدا فوت نموده و رفتند بهشت حال و حول ... نشستهای چند ماه اول با خود آن مرحوم بود . خانمی بسیار تیزبین و با تجربه ! با چند نشست و نگاه زیرورویت را میریخت روی میز ! یعنی کلا مسئولین نیرویی و اطلاعاتی مجاهدین کم مارمولک نبودند !
هامون نام مستعار یکی از نفرات اعزامی از اروپا بود که با هم وارد بخش پذیرش شدیم و بعد از سومین نشست ناگهان غیب شد و بعد از چند هفته از ستاد داخله مجاهدین اطلاعیه شهادتش را خواندند که هنگام ماموریت به داخل کلی وزارت اطلاعاتی کشته و نهایتا خودش در اهواز عملیات انتحاری کرده است ! این یعنی از همان ابتدا تشخیص میدادند که چه کسی برای چه کاری مناسب است . زنده یاد هامون علاوه بر مهربانی و خوشرویی 2 ویژگی خاص داشت . بدنی وزریده و ذهنی ساده ! ذهن ساده در تشکیلات مجاهدین مهمترین بخش بود یعنی کلا سوالی نمیکرد !
بعدها در زندان تیف عراق هم وقتی کشیش پنتاگون عده ای از زندانیان را غسل تعمید میداد جهت گوسفند مدنی شدن ! قبل از زیرحوض و اینا...رسما میگفت مسیح را باید با قلب باور کنی و نه با مغز ! یعنی کلا و سیستماتیک عملکرد همه سیستمها یکسان است فقط اندازه ها متفاوت است . آمریکا اندازه گنده لات ، حکومت اسلامی ایران جوجه لات ، مجاهدین اندازه یه پونز ، بعضی اسکولهای سیاسی اندازه کنه با خصلت انگلی ! بعضی اندازه ویروس که وزن و رنگی ندارند بو و شکلی هم ندارند ... ولی هستند !
حدود یک سال بعد در آخرین نشست و قبل از ورود به یگانهای نظامی بتول رجایی من را در نشست بلند کرد و گفت : تو یک علامت سوال بزرگی هستی و چرا احساس میکنیم هیچ چیز توی دنیا برایت جدی نیست "حتی رهبری" ؟ بعدم گفت این یعنی پشتت به جایی گرم است...! حالا هر کسی نظری دارد بدهد . حاضران در نشست هرکسی حرفی زد یکی گفت : این مامور رژیم است که بتول نگاهش هم نکرد ، دیگری گفت مامور سرویسهای اطلاعاتی غربی است که بتول مکث کوتاهی کرد و گفت نه ! و نهایتا گفت تو با این خصوصیت های ذهنی اصلا چرا آمدی اینجا ؟ سوال خوبی بود ! فقط دیگر دیر بود . این سوال البته در هر شکل و مسیر دیگری هم معتبر است . چرا پاسدار شدی ؟ چرا خایه مال نشدی ؟ چرا معتاد شدی ؟ چرا خلبان شدی ؟ چرا چتر باز نشدی ؟ چرا زندگی میکنی ؟ آن جامعه بی طبقه توحیدی خود ساخته ، مثل افسانه های تخیلی میمانست و اشکالش کار هم این بود که رهبری مجاهدین افسانه ای را باور داشت که خودش ساخته بود !
من پشیمان یا شرمنده نیستم . چه آن زمان که زیر بار تناقضات ذهنم در حال خُرد شدن بودم و هر بار هم در همین اروپا از مسئولی سوال میکردم مجاهدین چکار میکنند ؟ ( استراتژی و تاکتیک ) جواب میدادند گفتنی نیست باید از نزدیک ببینی !! و چه آن زمان که رفتم از نزدیک دیدم و البته چند سالی طول کشید تا متوجه شوم بر خلاف تبلیغاتشان ... مدینه فاضله ای وجود ندارد ! آدمها درهر مسیری نیاز به زمان و پروسه عملی مشخص دارند تا خودشان را بهتر و بیشتر دریابند ! مسیری که با عواطف قلبی شروع شود و درکمرکش راه به عقل و فکر برسد ، تناقض درذاتش مستتر است ، فقط باید سوال و تناقض را به رسمییت شناخت !
15.02.2018 اسماعیل هوشیار
_________________________________________________________ توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد