مقاله

 

 

تاریخ انتشار :16.07.2019


پادویی یک فرهنگ است.

حمید محبی

پادویی یک فرهنگ است به قدمت تاریخ پادوها.
پادویی یک قدمت است، شکل گرفته در فرهنگ پادوها.
کار پادو از نامش پیداست.
پادو، روی دو پایش می‌ایستد و برای کسی که در خدمت اوست، خدمات عرضه می‌کند.
برایش کار نمیکند.
کار جدی و قابل عرضی از او ساخته نیست.
زیاد با ساخت و ساز کار آشنایی ندارد.
کاری هم به ساخت و ساز کار ندارد.
او پادو است.
روی دو پا می‌ایستد و برای اربابش می‌دود.
ارباب، گاهی نمی‌گوید.
گاهی تنها اشاره میکند.
گاهی تنها با دست اشاره میکند.
پادو معنی آنرا می‌فهمد.
پادو معنی آنرا احساس می‌کند.
به این میگویند دست فرمانی.
یعنی با دست اشاره میکنند و او اجرا میکند.
پادویی یک فرهنگ است.
پادویی از فرهنگ بازاری وارد سیاست شده است.
پادویی،
سالهاست،
دهه‌‌هاست و
سده‌هاست
که در فرهنگ ایران‌زمین رشد کرده است.
در فرهنگ ایرانیانی که در ایران نیستند هم رشد کرده است.
پادویی پیشتر، وظیفه‌ای ساده بود.
اندک پولی و خدمتی.
خدمتی برای اندک پولی.
شنیده‌ام، پیشتر پدرهایی بودند که پسران خود را بدون دریافت مزد، برای پادویی در یک مغازه میگذاشتند تا کار یاد بگیرند.
کسی به پادو کار یاد نمی‌دهد.
پس به زبان ساده یعنی اینکه به عنوان یک پادو جا بیفتد و شناخته شود تا در این منصب بکارش بگیرند.
تا شاید شناخته شود و در قدم بعدی مزد پادویی دریافت کند.
یعنی ابتدا کارآموز باشد و سپس حرفه‌ای.
امروزه، پادویی تنها خدمتی ساده کردن نیست.
به عرصه‌ها و محدوده‌های دیگر هم رسیده است.
پادوی گوینده هم داریم.
پادوی نویسنده هم داریم.
پادوی تبلیغات‌چی هم داریم.
پادوی پیش بردنده‌ی خط هم داریم.
و رسیده‌اند به پادویی مدرن.
تاریخ آغاز پادویی را کسی نمیداند.
تاریخ شکل گیری پادویی را کسی نمیداند.
شاید هم میدانند.
ما نمیدانیم.
اگر سرکی به تاریخ بکشید رد آنرا خواهید دید.
نیازی نیست بسیار به عقب برویم.
چند صد سال کافیست.
هزار و اندی سال بهتر است.
نگاه مختصری بیندازید.
به آنزمان که مسلمانان نجد و حجاز، یعنی عربستان مصادره شده به دست سعودیها در امروز، به سرزمینهای پرسیا که با دگرگونی فراوان همان ایران خودمان باشد حمله‌ور شدند.ردپای پادوها از همانجا بخوبی پیداست.
در آنزمان، چنین بود.
شاید امروز، چنان است.
در آنزمان هم مانند امروز، مردمانی تک بعدی می‌زیستند.
مردمانی که از محدوده‌ی یک معادله‌ی یک مجهولی درجه یکم فراتر نمیروند.
زیاد خود را خسته نمی‌کنند.
پس بخشی، از ستم یزدگرد و یزدگردیان به مسلمانان مهاجم پناه بردند تا راه فرجی بیابند.
شد، آنچه که نباید میشد.
هنوز هم ادامه دارد، آنچه که نباید تا امروز ادامه میداشت.
بخشی دیگر، به یزدگرد پناه بردند تا در مقابل تهاجم مسلمانان آنزمان در امان بمانند.
راه به جایی نبردند.
هنوز هم راه به جایی نمی‌برند، درحالیکه باید تا کنون بُرده باشند.
چه تعدادی از مردمان آن سرزمین میدانستند که بایستی روی پای خود بایستند و از این دیکتاتوری به دیگری پناه نبرند را نمیدانیم.
شاید در آنزمان امکانپذیر نبود.
شاید در آنزمان چاره‌ی دیگری را نمی‌دیدند و راه دیگری را نمی‌دانستند.
شاید.
شاید هم بسیارانی در مقابل هر دو ایستاده بودند.
اینگونه انسانها به گونه‌ی معمول در تاریخ گم می‌شوند.
آنها را گم می‌کنند.
آنها را به نام خود مصادره می‌کنند.
آنچنانکه کرده‌اند،
می‌کنند و
می‌بینید.
رد پادویی از همان زمان در فرهنگ ایرانیان بخوبی دیده میشود.
به پیش از آن کاری نداریم.
از همان زمان تعدادی از ساکنان آن سرزمین که گفتیم، برای در امان ماندن از تیغ مهاجمین به پادویی برای آنها روی آوردند.
برای آنها خبرچین شدند.
برای آنها لو دادند.
برای آنها گفتند.
برای آنها نوشتند.
برای آنها کار پیش بردند.
برای آنها کارگزار شدند.
و ادامه دادند.
پس در امان ماندند.
روزی دیگر مغولها به سرزمینهای پرسیا یا همین ایران خودمان تاختند.
داستان را تکرار نمیکنم.
داستان ساسانیان با مسلمانان مهاجم بار دیگر تکرار شد.
اینبار در گستره‌ای بین خوارزمشاهیان و مغولهای چیره شده بر آسیای میانه.
جنایتهای مغولان را بسیاری میدانند.
بسیاری دیگر هم نمیدانند و تنها تکرار میکنند.
دانستن کاریست انرژی گیر.
تکرار گفته‌های دیگران ساده‌تر است.
پس میتوان آنچه افواه میگویند را تکرار کرد.
افواه یک واژه‌ی عربیست به معنی دهانها.
این روزها افواه با یک تغییر کیفی شده‌ است فضای مجازی.
بگذریم.
سخن ما این نیست.
در دوره‌ی استیلای مغولان، رد پادوها و پادویی بخوبی در فرهنگ ایران قابل شناسایی و رویت است.
پادوها اینبار به خدمت مغولان درآمدند.
برای آنها خبرچین شدند.
برای آنها لو دادند.
برای آنها گفتند.
برای آنها نوشتند.
برای آنها کار پیش بردند.
برای آنها کارگزار شدند.
و ادامه دادند.
پس در امان ماندند.
چنانچه جان سخن را دریافته‌اید.
چنانچه رشته‌ی کلام را بدست آورده‌اید.
رد آنرا بگیرید و ادامه بدهید.
نیازی به بیشتر گفتن نیست.
خود، رد آنرا در اتوکراسی پهلوی پیدا کنید.
خود، رد آنرا در تئوکراسی آخوندی بیابید.
در این گستره‌ی تاریخ،
پادوها همواره بوده‌اند.
پادوها همواره هستند.
پادوها رشد هم کرده‌اند.
پادوها گاهی به مناصب بالا هم رسیده‌اند.
پادوها گاهی خوب خورده‌اند.
گاهی هم خیر.
پادوها گاهی خوب برده‌اند.
گاهی هم خیر.
ولی پادویی یک فرهنگ است.
یک فرهنگ شده است.
خورده یا نخورده.
برده یا نبرده.
پادویی برای یک پادو کاری شیرین است.
آنرا بخوبی آموخته‌ است.
آنرا بخوبی میداند.
پادویی یک فرمول ساده دارد.
خط ارباب را پیش میبری.
هر چه بود.
هر چه گفت.
به منفعت کسی کاری نداری.
به منفعت مردم به هیچوجه کاری نداری.
دوست و دشمن تو،
دوست و دشمن ارباب توست.
تنها یک منفعت داری.
منفعت ارباب.
نفع پادو در منفعت ارباب است.
رضای پادو در رضایت ارباب است.
یک پادوی خوب،
یک پادوی مدرن،
خوب بو می‌کشد.
همه چیز‌ را نباید ارباب بگوید.
او خود آدم است،
عقل دارد،
تجربه دارد.
باید گاهی خودش هم منافع ارباب را تشخیص بدهد.
پس وارد عمل می‌شود.
گاهی جلوتر از ارباب میدود.
پیشتر از او.
این دیگر مایه‌ی کمی تا اندکی شگفتی است.
اما هست. ( هست: وجود دارد.)
نگویید نامفهوم است.
برای اهل نظر، مفهوم است.
برای آنکه باید باشد، مفهوم است.
اگر برای شما نامفهوم می‌نماید،
بگذارید و بگذرید و بروید.
به همین سادگی.
دویدند و دویدند و دویدند،
تا به امروز رسیدند.
پادوهای آن روزگار دیگر نیستند.
عمر هیچ انسانی از آن روزگار به این روزگار نرسیده است.
اما،
نسل پادوهای آنروزگار هست. ( هست: وجود دارد.)
نسل پادوها ادامه داشته است.
فرهنگ پادویی آنروزگار دوام یافته است.
قوام هم یافته است.
امروز،
بیش از شغل پادویی،
پیش از حرفه‌ی پادویی،
این فرهنگ پادویی است که خود می‌نمایاند.
امروز،
هر آنکه می‌خواهد کار پادویی داشته باشد،
بایستی ابتدا فرهنگ پادویی را در خود بیابد.
اگر داشته باشد.
امروز،
پادویی تنها یک شغل نیست.
فرهنگ پادویی بصورت یک اندیشه درآمده است.
اندیشه‌ی پادویی را میتوانید بخوبی ببینید.
کسیکه فرهنگ پادویی دارد،
یکی را در ذهنش برگزیده است یا برمی‌گزیند.
آن برگزیده، ارباب اوست.
از آن پس خود را در خدمت ارباب می‌بیند.
ارباب فکری او،
می‌تواند یک آخوند جنایتکار باشد.
می‌تواند یک سرکرده‌ی سرمایه‌ داری جهانی باشد.
می‌تواند سرکرده‌ی یک تشکل به نام اپوزیسیون باشد.
داستان هرگز از ارباب شروع نمی‌شود.
داستان از پادو شروع میشود.
اگر پادویی نباشد،
اربابی هم نخواهد بود.
پس ریشه، در فرهنگ پادویی است.
فرهنگ پادویی به سیاست پادویی راه خواهد برد.
یک پادوی سیاسی، حاضر است:
حاکمیت جهل و جنایتی که اربابش سرکرده یا از عمله‌ی آن است، به بهای قتل عام و غارت همگانی، پایدار بماند.
اربابش به بهای ویرانی کشور و رنج و خون مردمان آن، بر مسند کشتن و بردن بنشیند و جاوید بماند.
بدلیل یک اختلاف عقیده، سر به تن هم وطنش نباشد.
بدلیل خطاهای، جریانی سیاسی، نسل بازمانده از آن، از دم تیغ بگذرد.
برای منافع اربابش، هزار هزار به خاک و خون کشیده شوند.
به انتقام اندک سختی که به او رسیده است، سرزمین گذشته‌اش ویران گردد.
مردم به اسارت گرفته شده‌ی کشور گذشته‌اش، در عمق وحشت و فقر و نابودی فرو بروند اما اربابش ارضاء شود.
خط ارباب پیش برود.
هرچه شد مهم نیست.
درست نگفتم؟
هیچ فردی را استثنا نکردم؟
هیچ گروهی را مستثنا ندانستم؟
خرده نگیرید.
همه‌ی آدمهایی که یک فرهنگ دارند،
همان فرهنگ را دارند.
جنایات آخوندها و پاسدارانشان،
پادویی هیچکس را توجیه نمیکند.
همچنانکه،
جنایت سرمایه‌داری جهانی نیز،
توجه‌گر پادویی هیچکس نیست.
در سیاستکده‌ی امروز،
حکومتها تغییر می‌کنند و
میروند.
سردمداران به انتها می‌رسند و
جای خود را به دیگران می‌دهند.
یعنی ارباب تعویض میشود.
اما پادو،
پادو خواهد ماند.
فرهنگ پادویی چنین است.

بهداد محبی
14-07-2019

 

 

________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد