مقاله

 

 

تاریخ انتشار : 07.11.2017

شرح پریشانی اسمال

هپلی



قدیمی ها می گفتند دیزی دو سیر ونیمی را که پنج سیر گوشت در آن بریزند، سر می رود درست می گفتند. آدم می آید ثواب کند کباب می شود و باید پشت دستش را داغ کند که دنبال این جور کارها نرود. برخی اصلا رفاقت هم سرشان نمی شود. آدم وقتی فداکاری های اسمال کوری و خلف وعده و ناسپاسی عده ای را می بیند یاد این ضرب المثل ها می افتد و دلش می سوزد. اسمال هر سال یک عده ای را عزت تپان کرده و به چلوکباب مفت و مجانی دعوت می کند. یک دفعه نامردها پس از لمباندن کباب در رفتند و جلسه را خالی کردند. مردم گفتند جمعیت و پیروت کو، چاخان است که اینهمه آدم آمده اند شکل و شمایل ترا تماشا کنند. بیچاره اسمال مجبور شد در تلویزیون ته کوپن چلوکبابها را بشمرد که حرفش ثابت شود. تازه بعد هم بعضیها گفتند خیلیها پشت بند خورده اند، تو هر پرس را یک نفر حساب کرده ای. آخر خیری هم از جماعت برنخاست، پس از نوش جان کردن غذا آن هم با دوغ و مخلفات آروغی زدند و رفتند.


شرح پریشانی اسمال واقعاً رقت آور است و در جریده عالم باید ثبت شود. به همه در زده و همه چیز را امتحان کرده، ولی دریغ از صنار نتیجه. می گوید سبز را از اسلامی ها گرفت، شد سکولار سبز شاید دری باز شود، نشد. اصلاً سبز و صاحب سبز پکید و مالید.


رفت سراغ شازده که بیا و نخ شاکله شو ما شاخص تر از شما پیدا نمی کنیم حتا در دهات شما را می شناسند. گرچه ما با هر حکومت اسلامی و دینی مخالفیم حتا با حکومت استبدادی هم مخالفیم ولی شاه را به عنوان نخ شاکله قبول داریم چرا که معروف تر از شازده پهلوی نداریم، شما مثل بلبل انگلیسی حرف می زنید مردم دور این نخ شاکله به هم وصل می شوند و آن وقت یک صندوقی می گذاریم و انتخاباتی می شود و قال قضیه را می کنیم.


شازده هم نه برداشت و نه گذاشت گفت من از خدا می خواهم خیلی خوب است، شما مرا هم راحت کردید. این ژنرال ها و مأموران سیا یک حرف هایی می زنند که بند بند وجودم می لرزد و فکر می کنند من جانم را از سرر اه پیدا کرده ام. این کار از همه کارهای دیگر راحت تر و بی دردسرتر است . ولی یکدفعه بی هوا گذاشت و رفت. چند بار هم قول داد بیاد جلسه، اسمال پول بادی گارد و نگهبان و فراش داد، خلف وعده کرد و نیامد و با بی مهری تمام رفت شورای ملی درست کرد، حتا به اسمال هم نگفت تو بیا رئیس شورا شو. نه شما بگویید این رسم شازدگیست؟


آخر آدم درد دلش را به که بگوید. اسمال می گوید که در اپوزیسیون آدم هایی هستند که حتا با ترامپ هم لاس می زنند ولی صادقانه لاس نمی زنند و نمی فهمند که ترامپ آخرین امید ماست. من هم که هر کار میکنم از سر صدق است، باید متلک بقیه را به جان بخرم و فداکاری هایم فراموش شود. از بودجه هم به اندازه ی همین چلوکباب به من میرسد که تا هضم شد، من هم فراموش می شوم. واقعاً راست گفته اند که از دیده برود هر آنکه از دل برفت.


اسمال حتا تا آنجا رفت که با کمونیست ها به توافق رسید. با خانم ماجدی کمونیست قرار گذاشت که با هم فعالیت کنند و به هم اعتماد کنند چون منبع درآمدشان هم خداییش یکی است، فقط به هم قول دادند که پس از پیروزی همدیگر را نکشند که گناه دارد، به جایش درآمد را منصفانه قسمت کنند. ولی همین آذر خانم هم بهانه آورد و اسمال را در جلسه اش قال گذاشت. نامه نوشت که بای بای، من گرفتارم و برنامهُ رقص آئروبیک دارم و این حرف ها.


خلاصه دل اسمال از نامردی همه، از شازده تا کمونیستها خون است. می گوید من یک زمانی معلمی کرده ام و بلدم حاضرغایب کنم و نمی توانم این عادت را ترک کنم، حالا اگر ولم کنند خواهم گفت چه کسانی غایب بودند. این حضرات عذر و بهانه ی قلابی آورده اند. یکی گفته خانه عمه اش مهمان بوده، دیگری به چین و ماچین سفرکرده، سومی قرار دکتر داشته، آن دیگری باتری تلفنش تمام شده بوده و... ولی مرا نمی توانند گول بزنند. آخر شما بگویید این رسم مبارزه است ؟


فکر کرده اند می توانند مرا خام کنند من می دانم که دارد اتفاقی می افتد و مرا خبر نکرده اند و تنها گذاشته اند و می خواهند تنهایی بخورند. حالا که این جوری شد من هم مهستان مجازی تشکیل می دهم؛ به امید اینکه مهستان 1000 نفری داشته باشیم. بل بیشتر، بودجه بیشتر شود فالوئر میلیونی هم پیدا می کنیم. همتان دویدید یک شورای ملی ایرانیان درست کنید و خودتان بشوید چلبی، کارتان نگرفت. من راهش را پیدا کردم که باید اسمش را عوض کرد و گذاشت مهستان، اسم چلبی را هم گذاشت اسمال کوری تا مردم بیایند. فکری که یک دفعه استفاده شده که نم یشود دوباره همانجور استفاده کرد. باید تغییراتی داد و ذوقی نشان داد.


شما که کسی را ندارید ولی من مهستان دارم. آن موقع که دنبال چلبی بگردند، دست من پر خواهد بود ، دست شما خالی. بدانید که هر کس اسمال را ترک کند خیر نخواهد دید. لیست خیرنبینی ها را هم میاورم که اگر حافظه ام ضعیف شد جایی یادداشت کرده باشم.
شهریار آهی ، شاهین فاطمی ، مصطفا آزمایش -رضا تقی زاده - نازیلا گلستان - رضا پیرزاده.
همگی بدانند که بدون من به جایی نخواهند رسید.

2017 Nov 4th Sat - یکشنبه، 14 آبان 1396


http://www.iranliberal.com/showright-spalt.php?id=2798
 

 

_________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد